پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۷
اهمیت شأن مادرانگی و روایت مادر جبهه‌ها

کتایون رجبی‌راد؛ نویسنده کتاب «همدم» گفت: ما باید به فکر این باشیم که الگوهای مناسبی برای جوانان و نوجوانان بسازیم. خیلی از افراد می‌پرسند که مادربزرگ‌های ما چه کار می‌کردند که فرزندان خوبی تربیت می‌کردند اما الان با این همه کلاس‌های تقویتی و موارد کمک آموزشی، چیزی که از فرزندان انتظار داریم رخ نمی‌دهد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتایون رجبی‌راد نویسنده و مدیرعامل نشر نسیما از بانوان شاخصی است که کتاب‌های ارزشمندی از خود به جای گذاشته است. کتاب «همدم» تازه‌ترین اثر اوست که به سرگذشت زهرا محمودی معروف به مادر جبهه‌ها می‌پردازد. این کتاب که درباره مادربزرگ کتایون رجبی‌راد است توانسته اقبال عمومی قابل توجهی را میان علاقه‌مندان حوزه کتاب‌های دفاع مقدس به دست آورد. مصاحبه زیر گفت‌وگوی کوتاهی با این بانوی نویسنده است که در ادامه می‌خوانید:
 
- «همدم» را به طور خلاصه برای مخاطبان خود معرفی می‌کنید؟

کتاب «همدم» زندگی خانم زهرا محمودی مادربزرگم است که در سبک زندگی ایرانی اسلامی از او یاد شده و به فرازونشیب‌هایی که در زندگی داشته است می‌پردازد. موضوع اصلی کتاب به نقش پررنگی که مادربزرگم در جبهه‌ها داشتند می‌پردازد که درنهایت به عنوان مادر جبهه‌ها معروف می‌شود. نقش مادری و همسری ایشان از مهم‌ترین موارد قابل بحث در کتاب است.
 
-زنان زیادی بودند که در سال‌های جنگ به مادری برای رزمندگان و پشتیبانی جبهه‌ها می‌پرداختند، چرا نویسندگان کمتر به این سوژه‌ها می‌پردازند؟

به نظر من به این موضوعات پرداخته شده اما ما باید ببینیم که آن افراد چه کسانی بودند و چه چیزی را از سر گذراندند و به این آدمی تبدیل شدند که الان در جبهه‌ها مشغول خدمت‌رسانی هستند. شما اگر کتاب را ببینید از سطح خاطره یا روایت گذشتم و داستان‌پردازی و روال عادی زندگی را کنار هم گذاشتم. این موارد نشانگر این است که این فرد چه ماجراها و چه موج‌هایی در زندگی داشته که الان به مادر جبهه‌ها تبدیل شده است. ما باید به فکر این باشیم که الگوهای مناسبی برای جوانان و نوجوانان بسازیم. خیلی از افراد می‌پرسند که مادربزرگ‌های ما چه کار می‌کردند که فرزندان خوبی تربیت می‌کردند اما الان با این همه کلاس‌های تقویتی و موارد کمک آموزشی، چیزی که از فرزندان انتظار داریم رخ نمی‌دهد. این‌ها به این دلیل است که به سبک زندگی مادران بر اساس شأن مادرانگی و زنانگی آن‌ها پرداخته نشده و نتوانستند روش تربیتی خاصی از خود ایجاد کنند.

این روش‌های تربیتی به تعداد افراد حاضر در جامعه وجود دارد. ما در ایران اقلیم‌های متفاوتی داریم. در بسیاری از شهرستان‌ها، افراد با سبک زندگی خودشان با همان مشکلاتی که در اقلیمشان داشتند توانستند فرزندانی تربیت کنند که تاریخ‌ساز باشند و به عنوان فرماندهان بزرگ جنگ معرفی شوند. حالا اینکه روند تربیت فرزندان از آن الگوها و شاخصه‌ها گذشته به این دلیل است که نمی‌خواهیم سبک زندگی را تغییر دهیم. این افراد خیلی هم علیه‌الاسلام نبودند. مثل بقیه افراد کم یا زیاد بدی‌ها و ایراداتی داشتند. با کم و زیاد زندگی مواجه بودند، بی‌پولی و پولداری دیدند و چشیدند اما اینکه فکر می‌کنیم باید از شهدا آدم‌های مقدس و بی‌عیبی بسازیم اشتباه است. درست است که این افراد در نهایت به عاقبت به خیری رسیدند اما این افراد هم در زندگی خود اشتباهاتی داشتند. اما توانستند آن اشتباه را کنترل کنند و از پس اشتباهات خود بربیایند. حتی خیلی از آن‌ها از کسانی بودند که زمان شاه عرق‌خور و خانم‌باز بودند! ولی وقتی جنگ رخ می‌دهد حرف غیرت و دفاع از وطن می‌شود و دیگر سراغ خلاف نمی‌روند. اگر ما این سبک زندگی را قایم کنیم و به کسی که مرتکب اشتباه می‌شود حقایق را نگوییم، به آن فرد خیانت کرده‌ایم. یعنی می‌گوییم حالا که تو اشتباهی مرتکب شده‌ای نمی‌توانی آدم خوبی باشی. نه اینطور نیست، خدا در توبه را برای بنده باز گذاشته است که خودمان را درست کنیم و عاقبت به خیر شویم و حتی ممکن است شهید شویم. ما باید این سبک زندگی از شهدا که زندگی معمولی داشته‌اند را شارژ کنیم. با این کار خدمت بزرگی به انسان‌ها کرده‌ایم. اینکه بگوییم با کم و زیاد شخصیت خود سعی کنی تا بهتر شوی باعث می‌شود که خداوند هم به انسان کمک کند. من در این کتاب سعی کردم با این خط مشی جلو بروم.
 
- فکر می‌کنید دلیل این کاستی‌ها نویسندگان باشند که کمتر سراغ این موضوعات و موارد می‌روند یا مسئولین فرهنگی که سنگ جلوی پای نویسندگان می‌اندازند؟

در دوره‌های مختلف دلایل زیادی بوده است. مثلا نمی‌توان گفت که مسئولین فرهنگی یا نویسندگان مقصر هستند. اما اگر این تفکر و نیاز در جامعه باب شود که به این نیاز داریم که از آدم‌های معمولی، قهرمان بسازیم، به این سمت می‌رویم که نویسنده و مسئول فرهنگی نسبت به مسائل دید بازتری داشته باشند. مثلا در موضوع ممیزی به کار خرده نگیرند و اجازه دهند که نویسنده به موضوع وارد شود. این موضوع یک همت ملی می‌طلبد. نه اینکه نویسنده بگوید که جلوی پای من سنگ می‌اندازد. درست نیست که مشکلات را گردن این و آن بیاندازیم.

در هر دوره با سیاست‌گذاری‌های متفاوتی مواجه هستیم. به نظرم اگر ما نیازهای جامعه را بسنجیم و آن نیازها را به عنوان رویکردهای کلی مطرح کنیم، هم سیاستگذار می‌تواند برای قوانین ممیزی کتاب بر اساس سیاست‌های کلی جلو برود هم نویسنده می‌تواند ببیند که چه نیازهایی داریم و بر اساس همان جلو برود. هم‌چنین ناشر هم می‌گردد ببیند چه کتابی باید منتشر کند. به نظرم باید سیاسیت‌های کلی را تغییر داد. این سیاست کلی حکایت سیاست‌های کلی روزنامه و کتاب است. الان روزنامه و کتاب چه تفاوت‌های با هم دارند؟ روزنامه جریده‌ای است که زمان مشخصی دارد اما زمان کتاب نمی‌گذرد. اما الان با کتاب مانند روزنامه برخورد می‌شود. الان می‌گویند مثلا اگر پنج سال از چاپ یک کتاب بگذرد دیگر نمی‌توانید کتاب را به نمایشگاه ببرید . با این حال روزنامه‌ها و مجلات هر شماره را مجلد می‌کنند و در آرشیو ذخیره می‌کنند تا مردم بعدها از آن استفاده کنند.

کتابی که زحمت زیادی برا چاپ آن کشیده شده و چند سال طول می‌کشد که منتشر شود چرا نمی‌تواند در نمایشگاه شرکت کند. به نظر من این سیاست‌های کلی هستند که باید تغییر کند. ما باید نیازهای جامعه را بسنجیم. نیاز جامعه این است که ما نمی‌دانیم چه کسی باید الگو باشد و چه نوع سبک زندگی را باید پیش بگیریم.
 
-به جز مصاحبه با مادربزرگ‌تان، از منابع و مصاحبه‌های دیگری هم استفاده کردید؟

نه فقط با خود مادر صحبت کردم. چون خودش به جبهه رفت و آمد داشت و اطلاعات کافی از افراد مختلف در اختیار داشت. خانم شیخ‌الاسلام، خانم علم‌الهدی و خانم موحد از دیگر خانم‌هایی بودند که با او به جبهه می‌رفتند. خانم لواسانی و خانم موحد از افرادی هستند که حاضرند گفت‌وگو کنند. تا زمانی که این افراد هستند می‌توانیم از حضور آن‌ها استفاده کنیم، بعدا چه فایده‌ای دارد؟ الان مدتی است که می‌خواهم با خانم لواسانی مصاحبه کنم اما می‌گویند من از خودم نمی‌گویم، از خانم محمودی می‌گویم.
 
- خانم محمودی مادر شهید هستند؟

بله. دایی من شهید شده است. به قول معروف زمانی سوت آخر جنگ را زدن، هنگام آوردن آب خمپاره‌‌ای باعث شهادت ایشان می‌شود.
 
- با توجه به اینکه سوژه کتاب مادربزرگ خودتان است و در کنار شما حضور دارد، چرا اینقدر دیر خاطراتشان را نوشتید؟

بله اتفاقا مادربزرگم چند سالی بود که می‎‌گفتند من می‌میرم و دلتان می‌سوزد که این خاطرات را نمی‌نویسید. اما من احساس می‌کردم که لازم نیست همه چیز را بگوییم که شاید ریا شود. از آن جهت هم نمی‌خواستم خیلی از مسائل را مطرح کنم. از طرف دیگری هم مادر رسالتی را بر دوش خود حس می‌کرد که اگر از آن جوان شهیدی که دستش را در خون خود زده بود و امضا کرده بود به مردم نگوید، این رسالت را به جا نیاورده است. مادر این رسالت را حس می‌کرد که هر جا رفت سخنرانی کند. من حس می‌کردم که هنوز آمادگی گفتن این موضوعات را ندارم اما وقتی دیدم که جامعه الگو و سبک زندگی مناسبی ندارد به این فکر کردم که از کدام قسمت‌های زندگی ایشان بگویم یا با چه تصویری این خاطراتی که خرد خرده جمع کرده بودم را روایت کنم. در نتیجه این روایات کم کم جمع شد و به این کتاب تبدیل شد.
 
- از طرف سینماگران پیشنهادی داشتید که این کتاب را به فیلم یا سریال تبدیل کنند؟

راستش بله سراغم آمدند و گفتند که توصیفات این کتاب خیلی تصویری است و می‌توان آن را به فیلم تبدیل کرد. گفتند که باید بنشینیم صحبت کنیم و پیگیر باشیم. درست حضور ذهن ندارم که چه کسانی بودند اما یادم هست که از قابلیت موضوع کتاب برای ساخت سریال صحبت کردیم چون محتوای کتاب خیلی خوب تصویرسازی شده است. اول قرار بود که این کتاب را آقای صادق کرم‌یار بنویسند. ایشان گفتند اگر قرار باشد این کتاب را من بنویسم به گونه‌ای می‌نویسم که بتوان از آن فیلم‌نامه استخراج کرد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها