خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «ابر فیاض» خاطرات معنوی از شهید سید علیاکبر ابوترابی (ره) به قلم علی علیدوست قزوینی است. در این کتاب، خاطرات و نکاتی آورده شده است که بیانگر خصلتهای نیکو و والای آن مرد بزرگ است. ابر فیاض خاطراتی از دوران زندگی شهید سیدعلیاکبر ابوترابی را میخوانیدکه مربوط میشوند به دورههای بدو تولد تا طلبگی، از آغاز نهضت حضرت امام (ره) تا پیروزی انقلاب و نقش او در مبارزات، از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ تحمیلی، دوران جنگ و ایام اسارت و دوران پس از اسارت اوست.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
در ایام حمله اسرائیل غاصب به جنوب لبنان، یک روز در یکی از آسایشگاهها، برنامه تئاتر و سرود اجرا میشد. صدای گروه سرود بسیار بلند بود به گونهای که سرباز عراقی از وسط اردوگاه صدا را شنید و با سرعت، خود را به در آسایشگاه رساند و جمعیت زیادی را داخل آسایشگاه مشاهده کرد و رفت و افسر را آورد. تعدادی را تنبیه کردند و درِ آسایشگاه را بستند. نُه نفر از افراد آسایشگاه را به سلول انفرادی بردند و به فکر پروندهسازی برای آنها بودند. فردای آن روز فرمانده عراقی برای بازدید به داخل محوطه اردوگاه آمده و اتفاقی با حاج آقا برخورد کرده بود و سید نیز از موقعیت استفاده کرده و حمله اسرائیل به لبنان را محکوم کرده و شهادت لبنانیها را تسلیت گفته بود و در ادامه به فرمانده عراقی گفته بود که روز گذشته تعدادی از اسرا در یکی از اتاقها جمع شده بودند تا برای شهدای لبنان یادبود بگیرند، ولی سربازان شما به اتاق رفته، در را بسته و تعدادی از اسرا را نیز به سلول انفرادی بردند. در حالی که اسرائیل دشمن مشترک ما و شماست و لبنانیها برادران مسلمان ما هستند. پس از صحبتهای حاج آقا ابوترابی سرهنگ عراقی از ایشان معذرتخواهی کرده و گفته بود من نمیدانستم شما به خاطر لبنانیها برنامه داشتید پس دستور داده بود که همین حالا درِ اتاق را باز کنید و همین امروز زندانیها را آزاد کنند. وقتی دیگر اسرا داخل اتاق رفتند، در سلول را باز و زندانیها را آزاد کردند.
در همان ایام بود که صلیبسرخ برای بازدید از اسرا به اردوگاه آمد و حاج آقا ابوترابی از موقعیت استفاده کرده، نامهای را درباره محکومیت اسرائیل نوشتند که بسیار قاطع و کوبنده و بیانگر پیروی اسرا از راه و خط حضرت امام بود. این نامه به نوبه خود برگ زرینی است در میان زندگی سرتاسر افتخار ابوترابی، او که از سال ۴۱ تا ۷۹ هر ساعت و هر روز حماسه میآفرید و از خود سند افتخار و آزادگی بر جای میگذاشت. این نامه در میان همه آنها از درخشندگی خاصی برخوردار است، با اینکه احتمال هر گونه خطری بود و نتیجه نامه انتقال به بغداد، محاکمه، سلول انفرادی، شکنجه سید و جدایی او از اسرا و حتی محرومشدنش از خدمت به اسرا بود، ابوترابی آن را جهاد اکبر و مرضی خداوند متعال میدانست و بودن در میان اسرا را بر بودن در بهشت ترجیح میداد و با همه اینها او میخواست این پیام را بدهد که هیچ چیزی نباید مانع از آن شود که ما در مبارزه با غده سرطانی اسرائیل کوتاه بیاییم؛ خلاصه او متن نامه را نوشت و به وسیله بچهها تکثیر شد و در اتاقها پخش گردید و از همه اسرا خواست تا آن متن را در بالای نامههای خود بنویسند و به ایران ارسال کنند و دم مسیحایی او سبب شد که همه اسرا متن را نوشتند و به ایران فرستاند. در اینجا به متن نامه آن بزرگوار اشاره میکنیم:
بسماللهالرحمنالرحیم
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذَّلَّه وَ الْمَسْکَنَه
پروردگارا چشم به راه هستیم تا به رهبری روح خدا، اسرائیل تبهکار را از تمامی سرزمینهای مسلمین بیرون رانده و عظمت مسلمین را به جهانیان بنمایانیم و برای اقتدار و سربلندی پرچم لاالهالاالله کسب انتصار بنماییم و آنان را به ذلت و خواری که همانا وعده الهی است بنشانیم. در این رابطه ما همگی اینجا وفادار و پایبند به تمام تصمیمات امام امت و دولت هستیم و هر لحظه آماده جانبازی و شهادت در راه خدا هستیم و از شما نیز میخواهیم محکم و با وحدت هر چه بیشتر گوش به دستورات امام و دولت باشید.
مستیم و عاشقیم و به گلزار میرویم
دل دادهایم و از پی دلدار میرویم
منبع: کتاب ابر فیاض، علی علیدوست (علی قزوینی)، انتشارات پیام آزادگان.
نظر شما