فرشته نوبخت، نویسنده و منتقد ادبی گفت: اگر میخواهیم آینده ادبیات ژانر را ببینیم و برایش چشمانداز خوبی در نظر بگیریم باید متناسبسازی فرهنگی قواعد ژانری را جدی بگیریم و پایههای فرهنگی که قواعد ژانری روی آنها بنا شدهاند را خوب بشناسیم.
داستانهایی همچون ماجراهای تنتن (در ژانر ماجراجویی)، هری پاتر (در ژانر فانتزی)، هرکول پوآرو (در ژانر کارآگاهی، جنایی و معمایی) و بیست هزار فرسنگ زیر دریا (در ژانر علمیتخیلی) آثاری هستند که با استقبال جهانی مخاطبان، از کتابها به سینما و تلویزیون راه یافتند و بخشی از خاطرات اغلب ما را شکل دادهاند؛ که البته این خاطرهسازی متعلق به بخش بزرگی از مردم جهان است. با همین نگاه ساده میتوان به سهم ادبیات از تجربه زیستی بشر دست یافت.
در پروندهای که پیشتر با عنوان «بایدها و نبایدهای جهانی شدن ادبیات ایران» در ایبنا مورد بررسی قرار گرفت از کمبود نویسندگان ژانرنویس در انواع پرفروش آن در جهان همچون معمایی، علمیتخیلی و فانتزی و یا نبود آثار موفق در این حوزه به عنوان یکی از دلایل عدم رسیدن به بازارهای جهانی کتاب یاد شد. اما چرا نویسندگان ژانرنویس ما جز در مواردی محدود اغلب در خلق آثار ژانری موفق نیستند؟ در پرونده «خلأ ژانر در ادبیات داستانی ایران» سعی داریم تا این مسئله را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیم. در نخستین شماره از این پرونده با فرشته نوبخت همکلام شدهایم تا ضمن بررسی ژانر و ابعاد آن، از آینده ژانرنویسی در ایران از او بپرسیم.
نوبخت، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامهنگار و مدرس دانشگاه است که کتابهای «کلاغ»، «مرغ عشقهای همسایهی روبهرویی»، «از همان راهی که آمدی، برگرد»، «کتاب کوچک»، «درهی انجیر»، «ارابهی خورشید»، «سیب ترش»، «کمی مایل به سرخ» و «زمستان فصل مردن نیست» از آثار او به شمار میآیند.
در وهله نخست، ژانر(گونه) ادبی چیست؟ درباره انواع ژانرهای ادبی و زیر مجموعههای آن توضیح دهید.
ژانر یا نوع ادبی یکی از مهمترین مباحث مربوط به بوطیقاست و احتمالا اولین کسی که این موضوع را مطرح کرد، افلاطون در کتاب سوم جمهور بوده است. افلاطون میگوید سه روش برای بیان هنری وجود دارد، یکی اینکه شاعر با صدای خودش سخن بگوید؛ یعنی برداشت خودش را به عنوان هنر عرضه کند. دیگر اینکه هنرش روایت یا تقلید واقعیت باشد و سومی ترکیبی از این دو است. این همان تعریف ساده ژانر یا گونه ادبی است که بعدها ارسطو آن را تکمیل میکند. چگونه این کار را میکند؟ ارسطو از شیوه تقلید نام میبرد. در فن شعر میگوید که شعر انواعی دارد و هر نوع آن خاصیتی دارد و این همان گونهشناسی به زبان ارسطویی است. منظور ارسطو از شیوه تقلید، یعنی قواعد و پیشفرضهایی که به بوطیقا شکل میدهد. اینها زمینهای است برای اینکه به تعریفی از ژانر یا گونه برسیم؛ چون جلوتر که میآییم، ژانر تعریف متمایزتری پیدا میکند. خود ارسطو سه نوع یا سه ژانر را مطرح میکند؛ یکی تراژدی، یکی حماسه و دیگری کمدی و بعدها رمانس هم به این سه اضافه میشود که همان گونه داستانهای پرشور و عاشقانه است. پس ژانر یعنی نوع ادبی که چارچوب و قاعده خودش را دارد و این چارچوب میتواند روایت یا تقلید طنز و کمدی باشد؛ میتواند تراژدی یا سرگذشت قهرمانهای خاص و متمایز باشد. میتواند حماسی و پهلوانی و یا رمانتیک و یا ملودرام باشد. هر کدام از اینها چارچوب و قاعده خودش را برای روایتپردازی دارد که از هم متفاوت است. به عنوان نمونه ما در ژانر حماسی نیاز داریم که زمینهای چیده شود تا قهرمان حماسی در طول روایت کنش حماسی را رقم بزند. قواعد روایت تراژیک نیز فرق میکند. به رخدادی نیاز داریم که شخصیت را به سوی سرنوشتی تراژیک ببرد. چارچوبهای شناخته شدهای وجود دارد که نوع ادبی مورد نظر ما باید در آن کار کند.
ژانرهای ادبی از بُعد پرداخت فضا، شخصیتها و داستان چه قابلیتهایی را در اختیار نویسنده قرار میدهد؟
ژانرها مشخص میکنند که فضا چگونه باشد، یا اینکه ما به چه نوع شخصیتی برای پرداخت روایت نیاز داریم. به عنوان نمونه در ژانر کمدی یا فانتزی، ما شخصیتهایی خاص را نیاز داریم با ویژگیهایی که هم فضا را بسازند و هم روایت را متناسب با کارکردهای ژانری پیش ببرند. شخصیتی که در کمدی به کار میآید، مناسب برای یک روایت تراژیک نیست. به عنوان نمونه شما تصور کنید روایت رستم و سهراب را بخواهید در نوع کمدی روایت کنید؛ قطعا ویژگیهایی از رستم و یا از سهراب که در روایت تراژیک هست، دیگر به کار نمیآید. باید از نو شخصیتها را سروشکل بدهید. عکس آن هم هست و اینجا قواعد ژانری به کمک نویسنده میآید.
خلاقیت تا چه میزان به عنوان یک ضرورت برای نویسندگان ژانرنویس مطرح است؟
قطعا وقتی نویسندهای در حال نوشتن در یک ژانر ادبی است، صرفا به قواعد آن ژانر محدود نمیماند؛ در واقع خلاقیت نویسنده است که آن ژانر را مختص او میکند و سبک نویسنده حاصل مواجهه خلاقانه او با چارچوب هر ژانری است که به کار میگیرد. مصداق این هم کاربرد ژانرهای یکسان توسط نویسندگان مختلف است که نتیجه آن متفاوت است؛ یعنی چارچوب ثابت است اما وقتی نویسندهای بر اساس سبک خودش با چارچوب کار میکند، منجر به خلق آثار تازهای میشود.
چرا اغلب نویسندگان ما سراغ ژانرهای پرفروش جهانی همچون کارآگاهی، هیجانی، وحشت و تریلرهای ماجراجویی و روانشناختی نمیروند؟
عوامل زیادی در این موضوع دخیل هستند که مهمترینشان ناآشنایی نویسندگان با ژانر و مباحث نظری آن است؛ اما همین علت هم باز برمیگردد به دلایل مهمتری مثل اینکه مخاطب ما علاقهای به خواندن آثار ایرانی که در ژانر نوشته شدهاند ندارد. او ترجیح میدهد ادبیات ترجمه بخواند؛ پس دلیل اینکه نویسنده آشنا نمیشود یا دنبال شناخت قواعد ژانری نمیرود همین جا معلوم میشود. اگر دقت کنید یک حرکتهایی هم در دهههای اخیر در زمینه ادبیات ژانری شد؛ اما آن طور که شایسته بود استقبالی از آنها نشد و نمیشود. یا آثار تولید شده ضعیف بودهاند که واقعا همیشه هم اینطور نبوده، یا اینکه مخاطب اعتماد نکرده که بخواند. به هر حال اینها باعث میشود که نویسنده ما دنبال این موضوع را نگیرد.
با وجود آثاری که در این سالها در ژانر فانتزی، گمانهزن و گاه وحشت از نویسندگان جوان به چاپ رسیده، چه آیندهای برای داستانهای ژانر در ایران متصور هستید؟
خیلی مهم است که این آثار با چه شاخصههایی تولید شوند و اینکه مخاطب چقدر بتواند اعتماد کند. اینکه ما صرفا قواعد ژانری را از غربیها بگیریم و بخواهیم در قالب آنها بنویسیم، کفایت نمیکند و برای این کار لازم است زمینه و بافت فرهنگی و جغرافیایی در متناسبکردن قواعد ژانری در نظر گرفته شود. اگر این موضوع در نظر گرفته نشود، افتادهایم به تقلید و مشخص است که در نهایت چه نتایجی به بار میآورد. اینطور میشود که چارچوب بر زمینه نمینشیند و مخاطب ترجیح میدهد آثار اصل یعنی ترجمهای بخواند. برای این متناسبسازی ما باید پایههای فرهنگی که قواعد ژانری روی آنها بنا شدهاند را خوب بشناسیم که مهمترینشان اول اسطورههای خودمان است و بعد زمینههای دینی و مذهبی که بافت فکری و رفتاری مردم را میسازد. اگر میخواهیم آینده ادبیات ژانر را ببینیم و برایش چشمانداز خوبی در نظر بگیریم باید متناسبسازی فرهنگی قواعد ژانری را جدی بگیریم.
نظر شما