نویسنده کتاب «ننه اربعین و ساک عجیبوغریب» در گفتوگو با ایبنا بیان کرد؛
فضای پیادهروی اربعین قابلیتهای داستانی زیادی دارد/ اربعین؛ نمونه کوچکی از سبک زندگی اسلامی
سنا ثقفی، نویسنده کتاب «ننه اربعین و ساک عجیبوغریب» گفت: اگر من بگویم فقط کسانی میتوانند درباره اربعین داستان بنویسند که در آنجا حضور دارند، اصلا به حقیقت نزدیک نیست؛ چون ما اکنون در دنیایی زندگی میکنیم که به موازات زندگی فیزیکی و روزمره خودمان، یک زیست مجازی هم داریم و مدام در فضاهای مختلفی قرار میگیریم که اینها میتواند شبیهسازیشده یک تجربه واقعی باشد.
- چه سوژههایی را میشود مرتبط به اربعین برای کودک و نوجوان کار کرد تا حالوهوای این پیادهروی بزرگ در ذهنشان پررنگتر شود؟
در خصوص سوژهیابی اربعین، چیزی که وجود دارد این است که فضای اربعین و پیادهروی آن، نمونه کوچکی از سبک زندگی اسلامی است؛ یعنی ما عصاره یک زندگی را در طول این یک هفته یا چند روزی که در فضای اربعین حضور مستقیم داریم یا دورادور هستیم، رصد میکنیم و میبینیم. بنابراین وقتی ما قائل به این باشیم که اربعین، تمام یک زندگی را به صورت خلاصه و فشرده در خودش دارد، قابلیتهای داستانی و داستانپردازیاش به شدت زیاد میشود. به این ترتیب، شما میتوانید به مفاهیم نظری در آن بپردازید؛ مفاهیمی مثل ولایت یا مفهوم خدمت که عملیتر است یا اصلا اگر نخواهیم به مفاهیم عملیتر بپردازیم، میتوانیم به اصل بستری که داریم در آن زیست میکنیم بپردازیم؛ چرا که اربعین یک بستر غنی از نظر داستانی است.
همین تلاقی ملیتها و جنسیتهای مختلف و سبکهای متفاوت حضور در آن به شدت دستمایههای داستانی دارد. به هر ترتیب، فضای اربعین و پیادهروی اربعین، فارغ از بحث داستانهای دینی که میتوان در فضای ادبیات دینی نوشت؛ در فضای غیردینی هم درخور توجه است. فضایی که نخواهیم سمتوسوی دینی به آن بدهیم و صرفا به شکل سفر به آن نگاه کنیم، سرشار از سوژه است و میتواند دستمایه داستانهای مستقیم و غیرمستقیمی در رابطه با فضای ولایت و تمدن اسلامی باشد.
- تجربه سفر به اربعین چقدر در امر سوژهیابی به نویسندگان کمک میکند؟
اگر من بگویم فقط کسانی میتوانند درباره اربعین داستان بنویسند که در آنجا حضور دارند، اصلا به حقیقت نزدیک نیست؛ چون ما اکنون در دنیایی زندگی میکنیم که به موازات زندگی فیزیکی و روزمره خودمان، یک زیست مجازی هم داریم و مدام در فضاهای مختلفی قرار میگیریم که اینها میتواند شبیهسازیشده یک تجربه واقعی باشد. هرچند که هیچوقت شکل آن نیست؛ اما اگر ما به دنبال سوژه باشیم و درواقع دل و فکرمان با این فضا همراه باشد، مثل هر داستان دیگری که مینویسیم لازم است که همراهش باشیم تا آن اتفاق بیفتد. فضای اربعین هم همینطور است. مسلما کسی که به کارگاه چوبتراشی میرود و با چشم میبیند، داستانی که درباره آن مینویسد ملموستر است؛ اما اگر کسی نیاز داشت در داستانش از کارگاه چوبتراشی استفاده کند ولی امکان حضور در کارگاه را نداشت، اینجا ما نمیتوانیم بگوییم که نه، تو نمیتوانی بنویسی. او هم میتواند بنویسد و شاید حتی بتواند ملموس بنویسد؛ بنابراین این شرط خوبی است اما شرط لازمی نیست.
- داستان اربعینی چقدر میتواند به بچههایی که همراه والدینشان به این سفر میروند کمک کند که درک بهتری از مسئله داشته باشند؟
درباره بچههایی که در این فضا حضور دارند و مخاطبی که قرار است مخاطب اثر اربعینی شود، لازم است که ما به یک نکته توجه کنیم؛ مثل تمام کارهای دیگر و مثل تمام موضوعات دیگری که مفهومی در دلش دارد- حالا چه مفهوم دینی و چه غیردینی- ما باید به اصل حضور بچهها در این فضا توجه کنیم که به تنهایی کافی است که بچه در معرض بارش این نفحات قرار بگیرد؛ اما یک وقتی است که یک اثر یا کتاب میتواند نقش درونیسازی ایفا کند. ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که وقتی داریم برای بچهای مینویسیم که در فضای اربعین حضور دارد و حتی بچهای که دورادور در جریان این قضایاست، نقش ما آموزش نیست، درونیسازی است؛ یعنی ما صرفا به یکسری نکته اشاره میکنیم و فضای داستانیمان را طوری پیش میبریم که بچه بتواند با آن چیزهایی که تجربه کرده است دوباره به صورت بیرونی مواجه شود و این مواجهه بیرونی به او کمک میکند تا مجدد آن مسئله به صورت خودآگاه درونیاش شود.
درباره مسئله یادگیری هم این نکته مطرح است؛ درواقع ما به دنبال این نیستیم که به او آموزش دهیم، بلکه به دنبال این هستیم که آن تجربه زیستی را که دارد کسب میکند و آن اتفاقی را که در فضای اربعین دارد برایش رقم میخورد خودآگاهی کنیم و وقتی خودآگاهی اتفاق بیفتد این مسئله درونی میشود. لازم است به این نکته توجه کنیم؛ چون ممکن است بچهها فضای آثار دینی را پس بزنند، به خاطر سختیهایی که در نگارش این آثار وجود دارد و بحث آموزش و مفاهیم مختلفی که روی آن سوار میشود. ما باید در آثار دینی به ماجراها نگاه هنری و زیباییشناسی داشته باشیم. وقتی قشنگیهای یک اجتماع یا اتفاق را به بچه نشان میدهیم به او کمک میکند تا درک بیشتری داشته باشد و ارتباط بهتری با موضوع برقرار کند؛ وقتی هم این ارتباط را برقرار کرد بینش بهتری در او شکل میگیرد.
- آیا برای مناسبت اربعین هم میشود بهطور غیرمستقیم داستان نوشت یا بهتر است صرفا به خود اربعین و پیادهروی پرداخت؟
من قبلتر گفتم که ما باید ببینیم هدفمان چیست. آن هدف است که تعیین میکند داستانمان مستقیم در فضای اربعین اتفاق بیفتد یا اینکه سوژه اربعین صرفا در یک پازلی قرار بگیرد برای رساندن مخاطب به آن هدف؛ حتی نه لزوما مفهوم، آن هدفی که داریم ممکن است انتقال مفهوم نباشد و مثلا ایجاد گرایش یا سرگرمی باشد. بسته به هدف مستقیم یا غیرمستقیمبودن داستان مشخص میشود.
- پیادهروی اربعین سرتاسر ماجراجویی است. از این عنصر ماجراجویی چقدر میشود برای ساختن و پرداختن یک داستان کودک و نوجوان استفاده کرد؟
ما در زمینه پیرنگ داستان تعدادی کهنالگو داریم؛ یعنی تعدادی الگو داریم که از گذشته همراه ما بودهاند و در داستانها به شکلهای مختلفی تکرار میشوند. اگر ما بخواهیم پیرنگهای داستانی را بررسی کنیم به یکسری الگو و کهنالگوی تکرارشونده میرسیم که بحث ماجراجویی یکی از آنهاست. به هرحال ما نمیخواهیم که اربعین را صرفا به یک سفر ماجراجویانه تقلیل دهیم؛ ممکن است تمام آن ۲۰ کهن الگوی دیگری که این یکی از آن است، بتواند به ما در ساخت داستان کمک کند؛ بنابراین شناخت امکاناتی که در این فضا وجود دارد میتواند خیلی کمککننده باشد.
- چقدر خاطرات بچههایی که به این سفر میروند میتواند سوژهساز باشد؟
برای نویسنده کودک این بسیار اتفاق مبارکی است که بتواند با مخاطب خودش ارتباط داشته باشد؛ حالا این ارتباط میتواند از جنس بازخوردهایی باشد که از آثارش میگیرد یا در قالب کلاسهایی باشد که به عنوان معلم شرکت میکند یا در قالب دوستی که با بچهها در ارتباط است. نشستن پای صحبت بچهها مهم است. ببینید مسئلهای وجود دارد به نام «منطقه مجاور یادگیری» که وقتی مخاطب بزرگسال میخواهد برای مخاطب کودک بنویسد باید آن ابر فکری خودش را (اگر فکرش را یک ابر در نظر بگیریم) به ابر فکر کودک نزدیک کند و در منطقه مجاور ذهنی و یادگیری او قرار بگیرد؛ این محقق نمیشود مگر از طریق شناخت کودک و در ارتباط بودن با او و حتی ارتباط عمیقی که نویسنده میتواند با کودک درون خودش و کودکی خودش بگیرد.
بنابراین فکر میکنم اگر ما از خاطرات بچههایی استفاده کنیم که در فضای اربعین بودهاند میتواند بسیار ایدهدهنده باشد؛ نه اینکه صرفا مصاحبه و بعد چاپ کنیم، بلکه درواقع درهایی به روی ما باز کند و فرصتهایی را در زمینه داستاننویسی و کتاب کودک ایجاد کند که ممکن است خود ما به آنها توجه نداشته و به عنوان بزرگسال از آنها غفلت کرده باشیم. در بحث کتاب «ننه اربعین و ساک عجیب و غریب» یکی از اتفاقاتی که افتاد همین بود. تعدادی از داستانها نوشته شد و بعد با بچهها صحبت شد که به نظر آنها ما میتوانیم چه وسیله عجیب و غریب دیگری اضافه کنیم.
تعدادی از عناصر در این داستان چیزهایی بودند که بچهها پیشنهاد دادند و فکر میکنم درنهایت، اتفاقات خوبی برای کتاب «ننه اربعین و ساک عجیب و غریب» افتاده است. یک بخش از توفیقات آن به دلیل نظرات بچههایی بود که در شکلگیری ایدههای آن نقش داشتند و مهمترین آن، همین نکته بود که داستانها پیش از چاپ، خیلی زیاد در معرض نقد قرار گرفتند، در جلسات مرتب خوانده و به آدمهای مختلفی داده شدند و چندینبار اصلاح و ویرایش شدند. ما باید در تولید یک اثر با موضوع اربعین این مراحل را درنظر بگیریم. صرف اینکه بنویسیم و چاپ کنیم کافی نیست. فضاهایی مثل فضای اربعین، در عین اینکه بسیار پتانسیل داستانی دارند، ملاحظات و حساسیتهایی هم چه به لحاظ محتوایی و چه تکنیکی و فرم و ساختاری دارند تا سوژه و بستر داستانی ذبح نشود. بنابراین ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم که نمیخواهیم یک سکه صاف و بدون برجسته به مخاطب بدهیم، هرچند در نهایت یک سکه است؛ چون چیزی که باعث شگفتی مخاطب میشود آن برجستگیها و شکلها و طرحهایی است که ما روی آن ایجاد کردهایم.
نظر شما