سه‌شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۲
عملیات عاشورا و نبرد روی تپه‌های میمک/ وحشت تا کاخ ریاست‌جمهوری صدام

میمک آنقدر برای بعثی‌ها اهمیت داشت که یکی از فرماندهان عراقی گفته بود «هرکس میمک را در دست داشته باشد، می‌تواند در عراق حاکم بشود.» از این‌رو دشمن در مواجهه با ما که برای آزادسازی میمک می‌کوشیدیم هرچه داشت به میدان آورد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عملیات عاشورا که در بیست‌وپنجمین روز از مهر سال ۱۳۶۳ آغاز شد و تا پایان ماه طول کشید، عملیاتی نسبتاً گسترده در جبهه میانی در منطقه میمک استان ایلام بود و با پیروزی ما به پایان رسید. گفتنی درباره این نبرد پرافت و خیر بسیار است و از مراحل مختلف آن روایت‌های فراوانی به جای مانده است. هرچند در این عملیات به بیشتر اهداف تعیین‌شده رسیدیم و ضربات سنگینی به دشمن زدیم، اما رسیدن به این پیروزی نه آسان بود و نه کم‌هزینه. به‌ویژه آنکه ارتفاعات میمک، از نظر راهبری برای دشمن اهمیت بیشتری داشت و عراق از این نقطه بسیار آسیب‌پذیرتر از ما بود. از این‌رو آنان در مواجهه با حملات نیروهای ما هرچه داشتند به میدان آوردند و تلاش کردند با آتش سنگین و ضدحملات گسترده، راه پیشروی رزمندگان ما را ببندند. درباره این نبرد، نکات زیادی وجود دارد که سه نکته از میان‌شان را در این گزارش باهم مرور می‌کنیم.

یک: خدا پشت و پناه شما باشد
از آنجا که زمان شروع عملیات، چند بار به دلایل مختلف به تعویق افتاد و رفت‌وآمد خودروهای حمل نیرو و تجهیزات به منطقه نیز زیاد شد، دشمن به نقشه ما برای اجرای عملیات پی برد. حتی به روایت اسدالله ناصح، فرمانده آن روزهای تیپ نبی‌اکرم (ص) «دشمن صددرصد آماده بود. وقتی به دلیل نرسیدن توپ‌های ارتش، عملیات از بیست‌وچهارم به بیست‌وپنجم عقب افتاد، روز بیست‌وپنجم دشمن نیروهای زیادی را پای تنگه آورده بود و با بلندگو اعلام می‌کرد: بیایید! ما منتظر شما هستیم.» مجید نداف، راوی قرارگاه سلمان نیز نوشت: «اوضاع و احوال جبهه معلوم می‌کند که دشمن به‌خوبی از عملیات باخبر است. فرمان آماده‌باش از امروز صبح برای نیروهای دشمن صادر شده است.»

اما تصمیم به اجرای عملیات، باوجود آمادگی دشمن، تغییرناپذیر بود. رزمندگان ما هم نشانه‌هایی می‌دیدند که عزم‌شان را راسخ‌تر می‌کرد. خبرگزاری جمهوری اسلامی گزارش کرد: «از نخستین ساعات بامداد امروز، غبار غلیظی که منطقه عملیاتی را پوشاند، امکان هرگونه عملیات هوایی هواپیماهای مهاجم عراقی را از دشمن سلب کرد و این، نصرت و امداد الهی محسوب می‌شد که قبل از شروع عملیات، رزمندگان اسلام را یاری می‌کرد.»

در سی‌وسومین جلد از مجموعه کتاب‌های روزشمار جنگ ایران و عراق که با عنوان «تجدید رابطه آمریکا و عراق» منتشر شده است، در توضیح این اتفاقات، که دست یاری خدا تعبیر می‌شد می‌خوانیم: «مطابق یک جمع‌بندی خودی آنچه مسلم است اینکه دشمن برای صبح روز اول، طرح‌های تلافی‌جویانه‌ای تدارک دیده بود و امیدوار بود به‌محض روشن‌شدن هوا، با به‌کارگیری قدرت زرهی و حملات هوایی خود، مناطق از دست‌داده را بازپس‌گیرد، لیکن با تغییرات جوی به‌نفع نیروهای خودی، اوضاع مطابق این پیش‌بینی جلو نرفت… صبح باران گرفت و طوفان سد، بنابراین دشمن در روز دیدش کم شد. دیگر هواپیماهای دشمن در منطقه نمی‌توانست بیاید. بر اثر باران، تمام شیارها آب افتاده بود و در دشت تانک‌ها مانده بودند و نمی‌توانستند بیایند. خلاصه دشمن در روز اول اگر می‌توانست به ما پاتک کند، همه هدف‌های ما را پس می‌گرفت، ولی این باران شدید و طوفان به ما فرصت داد که خاکریز زدیم و دشمن نتوانست کاری کند. یک فرمانده گردان عمل‌کننده نیز درباره تأثیر اوضاع جوی گفت: ساعت ۴:۴۵ صبح عملیات بود که ناگهان باران شدیدی گرفت و بعداً بچه‌های دیده‌بانی گفتند که این از لطف خدا بوده و باعث شده تا تانک‌های دشمن در گل گیر کنند.»

دو: صدام فرماندهی را به دست گرفت
میمک برای عراقی‌ها بسیار مهم بود. مرحوم هاشمی رفسنجانی که به نیابت از حضرت امام (ره) فرماندهی عالی جنگ را به عهده داشت، همان روزهای عملیات عاشورا در خطبه‌های نماز جمعه از نبرد در میمک گفت؛ «ما اگر از این منطقه خط مستقیمی بکشیم، به کاخ صدام منتهی خواهد شد. و در قرارداد الجزایر نکته بسیار مهم این بود که میمک را از ایران بگیرند و تعبیر از کارشناسان این بود که حزب بعث، با شاه ایران در این زمینه تاخت زده بودند؛ بدین صورت که ما تا حدودی به شط‌العرب دست بیابیم و در زمین، خطوطی به دست عراق باشد. از جمله آن نقاط، میمک بود. حتی یکی از فرماندهان عراقی گفته بود هرکس میمک را در دست داشته باشد، می‌تواند در عراق حاکم بشود.»

از این‌رو بعثی‌ها به میمک بسیار حساس بودند و حتی جنگ را هم با اشغال این منطقه شروع کردند. هراسان از احتمال تسلط قطعی ایران بر این ارتفاعات، زمانی که درگیری‌ها در نبرد عاشورا بالا گرفت، خود صدام شخصاً مجبور به مداخله شد. در کتاب «تجدید رابطه آمریکا و عراق» می‌خوانیم: «در توصیف اهمیت نبرد میمک، برخی منابع داخلی اعلام کردند که پاتک‌های سنگین امروز صبح گرکنی، با فرماندهی و نظارت مستقیم صدام انجام شده است. یادآوری می‌شود خبری که از رادیو صوت‌الجماهیر عراق پخش شد، حضور صدام در منطقه و اهمیت وافر بازپس‌گیری مناطق فتح‌شده به‌دست نیروهای اسلام را تأیید می‌کند. این رادیو اعلام کرد بامداد امروز پرزیدنت صدام حسین از بخش عملیاتی سپاه دوم بازدید کرده و در مقر فرماندهان آن سپاه با تعداد از افسران آن سپاه ملاقات نمود.»

نیز نوشته‌اند با تشدید درگیری‌ها، شخص صدام به نیروهای عراقی پیام می‌داد که «هر سرباز و درجه‌داری که روز فصیل بیاید، یک کلت جایزه می‌گیرد. هر یگانی که نرود و اهدافش را نگیرد، فرماندهانش اعدام می‌شوند و فرماندهانی که اهداف خود را بگیرند ارتقا مقام می‌یابند. آن‌هایی که عقب بیایند اعدام می‌شوند. بجنگید! تا محاصره‌شان کنند. با خمپاره و کاتیوشا روی‌شان کار کنید تا محاصره شوند. یگانی که که محاصره کند، فرماندهانش به درجه بالاتر ارتقا پیدا می‌کنند.»
 

عملیات عاشورا و نبرد روی تپه‌های میمک/ وحشت تا کاخ ریاست‌جمهوری صدام


سه: شهدای مظلوم نی‌خزر
یکی از پنج نقطه اصلی درگیری‌های ما و دشمن در عملیات عاشورا، بلندی‌هایی موسوم به شیار نی‌خزر بود. کار آن دسته از نیروهای ما که راهی آنجا شده بودند گره خورد، شماری از آنان شهید شدند و شماری – که گویا تعدادشان به سیزده نفر می‌رسید – در محاصره افتادند. چند نفر از آنان مجروح شده بودند. نوشته‌اند: «موقعیت آن‌ها طوری بود که دشمن نمی‌دیدشان، اما اگر از مخفیگاه بیرون می‌آمدند زیر تیر دشمن بودند. وضعیت وخیم مجروحان شرایط سختی را برای‌شان رقم زده بود.»

شرایط آنان ذهن فرماندهان عملیات را درگیر کرده بود. بیرون کشیدن‌شان از محاصره جز با شمار بیشتری شهید ممکن نمی‌شد و اجرای عملیات نجات، بدون بررسی مجدد منطقه و شناسایی دوباره مسیرهای رفت و برگشت، معقول و منطقی نبود. به روایت محسن صیفی‌کار در کتاب «ده متری چشمان کمین» فرمانده تیپ انصار الحسین می‌گفت: «اگر هدف شما این است که ما به خط بزنیم، می‌زنیم. ما آماده هستیم. اگر بر ما تکلیف است، سمعاً و طاعتاً. حرفی نداریم ولی اگر می‌خواهید به منطقه بزنیم و منطقه را نگه داریم، به ما دو سه روز وقت بدهید تا با شناسایی خوب جلو برویم. آن‌وقت به شما تضمین می‌دهیم که منطقه را برگردانیم. اگر مقصود شما فقط آوردن آن سی چهل شهید بزرگوار است حرفی نیست، ولی ما باید چند برابر آن را شهید و مجروح بدهیم تا فقط به آنجا برسیم. بعدش را هم خدا می‌داند.»

تصمیم فرماندهان، نجات محاصره‌شدگان بود. اما اجرای این تصمیم پس از سنجیدن همه جوانب ناممکن شد. امیر رزاق‌زاده در «اطلس ایلام در جنگ» می‌نویسد سرانجام فرماندهان نتوانستند کاری برای آن‌ها بکنند و تلخکامی محاصره و شهادت آن‌ها اجازه نداد تا پایان عملیات کام فرماندهان از موفقیت محور شمالی – که رزمندگان در آن به همه اهداف رسیده و همه ارتفاعات تعیین‌شده را آزاد کرده بودند – شیرین شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها