پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۹
حضور زنان در جنگ کلیشه‌ای نیست/ روایات کمی از حضور زنان در جنگ داریم

نویسنده کتاب «زنان جبهه جنوبی» گفت: زمانی که وارد این کار شدم افراد زیادی را در پشتیبانی جنگ نمی‌شناختم اما الان هرچه جلوتر می‌روم به مسائل جدیدتری برخورد می‌کنم.

 سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «زنان جبهه جنوبی» اثر ارزشمندی است که به روایت حضور زنان اهوازی در خط مقدم جنگ با رژیم بعث می‌پردازد. مریم مرادی کوه‌باد به همراهی و همکاری زینب بابایی، زهرا قراچه و نرگس اسکندری طی چند سال مسئولیت تدوین و جمع‌آوری این خاطرات را بر عهده داشتند. مرادی کوه‌باد از هم‌نشینی خود با زنان اهوازی برای جمع‌آوری این خاطرات می‌گو‌ید که در ادامه می‌خوانید:
 
چه شد که نگارش کتاب «زنان جبهه جنوبی» آغاز شد و سراغ همچین موضوعی رفتید؟
 
من از سال ۹۶ که دفتر تاریخ شفاهی اهواز راه اندازی شد، همراه دفتر شدم. ما می‌خواستیم سراغ یک‌سری از بانوانی برویم که در زمان جنگ در پشتیبانی جبهه فعال بودند. آن موقع ما با سوژه آشنایی دقیقی نداشتیم و نمی‌دانستیم باید کجا سوژه‌ها را پیدا کنیم. شروع به رصد کردیم. می‌خواستیم یک بانک رصد سوژه برای خودمان تعریف کنیم که بعدها بتوانیم سراغ آن برویم. برای تهیه این بانک سوژه سراغ روضه‌های خانگی رفتیم که خانم‌های سن بالا حول‌وحوش ۶۰-۷۰ ساله در آن حضور داشتند.

این روضه‌ها از همان زمان انقلاب هفت صبح برگزار می‌شد و هم‌چنان به همان صورت پابرجا بود. یا اینکه سراغ مساجد قدیمی مثل مسجد مسلم و فاطمه‌الزهرا می‌رفتیم. بیشتر این مساجد در محله یوسفی بودند که از محلات دیگر فعال‌تر بود. یا برای مصاحبه با امدادگران به همایشی رفتیم که مختص پرستاران بود و امدادگران زمان جنگ را پیدا کردیم و با آن‌ها صحبت کردیم. هم‌چنین در ایام دهه فجر ایستگاهی راه‌اندازی کردیم که فرمی را به رهگذران ارائه می‌دادیم تا افرادی را که در پشتیبانی جنگ فعال بودند را معرفی کنند. خلاصه به هر طریقی که شد این بانک سوژه را فراهم و اولویت‌بندی کردیم که اول سراغ چه کسانی برویم. اولویت با افراد سن بالاتر بود. البته در این راه چالش‌هایی هم داشتیم. مثلا برخی از این افراد به خاطر سن بالا حافظه دقیقی برای نقل خاطرات نداشتند یا کلا موافق مصاحبه کردن نبودند.
 
با توجه به اینکه این افراد سن بالایی داشتند و گنجینه دفاع مقدس در ذهن آن‌ها گمنام مانده است، فکر می‌کنید چند سال دیگر فرصت داریم تا از این خاطرات زنده استفاده کنیم و آن‌ها را ثبت و ضبط کنیم؟
 
الان چهل سال از جنگ می‌گذرد. من می‌گویم هم می‌توانیم سراغ این افراد برویم هم نمی‌توانیم! می شود رفت چون می‌توانیم زندگی این افراد را به صورت تک‌نگاری منتشر کنیم. هرچند که برای برخی از این افراد این تک‌نگاری‌ها انجام شده است. ما مصاحبه‌های زیادی گرفتیم اما هنوز هستند خانم‌هایی که در سطح شهر گمنام مانده‌اند و کسی سراغ آن‌ها نرفته است. و نمی‌شود برویم چون همان سال ۹۶ که ما سراغ این خانم‌ها رفتیم بارها با افسوس می‌گفتند که حیف دیرآمدید و ما این منابع زنده را از دست دادیم و از دنیا رفته‌اند. چه بسا اگر خود این افراد بودند چه بهتر این مسائل را روایت می‌کردند.

چقدر خوب بود حالا که جشن امضای این کتاب برگزار می‌شود، خود این افراد هم حضور می‌داشتند. البته این میان برخی افراد هم بودند که به‌خاطر شرایط حساس کرونا راضی به صحبت نمی‌شدند. با اینکه هنوز هم شرایط به دوران قبل از بیماری کرونا بازگشته اما هنوز برخی از افراد راضی به صبحت نمی‌شوند. البته به‌خاطر سن بالا و وضعیت جسمانی ضعیفی که دارند حساسیت بیشتری دارند و فرزندان آن‌ها اجازه مصاحبه نمی‌دهند. خیلی از موارد هم با اعتراض این عزیان روبه‌رو می‌شدیم که می‌گفتند که حالا چه شده است که بعد از این همه سال به سراغ ما آمده‌اید؟
 
خلاصه گلایه زیاد است. کار هم چالش‌های زیادی داشت. خب البته حق هم داشتند. فقط نباید به یک‌بار تماس تلفنی یا یک‌بار سر زدن به آن‌ها بسنده کنیم. من که فقط نباید بروم و ریکوردر را روشن کنم و چند ساعت روایت جنگ را بشنوم و برگردم. خیلی از این افراد گلایه‌‌ها در دل خود دارند. باید نشست و به حرف و درد دل این افراد گوش داد. چه بسیار که بین این درد دل‌ها خاطره‌هایی هم از جنگ می‌گویند. وقتی این‌طوری پای صحبت افراد بنشینیم اعتماد آن‌ها راجلب می‌کنیم. می‌فهمند که من فقط به خاطر کار و هدف خودم نیامده‌ام. من را به‌عنوان یک دوست صمیمی می‌بینند که می‌تواند با او صحبت کند. همین همذات‌پنداری باعث می‌شود که فرد راحت‌تر دل‌به‌دل شما بدهد و کار جلو برود.
 
فکر می‌کنید چقدر در کتاب‌ها به حضور زنان در جنگ پرداخته شده و توانستند این جای خالی را پر کنند؟
 
همین کتابی که تدوین شده گوشه کوچکی از این حضور را به تصویر می‌کشد. من خودم هرچه جلوتر می‌روم نکات بیشتری می‌بینم و پیدا می‌کنم. زمانی که وارد این کار شدم افراد زیادی را در پشتیبانی جنگ نمی‌شناختم اما الان هرچه جلوتر می‌روم به مسائل جدیدتری برخورد می‌کنم. حتی همین الان می‌بینم که خانه‌های پشتیبانی زیادی داریم و با خود می‌گویم که چه فعالیت‌های گسترده‌ای در اهواز داشتیم. اهواز همیشه خط مقدم پشتیبانی جنگ بود. ما در شهرهای دیگر هم بانوانی داشتیم که در پشت جبهه فعال بودند و نان و کلوچه و ... درست می‌کردند و به جبهه ارسال می‌کردند ولی اهواز خط مقدم بود. زنان اهوازی کارهایی می‌کردند که زنان دیگر شهرها نمی‌توانستند انجام دهند. آن زنان در اهواز ماندند و نرفتند. همین الان اگر از خیلی از افراد بپرسید که آیا در زمان جنگ مردم اهواز در شهر ماندند فکر می‌کنند که کسی نمانده است.
 
اگر از یک دهه هفتادی یا هشتادی که خیلی آشنایی با فضای جنگ ندارد این سوال را بپرسید می‌گوید که خب معلوم است کسی نمانده است. شاید خیلی‌ها بگویند که معلوم است مردم ترسیدند و نماندند اما آن خانم‌ها در اهواز ماندند. وقتی از آن‌ها می‌پرسیم که چرا ماندید می‌گویند من برای شهرم ماندم. من نمی‌توانستم شهرم را رها کنم تا دشمن شهر من را اشغال کند. من ماندم و اگر نتوانستم مانند آن رزمنده بروم و در خط مقدم بجنگم، در پشتیبانی کنار خانم‌هایی که همسر یا مادر یا خواهر شهید بودند فعالیت می‌کردم. بارها پیش می‌آمد که این افراد عزیزی از دست دادند اما فردای آن روز می‌آمدند و رخت می‌شستند و مشغول کارهای پشتیبانی می‌شدند.
 
یکی از این نان با اینکه دو پسر و برادرشان مجروح شده بو از رفتن به تهران امتناع می‌کرد به این دلیل که اگر من بروم چه کسی به چایخانه برود و بالای سر بقیه باشد؟ به نظرم این موضوع خیلی جای کار دارد. ما گوشه خیلی کوچکی از آن را در این کتاب نشان دادیم. خیلی خیلی بیشتر نیاز است که راجع به این موارد صحبت کنیم. دهه هفتادی‌ها و هشتادی‌های ما نمی‌دانند زنانی که هویت این شهر و کشور را می‌سازند چه کسانی هستند. وقتی نشناسند از این سبک زندگی هم غافل هستند.
 
برای پیدا کردن سبک زندگی مورد نظر خود به اینستاگرام و فضای مجازی رجوع می‌کنند. فرهنگ فضای مجازی از غرب می‌آید و همه جا این فرهنگ غربی رخنه کرده است. وقتی ما این خوراک فکری را به جوانان ندهیم قطعا از جای دیگری پیدا خواهند کرد. چون زنان قهرمان کشور خود را نمی‌شناسند. اکثرا زنان ورزشکاری که از از کشور خارج شده‌اند و کشف حجاب کرده‌اند یا زنانی که در بی‌بی‌سی و اینترنشنال فعال هستند را به‌عنوان قهرمان زنان معرفی می‌کنند و اقدامات آن‌ها را زیبا جلوه می‌دهند در حالی که ما زنان قهرمانی داریم که پای تشت نشتسند و رخت شستند. این زن‌ها دست‌های خود را به من نشان دادند و گفتند این لکه روی دستم را ببین این اثر عامل شیمیایی است که روی لباس رزمنده‌ها و ما آن را شستیم. ولی با این وجود با افتخار آن را می‌گفتند. می‌گفتند اگر لازم باشد باز هم آن کارها را می‌کنیم. البته من فقط از چالش‌ها گفتم یک مقدار هم از شیرینی‌های این کار بگویم. از اینکه با اشتیاق با من همکاری می‌کردند. من همیشه می‌گویم هرچقدر هم که کار شود کم است و جای کار دارد. با باید فداکاری زنان ایرانی را برای جوانان روایت کنیم.
 
حضور زنان در جنگ همیشه کلیشه‌ای مطرح شده. در حد اینکه زنانی بودند در پشت جبهه که مشغول لباس شستن یا تهیه غذا برای خط مقدم بودند. دلیل این روایت کلیشه‌ای از حضور زنان در جنگ چیست؟
 
به نظر من این حضور، کلیشه نیست. این کارها کوچک نیست. من در صحبت‌های قبلی هم اشاره کردم. وقتی یک زن از دیدن پسر مجروح خود امتناع می‌کند تا در چایخانه بماند یعنی خود را مسئول می‌داند. با اینکه روزانه حدود سیصد زن به چایخانه می‌رفتند، این زن خودش را موظف می‌دید که حضور داشته باشد و می‌گفت اگر من نباشم چه کسی برود؟ این خیلی کار بزرگی است که به خاطر کشورت از فرزند خود بگذری. شاید ما روایت درستی ارائه ندادیم که این موارد را کلیشه می‌بینیم.
 
من همیشه می‌گویم باید رسانه درستی داشته باشیم. وقتی حرفی درست رسانه‌ای نشود، وقتی سراغ آدم‌های درست نروند، به نظر بقیه کلیشه‌ای روایت می‌شود. اصلا خیلی از این روایت‌ها گفته نشده که بخواهد کلیشه باشد. البته شاید کم بودن این روایات است که کم به نظر می‌رسد. وگرنه کارهایی که این زنان کردند خیلی بزرگ و آرزومند است. درست است که در هرجنگی به نیروی رزمنده و تامین مهمات نیاز است اما اگر در همان جنگ تغذیه و پشتیبانی و پرستاری از رزمندگان و رسیدگی نباشد موفقیتی حاصل نخواهد شد. این افراد فرزندان خود را فرستادندولی خودشان هم به نوعی رزمنده بودند. درست است که به خط مقدم نرفتند اما در پشت جبهه مشغول خدمت بودند. شما اگر فیلم دسته دختران را دیده باشید می‌بینید که خیلی زیاد در ارتباط با جنگ هستند و مستقیما با آن درگیر می‌شوند. البته در این فیلم خیلی بزرگنمایی صورت گرفته است. ما زنان و دخترانی در اهواز داشتیم که دسته دختران اهواز را تشکیل دادند اما کسی آنها را روایت نکرده است. همه اینها بهانه‌ای شد که سراغ دختران نوجوانی که در جنگ فعال بودند بروند. اینکه بگوییم این روایات کلیشه‌ای بوده است به دلیل کم بودن این روایات است. ما نوجوانانی داشتیم که در جنگ هم‌سن دهه هشتادی‌های امروز بودند. یکی از خانم‌هایی که با اون مصاحبه می‌کردم در مورد تفاوت دیدگاه و عقاید دختران دهه هشتادی امروز و دختران نوجوان روزگار جنگ که مشغول پشتیبانی جنگ بودند، حرف می‌زد که واقعا جالب توجه بود. من اعتقادی به کلیشه‌ای بودن حضور زنان در جنگ ندارم. ما در کتاب «زنان جبهه جنوبی» شاهد زنانی هستیم که برای روحیه دادن به رزمندگان به خط مقدم می‌رفتند. مادر شهیدان فرجوانی و خانم عصمت احمدیان از جمله زنانی بودند که در دیدارهای کوتاه به جبهه می‌رفتند و با رزمندگان هم‌صحبت می‌شدند. یا خانم علم‌الهدی، مادر شهید حسین علم‌الهدی به همراه خام شمس در دیدار کوتاهی به جبهه رفته بودند و آجیل و خوراکی بسته‌بندی کرده بودند و بین رزمنگان توزیع می‌کردند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط