به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ هفتمین دو فصلنامه اندیشهنامه پایداری به مدیر مسئولی محمدرضا سنگری و سردبیری جواد کامور بخشایش از سوی اندیشکده ادبیات پایداری منتشر شد. پرونده ویژه این شماره از نشریه به موضوع ادبیات داستانی پایداری اختصاص یافته است. اندیشنامه پایداری این مطلب را جهت انتشار در اختیار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) قرار داده است. آنچه در ادامه میخوانید بخش اول گفتوگو با احمد شاکری؛ استادیار گروه ادبیات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است.
پیش از ورود به بحث جریانشناسی بحث مسئلهشناسی مطرح است. یعنی اینکه آیا مسائل بهنحو واقعی برای ما معلوم است؟ نسبت درستی با مسائل برقرار کردهایم؟ آیا دید جامع و مشرفی نسبت به مسائل داریم؟ طبقهبندی و اولویتبندی مناسبی در این زمینه کردهایم؟
«مسئلهپژوهی»، «مسئلهشناسی» و «مسئلهمندی» از جمله موضوعات نوپدیدی هستند که تا حدودی جامعه ادبی بدان روی کرده است. «مسئله» با تفاوتهایی که با «پرسش» دارد، صورت تعینیافته، جهتمند و هدفمندی از نقطه عزیمت حرکت علمی و عملی است. هیچ حرکتی در حوزه ادبیات تحقق نمییابد مگر آنکه «مسئله» یا «مسئلهانگاشتهای» در رتبهای مقدم بر عمل و کنش، تصور و تصدیق شود. پس، از آنجا که حرکت ادبیات مستمر و کنشهای آن متعدد، متنوع و مرتبط هستند، مسائل نیز بهصورت مستمر، متعدد و متنوع مماس با کنشها حضور و در هدایت آنها دخالت دارند. بنابر این، با نظام مسائلی مواجه هستیم که قواعد و یافتهها و روشهای خود را به حوزه ادبیات تحمیل میکند. با این تفاوت که نوعاً نظام مسائل از نظام پاسخها پنهانتر هستند. کنشها دیده میشوند و بهعنوان اقدام و عمل یا به تعبیر مصطلح کار شناخته میشوند. اما شناخت مسائل نوعاً کار و اقدام تلقی نمیشود. گمان بر این است که مسئلهپژوهی به پیچیدهسازی مسائلی میانجامد که نگاه نخست ساده به نظر میرسند، و مسائل تکساحتی را به مسائل چندوجهی و بینارشتهای بدل میکند. در نتیجه، این تلقی وجود دارد که مسئلهپژوهی نه تنها ما را به پاسخ نمیرستند، بلکه آن را تا حدود زیادی دور از دسترس قرار میدهد.
این تلقی تا حدودی میتواند به واقعیتی اشاره داشته باشد. توضیح اینکه فضای ادبیِ غیر حساس نسبت به مسائل برای شناسایی، دستهبندی و روششناسی مسائل در سازوکاری ندارد، و با رویکردی غیر سنجیده، غیرمرتبط، غیراولویتمند و غیر قابل ارزشسنجی به سراغ ادبیات میرود. در این میان، تناسب آشکاری میان پرسشها و پاسخها و البته پاسخدهندگان بهوجود میآید. پرسشها کلی و تکراری هستند و پاسخدهندگان نیز برای پاسخدهی کلی به همین پرسشها پرورش یافته و انتخاب شدهاند. طیفی از این پاسخدهندگان را کسانی تشکیل میدهند که در اصل نویسندهاند، نه پژوهشگر، و در نتیجه تسلط و تمرکز و مواجههای مستمر با مسائل ندارند. طبعاً برای این طیف، تفصیل مسائل، تقسیم و تنویع آنها میتواند نه به عنوان بخشی از راه حل که مقولهای مسئلهآفرین و بغرنج باشد.
مقوله مسئلهپژوهی، گرچه مرحلهای از کشف پاسخ در حوزه ادبیات تلقی میشود، اما مقولهای ذومراتب، زمانمند و منعطف است. به تعبیری دیگر نمیتوان انتظار داشت در مقولهای چون ادبیات داستانی دفاع مقدس تمامی مسائل پیشاپیش و بهصورت قطعی و تمامیافته استقرا یا احصا شوند و سپس تصمیم گرفته شود که با چه راهکاری پاسخهای آن استنباط گردد، بلکه همانطور که گفته شد مسئلهمندی بُعد و جزیی جداییناپذیر از زیست ادبی ما در دوره کنونی است، و از آن گریزی نیست؛ زیرا از حرکت گریزی نیست. ما به اندازهای که به مسائل پاسخ میدهیم به مسائل جدیدی مسئلهمند میشویم. بسته به اینکه پاسخهای دریافتی در مواجهه با هر مسئله به چه میزان از اتقان برخوردارند مسیر مسئلهمندی میتواند پیچیدهتر باشد. بنابر این، اشرافِ مطلق به مسائل این حوزه بحثی نیست که بتوان درباره آن به اطمینان و نتیجه قطعی رسید. با این حال، حکم قطعی عقل اقتضا میکند در کشف و حل مسائل به اولویتها و نسبت و مناسبتها توجه کنیم. یافتن یا التفات به یک مسئله لزوماً به معنای یافتن مسئلهای اولویتدار نیست. از اینرو، در برخی مراکز دانشگاهی بهنوعی دور باطل در مسئلهیابی و مسئلهشناسی دچار شدهایم؛ یعنی برخی از دانشگاههای ما به یک نوع جداافتادگی و بیگانگی با هویت ملّی و ادبیات معاصر دچار شدهاند.
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که مراد از اشراف بر مسائل صرفاً یک تلقی کمّی نیست؛ به این معنی که مثلاً کتابی تدوین کنیم که در آن صدها و بلکه هزاران مسئله احصا شده و گرد آمده باشد. گرچه چنین پیشنهادی نیز می تواند مورد توجه باشد. نظام یک ساختار درونی است که توضیح میدهد مسائل بهعنوان موجودات حیاتمند و زیستمند چگونه دچار زایش، قبض، بسط، تغییر، تبدیل و مرگ میشوند. چه نسبت علمی و عملی با هم دارند. چگونه به درک مسئلهمندان نایل میشوند. چه سطوحی از مسائل در جهان واقع با جهان ذهنی مسئلهمندان وجود دارد. بدون چنین نظامی از مسائل، درک و دریافت فهرستی از مسائل، اگر نگوییم باعث سرگردانی بیشتر خواهد شد، کاری از پیش نخواهیم برد.
موضوع دیگری که از اهمیت بسیاری برخوردار است در نظر گرفتن ساحتهای کنش فردی و جمعی و مراتب کنش جمعی در مسئلهپژوهی و مسئلهشناسی حوزه ادبیات داستانی است. زمانی که از جریان ادبی یاد میکنیم سطحی از کنش جمعی مد نظر است که همراهی جهتمند و مبنامحور شمار کثیری از کنشگران را بر پایه درک مشترکی از هدف و مسئله در پی دارد. بنابر این، مسئلهشناسی و مسئلهپژوهیِ جریانی قواعد و ساختارهای متفاوتی از مسئلهشناسی و مسئلهپژوهیِ فردی خواهد داشت. این موضوع تا بدانجا اهمیت دارد که میتواند حتی تصور ما را درباره اشتراکات و افتراقات جریانهای ادبی متحول سازد. منظری که مسئلهشناسی و مسئلهمندی به مقوله جریانشناسی میگشاید خاستگاههای جریانهای ادبی را نشان خواهد داد، و آشکار میکند که چگونه مبادی حرکتی یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند یا متحول میسازند.
متغیر دیگری که در بحث از مسئلهشناسی و جریانشناسی باید مورد تأمل و دقت قرار گیرد ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی است. البته هندسه معرفتی برای حوزههای دیگر ادبی نیز قابل تعریف است. روشن است زمانی که میخواهیم از مسئله ادبیات یاد کنیم، باید از ادبیات و اسبابی که آن را میسازند و معنیدار میکنند تصویر دقیقی داشته باشیم. در تلقی عام، ادبیات معنایی جز متن ادبی ندارد؛ اما در نگاهی تخصصی، ادبیات ساختار و بنیادی متشکل از کنشگران حوزههای مختلف است؛ کنشگرانی که هر یک مسئلهمندی خاص خود را دارند و به اقتضای خود با مقوله ادبیات مواجه میشوند. با این نگاه، هندسه معرفتی ادبیات داستانی حداقل از ده رکن تشکیل شده است: پژوهش، نقد، تولید، آموزش، ترجمه، نشر، اقتباس، مدیریت، تبلیغ و توزیع. با توجه بیشتر مشخص خواهد شد هر یک از این ساحتها در عین حال که از یک استقلالی برخوردارند، به رکنهای دیگر نیز وابستهاند. این ساحتها از سطوح فردی تا سطوح جریانی را دربرمیگیرد. از اینرو در ساخت یک جریان گاهی بیش از آنکه مقوله تولید اهمیت داشته باشد، جریانِ تبلیغ میتواند تعیینکننده باشد، یا در ظهور جریانی ادبی، بیش از آنکه تولید آثار داستانیِ خلاقه اهمیت یابد، جریان نقد ادبی نتیجهبخش باشد. پس در هر یک از این ارکان، سطوح جریانی حضور دارند که کنشگریشان در تعیین جایگاه آنچه از آن بهعنوان ادبیات یا جریان ادبی یاد میکنیم کاملاً قابل شناسایی است. این همه نشان میدهد برای فهم آنچه در حوزه ادبیات رخ میدهد تنها شناخت مقوله تولید و کنشگران آن، یعنی نویسندگان آن، کافی نیست.
با این تصور از هندسه معرفتی ادبیات داستانی و جایگاه جریان ارکان آن، میتوان نگاهی مسئلهشناسانه به این ترکیب چندگونه داشت. اگر با دید مسئلهشناسیِ جریانی به این ساحتهای دهگانه بنگریم، تصویری پیچیدهتر از ادبیات بهوجود میآید. پرسشی که مطرح میشود این است که هر یک از این ارکان تأثیرگذار در حوزه ادبیات چگونه و در چه سطحی به مقوله ادبیات مسئلهمند میشود؟ آیا هر یک از این ارکان تنها به مسائل حوزه تخصصی خود مسئلهمند میشوند یا به مسائل ارکان دیگر نیز مسئلهمند میشوند؟ نتیجه کوچ مسائل یک رکن خاص به رکن دیگر چه خواهد بود؟ به عنوان مثال، رکن «نشر» یکی از ارکان دهگانه هندسه معرفتی ادبیات داستانی است که انتظار میرود تنها از جهت موضوع نشر با ادبیات مسئلهمند باشد؛ اما واقعیت این است که کنشگران نشر برای حفظ موقعیت یا افزایش قدرت نفوذ خود (ادبیات) به مسائل ارکان دیگر نیز مسئلهمند میشوند. اینکه ناشری بر فرآیند ایدهیابی تا تولید داستان نظارت داشته باشد، و برای آن برنامهریزی کند نشان میدهد به مسائل رکن تولید مسئلهمند شده است.
حال ببینید اگر مسئلهشناسی و مسئلهپژوهی در جامعه ادبی ما خود مهمترین مسئله باشد، چنین تفصیلی تا چه میزان ظرافتها و دقتهای علمی و عملی را موجب میشود. چه ساحتهای پیچیدهای با هم ترکیب میشوند، و در نهایت موجودیت ادبیات داستانی را میسازند. البته روشن است که حوزه ادبیات برای حرکت مدام خود بهصورت صحیح یا غلط، ناقص یا کامل، غیر اولویتدار یا اولویت دار، سطحی یا عمیق به مسئله توجه میکند و عمل و کنش خود را مطابق با آن صورتبندی مینماید، اما شناخت عمیق و برنامهریزی از وضعیت کنونی ادبیات و دستیابی به الگوهای بایسته آن، بدون توجه نظری به مقوله مسئلهمندی امکانپذیر نیست.
نظر شما