کوروش زارعی درباره مجموعه نمایشنامههای «بچههای مسجد» میگوید: «نمایشنامه به عنوان یکی از ارکان اصلی شکلگیری هر اثر نمایشی همواره دارای اهمیت و جایگاه ویژه در دنیای نمایش بوده است؛ چرا که نمایشنامه در اصل نقشهی راه برای گروه نمایشی محسوب میشود، مسیری که اگر بهدرستی توسط نمایشنامهنویس تدوین شده باشد میتواند انرژی و توان گروه را بهخوبی منسجم نموده و آنان را به سوی هدف نهایی پیش ببرد.
دفتر تئاتر مردمی «بچههای مسجد» حوزه هنری با توجه به این امر مهم و بهمنظور تولید محتوای نمایش برای گروههای اجرایی، اقدام به تهیه و انتشار مجموعه نمایشنامههای «بچههای مسجد» نموده است.
مهمترین ویژگی نمایشنامههای گردآوریشده در این مجموعه، علاوه بر دارا بودن محتوا و مضمون دینی و مسجدی، هماهنگی و تناسب این آثار با فضا، امکانات و شرایط مسجد و گروههای مسجدی، به لحاظ اجرایی است.»
«آنسوی رویا» نمایشنامهای است که تنها چهار بازیگر به نامهای دایه، رویا، نغمه و الهام دارد. نغمه و رویا و الهام سه جوانی هستند که قصد دارند به خارج از کشور مهاجرت کنند: البته قاچاقی! در این مسیر با دایه به شکلی کاملا تصادفی آشنا میشوند. آشنایی با دایه باعث میشود سمتوسوی داستان به سمت دیگری برود. نویسنده این نمایشنامه حامد مکملی است. مکملی در این داستان خیلی خوب حسوحال این سه جوان را در حالی که مستاصل و پریشان هستند توصیف کرده است. در این نمایشنامه فضای صحنهها و تغییر آنها با ریزترین جزئیات توصیف شده است.
عنوان دوم این کتاب با نام «دستهای سرخ» درباره مأمون عباسی و آشفتگیهای او در خواب است. در این نمایشنامه به غیر از مأمون عباسی، چهار شخصیت دیگر با نامهای فضل بن سهل، بهلول، نگهبان پیر و نگهبان جوان حضور دارند. در این داستان مأمون هرشب کابوس میبیند و در این کابوسها دستهای کلاغ به او حمله میکنند؛ بنابراین او به دنبال چاره و رفع مشکلش است. نویسنده این اثر حسین فداییحسین است. او نیز همانند مکملی به جزئیترین نکات توجه کرده و به خوبی صحنهها را توصیف کرده است.
نکته مهم و درخور توجه در این کتاب این است که نمایشنامهها برای نوجوانان است؛ اما اجرا و تماشای آن بزرگسالان نیز جذاب است و آنها میتوانند اجرایش کنند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«چرا اخم کردی، قدرت؟!... خبر نداشتم قراره مهمون بیاد وگرنه یه غذای خوب میپختم... هرچند بالاخره اینم برکت خداس!... [دخترها مبهوت پیرزن را مینگرند، دایه کنار سفره مینشیند.] توقع داره تُو این چند دقیقه مرغ و پلو بیارم سر سفره، نمیدونه که هر چیزی یه وقتی داره... مَردن دیگه... فقط بلدن بخورن... اگه خودشون میخواستن درست کنن، خورد و خوراکشون نصف میشد... [خندهی کوتاهی که شاید میخواهد دخترها را همراه کند. مشغول خوردن میشود.] بخورید... فکر نکنم با این هوا بتونن بیان... اصلا با این وضعیت نمیشه رفت... .»
انتشارات سوره مهر جلد دوم کتاب نمایشنامه نوجوان «بچههای مسجد» نوشته حامد مکملی و حسین فداییحسین را در ۷۸ صفحه منتشر کرده است.
نظر شما