به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پژوهشکده تاریخ معاصر با همکاری مؤسسه فرهنگی منتظران منجی علیهالسلام و مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی همایش ملی «نفوذ و سلطه؛ مروری بر روابط بدفرجام ایران و آمریکا از آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی» را چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲ در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی (سرچشمه) برگزار کرد.
موسی نجفی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به عنوان سخنران اول همایش گفت: بزرگترین و خطرناکترین استعمار غرب تحمیل خودبرتری به اذهان مردم دنیاست. ساخت هزاران سریال با مفهوم برتری غرب و توحش و بدبختی شرق بالخص ایران برای پیاده سازی پروژه استعمار ذهنهاست و بزرگترین آزادی رها شدن از استعمار ذهنی غرب است.
محمدی: اسرائیل همان پروژه آمریکای مستقل در شرق است
موضوع سخنرانی دکتر منوچهر محمدی در همایش «سلطه و نفوذ» ماهیت و بطن استکبار بود که او برای ورود به این بحث ابتدا لازم دید مروری داشته باشد بر تاریخ شکلگیری ایالات متحده آمریکا؛ ازهمینرو گقت: پیش از ورود کریستف کلمب به قاره آمریکا، در این سرزمین دو تمدن بزرگ وجود داشت که معروف است به تمدن ازتکها و اینکاها. سرزمین فوقالعاده ثروتمندی بود. در عین حال جمعیت خیلی زیادی هم نداشت. ورود کریستف کلمب به این منطقه با استقبال بومیان مواجه شد و به آنها خوشامد گفتند و حاضر شدند هم معادن طلا در اختیاشان بگذارند و هم سرزمینهای قابل کشت. ولی این اروپاییهای خبیث که معتقد بودند که نژاد برتر هستند و دیگران همگی نژاد کهتر هستند، از همان ابتدا بهجای اینکه از خوشامد گفتن آنها استقبال کنند، تصمیم به نابودی بومیان گرفتند. کریستف کلمب و دوستانش کشتار عظیمی را هم در همان اوایل به راه انداختند. به دنبال کریستف کلمب سایر اروپاییها هم به آن منطقه آمدند و اساس را بر نابودی سرخپوستان، که از دیدگاه آنان هندیهای غربی بودند، گذاشتند. جنایتهای عظیمی کردند که واقعاً روی بشریت را در تاریخ سیاه کردند. در آنجا ضربالمثلی دارند که میگفتند: «یک سرخپوست خوب یک سرخپوست مرده است. زندهاش هر چه باشد خوب نیست».
این پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی افزود: بر طبق مطالعات من جمعیت این قاره در سال ۱۵۰۰ حدود یکمیلیون نفر بوده است. اما به مدت سه قرن با اشاعه میکروب سیاهزخم جمعیت آن منطقه را بهشدت نابود کردند، طوری که در سال ۱۸۰۰ کل جمعیت بومی آن قاره به سیصدهزار نفر کاهش پیدا کرد. اگر این جنایتها صورت نمیگرفت و اگر این نسلکشی بومیان صورت نمیگرفت، آن یکمیلیون نفر در طول سه قرن میبایست به سیصدمیلیون نفر میرسید، ولی این بیانصافها این جمعیت را آنچنان نابود کردند که نهتنها افزایش پیدا نکرد که کاهش پیدا کرد. متقابلاً سیل اروپاییها برای مهاجرت به این قاره آغاز شد و عموماً آدمهایی بودند که دنبال چپاول، دزدی و فساد بودند. منتها اروپاییها استعمار خودشان را در آنجا حاکم کردند؛ بخشی را پرتغالیها، بخشی را اسپانیولیها و بخشی را نیز انگلیسیها. منطقهای که اکنون بهعنوان امریکای شمالی شناخته میشود را بیشتر انگلیسیها، فرانسویها و هلندیها حاکم شدند.
ایشان در ادامه به موضوع استقلال آمریکا اشاره کرد و گفت: در سال ۱۷۸۶ که به سال استقلال آمریکا معروف است، خیلی جالب است که بدانید که در سیزده ایالت آمریکای فعلی، انگلیسیها حاکم بودند و درواقع مستعمره انگلیس بودند و ژاندارمهای انگلیسی در آنجا حضور داشتند، ولی آن مهاجرینی که آمده بودند، دیگر حاضر نشدند عوارض چای را به انگلیس بپردازند. در نتیجه علیرغم اینکه خودشان هم انگلیسی بودند، علیه ژاندارمهای انگلیسی به فرماندهی جرج واشنگتن قیام کردند و ایالات متحده آمریکا را پایهگذاری کردند. جالب این بود که اینها صد خانواده بودند. این صد خانواده بنیادهای سلطه بر آمریکا را تشکیل دادند. البته الان تا آنجا که من اطلاع دارم، این صد خانواده به پنجاه خانواده کاهش پیدا کرده است، ولی اجازه ندادند که دیگران وارد شوند. این احزاب جمهوریخواه و دموکرات هم همهشان از همان خانوادهها هستند که در سلطه خودشان قرار دادهاند. پس از آنکه بر سیزده ایالت مسلط شدند، بهتدریج توسعهطلبی و گسترش آنها ادامه پیدا کرد و توانستند کل پنجاه ایالتی را که در اختیار استعمارگران دیگر از جمله اسپانیاییها، هلندیها و بخش جنوبی این ایالات بود بگیرند و در نتیجه آنچه امروز بهعنوان پنجاه و یک ایالت شناخته میشود که البته یک ایالت آن آلاسکاست که از روسیه خریداری کردهاند با تجاوز و نفوذ بر آنها سلطه پیدا کردهاند.
موضوع دیگری که در سخنرانی محمدی مطرح شد تجارت برده بود که وی درباره آن گفت: در ایالات متحده یک زمانی متوجه شدند که برای کار کردن در صحراها و مزراع گرم جنوب به کارگر نیاز دارند. بومیان را هم که از بین برده بودند. بنابراین تجارت برده از آنجا آغاز شد و تجار آمریکایی به سرزمین آفریقا رفتند و جوانان آفریقایی را برای تجارت برده به سرزمین خود بردند. بر اساس آمارهای موجود تقریباً بیستمیلیون نفر از آفریقاییهایی را که عموماً هم مسلمان بودند، به بردگی کشیدند که نیمی از آنها در مسیر نابود شدند و مردند و فقط نیمی از آنها به آمریکا رسیدند. چون جنوب آمریکا منطقه گرمی بود و کارشان هم بیشتر کشت و زرع بود، از آنها استفاده شد.
در دورانی که به دوران آبراهام لینکلن معروف است، در قسمت شمالی که بیشتر صنعتی بود، به کارگر نیاز داشتند، ولی کارگر در اختیارشان نبود، چون مهاجرین آدمهای ثروتمندی بودند و آمده بودند که آقایی کنند و در نتیجه انتظار و توقع داشتند که در استفاده از بردگانی که جنوبیها در اختیار گرفته بودند، سهیم باشند؛ منتها چون برده بهعنوان یک ملک در اختیار افراد بود، نمیتوانستند بردگان را تا زمانی که آزاد نباشند در اختیار بگیرند و در نتیجه جنگ داخلی به بهانه آزادی بردگان شروع شد و آبراهام لینکلن، رئیسجمهور آمریکا که از شمالیها بود، قانون لغو بردگی را امضا کرد و اجرا هم شد، منتها به قیمت کشتار بیرحمانهای که بین شمال و جنوب آمریکا درگرفت. آبراهام لینکلن به آزادکننده بردگان معروف شد، ولی خودش گفت من به آزادی بردگان معتقد نیستم؛ منتها معتقدم همه باید در بهرهبرداری از این بردهها سهیم باشند. ازهمینروست ک میبینیم فکر و ذهنیت (mentality) بردگی هنوز که هنوز است در آمریکا وجود دارد و میبینید که چه بلایی بر سر سیاهپوستها میآورند.
این پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی در ادامه چگونگی شکلگیری جامعه ملل را این چنین شرح داد: بعد از تئوری مونروئه بعد از سال ۱۹۰۰ شاهد تئوری جدیدی به نام «سیاست درهای باز» هستیم که تئودور روزولت مطرح کرد. به این معنا که به بقیه استعمارگران اروپایی که جاهای دیگر را در اختیار داشتند، اعلام کرد که ما از آن سرزمینها، یعنی قارههای آسیا، آفریقا و از مناطقی که در اقیانوسیه هست، سهم میخواهیم و در نتیجه با این تئوری، مستکبرین و سلطهگران آمریکا با توجه به قدرتی که داشتند، نفوذ خود را در مناطق دیگر دنیا گسترش دادند؛ منتها این امر منجر به یک جنگ تمامعیار شد. جنگ جهانی اول بر سر استعمار بود و شاهد هستیم که این جنگ صورت میگیرد و آمریکا هم وارد جنگ میشود و در نتیجه آلمان و دوستانش در این جنگ شکست میخورند و آمریکا بدون اینکه لطمهای دیده باشد، پیروز جنگ و قدرت برتر میشود. کنفرانس ورسای تشکیل میشود و ویلسون، رئیسجمهور آمریکا، ماهیت استکباری و سلطه جهانی خود را نشان میدهد و میگوید باید ایالات متحده جهانی بهوجود بیاید و جامعه ملل بر همین اساس بهوجود آمد. او میگفت همین طور که ما در ایالات متحده آمریکا با مرکزیت واشنگتن جنگ را از بین بردیم، در کل دنیا هم میشود همین کار را کرد؛ یعنی کسی که قدرت برتر را دارد، باید بر جهان حاکم باشد و بقیه تابع او باشند. به این ترتیب جامعه ملل بهوجود میآید، منتها مشکلی که ویلسون پیدا میکند این است که انتخابات نزدیک بود و او فلج شد و نهایتاً رقیبانش گفتند که فعلاً آنچه داریم کفایت میکند و یک نوع سیاست انزوا را در پیش گرفتند. آمریکا وارد جامعه ملل نشد، ولی جامعه ملل بهوجود آمد که مقر آن در ژنو بود.
محمدی درباره شکلگیری حق وتو در شورای امنیت به تئوری فرانکلین روزولت اشاره کرد و گفت: فرانکلین روزولت نظریه جدیدی را مطرح کرد و گفت که همه دنیا یک پدر و مادر داشتند به نام آدم و حوا. آنها که فوت کردند، مسئولیت به گردن برادران بزرگتر افتاد و در نتیجه نظریه «برادرهای بزرگتر» را مطرح کرد. حقی که در شورای امنیت به بعضی از کشورها داده شده، در واقع بر اساس همین تئوری «برادرهای بزرگتر» است.
بخش پایانی سخنان دکتر منوچهر محمدی درباره رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی بود که چنین عنوان شد: در ایران انقلاب اسلامی رخ میدهد که در مقابل آمریکای زیادهخواه و توسعهطلبی که در زمان شاه سلطه کامل بر کشور ما داشت، ایستاد. در نتیجه آمریکا احساس خطر کرد و همه توان و تلاش خود را به کار گرفت تا این انقلاب را نابود کند و توطئههای متعددی را تا امروز برای کشور ما رقم زده است. بر خلاف ادعایی که بعضیها میکنند که یکی از دو حزب در آمریکا با ما کنار میآیند و این دو حزب با هم مخالف هستند، همگی سر و ته یک کرباس هستند. ماهیت آمریکا مبتنی بر سلطه است و چیزی غیر از سلطه را هم نمیپذیرد؛ به همین دلیل حاصل جبری رابطه ما با آمریکا صفر است؛ یعنی از دید آنها یا ما باید نابود شویم یا انشاءالله بتوانیم آمریکای جنایتکار را همان طور که حضرت امام فرمود زیر پا بگذاریم.
منصوری: آمریکاییها تا صد سال دیگر هم همچنان خواب بازگشت به ایران را میبینند
جواد منصوری سخنرانی خود را با موضوع «کاپیتولاسیون، تبعید امام خمینی و پیامدهای آن» چنین آغاز کرد: بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آمریکاییها در راستای سیاست کلی خود که حاکمیت بر جهان بود تصمیم گرفتند بر تمام مراکز ثروت در دنیا و از جمله نفت مسلط شوند؛ لذا تسلط بر خاورمیانه به عنوان یک سیاست بسیار مهم، قطعی و دائمی هست؛ بنابراین بسیاری از مسائلی که در هفتاد سال گذشته روی داده، به دلیل ثروت به مسئله نفت برمیگردد.
وی افزود: نکته دوم این است که خاورمیانه و بهویژه ایران، در طول تاریخ به دلیل موقعیت ویژهاش مورد توجه بوده؛ بنابراین تسلط بر ایران همچنان جزء اهداف استراتژیک آمریکاست. بنابراین آمریکاییها تا صد سال دیگر هم همچنان خواب بازگشت به ایران را میبینند. بنابراین هر چه که با این سیاست در تعارض باشد، باید بدون هیچ گونه ملاحظهای حذف شود.
نخستین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ادامه به نکته سوم اشاره کرد و گفت: نکته سوم این است که ایران مرکز خاورمیانهای آمریکا میشود و قرار است که ایران و اسرئیل خاورمیانه و شرق آفریقا را با هم اداره کنند. طبیعتاً ایران برایشان اهمیت بیشتری پیدا میکند و از آنجاست که ارتش، ساواک، دستگاههای اقتصادی، دستگاههای سیاسی و کلیه امور کشور باید آمریکائیزه بشود و این کار شروع میشود.
با این سه مقدمه منصوری بحث اقدامات آمریکا پس از کودتای ۲۸ مرداد را مطرح و اظهار میکند: پنج روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد، پنج افسر عضو سازمان سیا که متخصص در کار فرهنگی بودند، وارد ایران میشوند و در دوازده رشته، کار فرهنگی خود را شروع میکنند؛ آن هم بدون سقف بودجه. با توجه به کودتا به نظر میرسد باید اولویت آنها امور امنیتی و ارتش باشد، ولی میبینیم اولین کاری که عملاً به آن وارد میشوند، این است که کارشان را در دوازده رشته شروع میکنند که یکی از آنها فرانکلین است. چرا؟ برای اینکه قرار بود برای همیشه در ایران بمانند. بنابراین باید یک سری تغییرات بنیادی را ایجاد کنند.
وی در ادامه به انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: انقلاب اسلامی یک پدیده استثنایی بود؛ یعنی قائدتا اصلاً نباید اتفاق میافتاد؛ یعنی طبق روی روالی که داشت پیش میرفت، نباید اتفاق میافتاد. رئیس سازمان سیا در زمان پیروزی انقلاب اسلامی میگوید: «آنچه در ایران اتفاق افتاد، یک واقعه مهم و فوقالعاده نیست، بلکه یک واقعه عجیب و باورنکردنی است؛ زیرا ما ایران را بهگونهای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم.» ازهمینروست که میگوییم انقلاب اسلامی پدیدهای است خارج از معادلات مرسوم دنیا. امام هم در وصیتنامهشان این مطلب را گفتهاند که انقلاب ایران یک موهبت الهی است.
جواد منصوری با این مقدمات وارد بحث کاپیتولاسیون شد و درباره چرایی مطرح شدن چنین خواستهای از سوی آمریکاییها گفت: آمریکاییها داشتند روی این سیاست جلو میرفتند تا اینکه به قضایای ۱۵ خرداد برخورد کردند. آمریکاییها متوجه شدند که همه ساختارهای لازم برای سلطه همهجانبه و دائمی بر ایران را تقریباً فراهم کردهاند و چیزی کم ندارند. اما قضیه ۱۵ خرداد اینها را از خواب بیدار کرد که یک جای کار کم است. اینجا بود که آمریکاییها گفتند ما برای تسلط دائمی و تضمینشده باید در ایران اختیارات تام و نامحدود داشته باشیم و هیچ چیزی نباید مانع ما باشد. ازهمینرو در مرداد ۱۳۴۲، یعنی دو ماه بعد از ۱۵ خرداد، سفارت آمریکا در تهران به نخستوزیر وقت نامه مینویسد که ما حق قضاوت کنسولی و مصونیت قضایی را برای همه میخواهیم.
فرمانده اسبق سپاه با اشاره به چگونگی اطلاع امام خمینی از تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلس بحث تبعید امام را مطرح کرد و آن را کار آمریکا خواند. او دراینباره گفت: در دنیا رسم بر این است که اگر یک ایرانی در خارج کشور است و در داخل کشور جرمی کرده و تحت تعقیب است از طریق اینترپل او را جلب میکنند و به ایران بازمیگردانند نه اینکه به یک کشور خارجی تبعید کنند. اما چون رژیم پهلوی تسلیم محض آمریکا و زیر سلطه آن بود، این قبیل اقدامات متداول بود.
منصوری در پایان اظهار کرد: از این زمان یعنی از خرداد ۱۳۴۲، اسرائیل به عنوان یک قدرت مؤثر در مسائل امنیتی کشور نسبت به گذشته خیلی زیاد فعال شد و دوم مسئله شاهپرستی مطرح شد آن هم برای انحراف افکار عمومی از مسائلی که در کشور در حال وقوع بود.
حجتالاسلام ابوالحسنی: نباید به هر اثر ضداستعماری اتکا کرد
حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی صحبتهای خود را با موضوع استعمارشناسی آغاز کرد و دراینباره اظهار نمود: یکی از دانشهای بصیرتافزا دانش استعمارشناسی و دشمنشناسی است، اما این کار هر کسی نیست که به گفته بزرگمرد دین و سیاست آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی ملت ایران به خدا قسم که استعمارشناسی از دانش اتمشناسی و ویروسشناسی مشکلتر است؛ چراکه مکتب و مدرسه ندارد؛ ذوق و قریحه و دینشناسی و دشمنشناسی میخواهد، و بالاخره یک فیض الهی است که به ملت مسلمان افاضه میشود.
او در ادامه وارد موضوع موانع و آفتهای پیش روی استعمارشناسی شد و نخستین آفت را چنین برشمرد: ایدئولوژی کردن و سیاسی خواندن نگاه ضد استعماری ملت ایران نخستین آفت است؛ یعنی اینکه این نگاه را زاییده نگاه جمهوری اسلامی بخوانند. این در حالی است که این نگاه ضد استعماری در عمق نگاه ملت ایران وجود داشته و انقلاب اسلامی ایران زاییده منطقی و طبیعی و تاریخی این نهضتهای ضداستعماری در طول تاریخ است.
ابوالحسنی برای نشان دادن قدمت رویکرد ضداستمعاری در ایران به نوشتهای از کتاب «فرهنگ رجال قاجار» نوشته جورج چرچیل اشاره کرد و گفت: در مقدمه کتاب او عبارت عجیبی وجود دارد که عمق تفکر ضد استعماری ملت ایران را نشان میدهد. در این کتاب به متن یک نسخه خطی تاریخی مربوط به ۱۳۵ سال قبل اشاره میشود. عین عبارت است: «انگلیسیها که شیطان جهانند و از همه رازهای نهان آگاه و سیاست آدم را در دست دارند، میخواهند ایران نیمهمرده باشد. انگلیسیها در معنی زیانکارترین، دشمنترینِ استقلال ممالک اسلامیاند»؛ یعنی استعمار را مقابل جهان اسلام میبیند. و بعد خیلی جالب است که در عبارتی میگوید: «با هزاران حیله و چربی و نرمی ملل ضعیفه و نادان را فریفته و خود را دوست و حامی مینمایند و هیچ حقیقت در کار ندارند.» این نگاه، عمق نگاه استعماری است که تازه در یک نسخه خطی در ۱۳۵ سال قبل آمده است. آن موقع جمهوری اسلامی در کار نبوده. این اتهامی است برای اینکه فضا گلآلود بشود.
این استاد حوزه مانع دوم بر سر راه شناخت استعمارشناسی را غفلت از بعد هویتی و تمدنی نبرد استعمار و آن منظومه ضد اسلامی با جهان اسلام دانست و گفت: این غفلت باید جایش را به نگاهی جامعنگر و همهجانبه به همه ابعاد استعمار بدهد و بهجای نگاه تکبعدی که عمدتاً از منظر اقتصادی و سیاسی نگاه میکند، باید به نظام سلطه نگرش تمدنی داشته باشد و زیرساختهای سلطه و نفوذ را از منظر فرهنگی ببیند.
سومین مانع این بحث چنین در کلام حجتالاسلام ابوالحسنی نمود یافت: سومین آفتی که در بحث دانش دشمنشناسی و استعمارشناسی وجود دارد این بحث است که ما بیاییم پلیدیهای انگلیس و آمریکا را بگوییم، اما این بدیها را چنان برجسته و عمیق کنیم و چنان فقط غلبه و فتح و ظفر استعماگران را بگوییم که نهایتاً یک چهره اسطورهای شکستناپذیر از آمریکا و انگلیس ارائه دهیم.
او صحبت خود را چنین ادامه داد: اگر ما فقط پیروزی، غلبه و موفقیتهای استعمار را ببینیم، اما نبینیم که چه نهضتهای بزرگ ضد استعماری در ایران نقش داشته و چه شخصیتهای بزرگی استعمار را به صورت عمیق شناختند، باعث میشود که جوان ما به اسطوره شکستناپذیری رهنمون شود.
ابوالحسنی افزود: ما باید دقت کنیم که تاریخنگاریمان سلبی نباشد. در بحث استعمار اگر درهها را میبینید گاه چشم بیندازید و قلهها را هم ببینید. نهضت تحریم تنباکو، انقلاب اسلامی و مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ از آن قلههاست. زیرساخت نبرد امروزه در غزه نیز یک نبرد تمدنی و فرهنگی است. زیربنای استعمار سیاسی و اقتصادی استعمار فرهنگی است.
آخرین آفت استعمارشناسی و استعمارپژوهی که در این سخنرانی به آن اشاره شد، اصالت نداشتن آن است که برای تبیین آن، حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» اسماعیل رائین را را مثال زد و گفت: اولاً این کتاب با آنکه ضدانگلیسی است، اسطوره شکستناپذیری استعمار را مطرح میکند؛ ثانیاً القا میکند که دست علمای شیعه با انگلیسیها در یک کاسه است.
این استاد حوزه با اشاره به اینکه اسماعیل رائین کتاب خود را با اتکا به آمریکاییها نوشت، گفت: نباید به هر اثر ضداستعماری اتکا کرد مگر آنکه اصیل باشد.
او سخن خود را با این پرسش ادامه داد که چرا آثار ضداستعماری مرموز از دهه ۱۳۴۰ به بعد مخصوصاً از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به بعد پیدا شد؟ و چرا این آثار مصدق و سیدجمالالدین اسدآبادی را فراماسون معرفی کردند؟ و پاسخی که به آنها داد چنین بود: برای اینکه نشان دهند تمام مهرههای ضداستعماری ایران زیر نظر انگلیساند و نهضت امام هم از این مورد مستثنا نیست.
ابوالحسنی در بخش پایانی سخنان خود از یک استعمارشناس اصیل و بصیرتمند در زمان خودش و در عین حال ناشناخته نام برد و اظهار کرد: او نگاه ضداستمعاری را در ملت ایران ریشهدار و عمیق میدانست و سعی میکرد نگاه تمدنی در این زمینه داشته باشد و جزء اولین کسانی است که نگاه استعماری آمریکا به ملت ایران را تشخیص میدهد و تبیین میکند. این نخبه آمریکاشناس ادیب پیشاوری نام داشت.
طرفاوی: کتاب «قیام عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس در جنگ جهانی اول» چرا و چگونه نوشته شد؟
محمد (عبدالله) طرفاوی، نویسنده کتاب «قیام عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس در جنگ جهانی اول» سخنان خود را چنین آغاز کرد: من میخواهم درباره کتابی که سی سال در زمینه آن تحقیق و پژوهش کردم و با گوشت و پوست خودم آن را لمس کردم صحبت کنم.
او با طرح این پرسش که چرا من این کتاب را نوشتم؟ صحبتهای خود را چنین ادامه داد: من از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۶ فرماندار سوسنگرد بودم. در اوج جنگ در مناطق جنگی بودم. من خودم عرب هستم و مردم سوسنگرد هم عرب هستند، ولی هیچ وقت نتوانستم استقامت، پایداری، حس وطندوستی و ایمان و عقیده آنها را ببینم و احساس کنم، اما در این جنگ توانستم آن را لمس کنم.
این نویسنده پس از بیان گوشهای از جنایات صدام در آن منطقه و استقامت مردم آنجا گفت: ازآنجاکه همه این صحنهها را با پوست و گوشت خودم لمس کرده بودم، به دنبال ریشه آن در بین مردم آنجا رفتم. این جستوجو مرا به واقعه جهاد رساند. واقعه جهاد نقطه عطفی در مبارزات مردم ماست. کتاب حاضر پایاننامهای است که من در سال ۱۳۶۸ در مقطع کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه شهید بهشتی در قالب پانصد صفحه ارائه دادم. روز اولی که شروع کردم، حتی به اندازه پنج صفحه هم مطلب نداشتم؛ چون منابع آن در هیچ کتابی در ایران وجود ندارد. تمام کتابهای چاپشده درباره جنگ جهانی اول از سپهر بگیرید تا حتی کاوه بیات، حتی یک سند از خوزستان نیاوردهاند. من برای این کار به تمام مراکز اسناد، از مرکز اسناد ملی بگیرید تا مجلس، وزارت خارجه، حتی کتابخانه آیتالله مرعشی رفتم و منابعشان را بررسی کردم. تمام منابعشان را خواندم. روزنامههای زمان جنگ جهانی اول را مطالعه کردم، اما هیچ کدامشان یادی از ما نکردند و این نشاندهنده مظلومیت ماست.
طرفاوی در بحث از منابعی که براساس آنها کتاب «قیام عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس در جنگ جهانی اول» را نوشته است، افزود: من منابع انگلیسیای که خودشان در جریان واقعه و در خود منطقه حاضر بودند، گزارش روزانه انگلیسیهایی که در واقعه جهاد شرکت کرده بودند، گزارش آلمانیهایی که در خود واقعه جهاد در کنار مردم ما بودند، یادداشتهای علمایی که در منطقه دشت آزادگان حضور داشتند را پیدا و از آنها استفاده کردم. منابع من اینها و منابع دست اول جنگ جهانی اول در خوزستان است که در هیچ کتاب ایرانیای اینها را پیدا نمیکنید. اگر هم باشد، در حد یک خلاصه خبر است. من سی سال تلاش کردم تا این کتاب را به رشته تحریر دربیاورم، بهاضافه اینکه موفق شدم با ریشسفیدانی مصاحبه کنم که در آن زمان یازده دوازده ساله بودند و در جریان جنگ حضور داشتند که برای من نقل قول کردند. بنابراین کتاب من حاوی شاید نزدیک صد سند است که برخی از آنها برای اولین بار است که در تاریخ ایران چاپ میشود.
نویسنده کتاب قیام عشایر جنوب در بخش بعدی سخنان خود به موضوع کتاب اشاره کرد و گفت: در این کتاب تمامی وقایع پنجماهه جهاد را به صورت روزشمار آوردهام. اسامی شهدا را ذکر کردهام. ما در این واقعه نزدیک به هفتصد شهید دادیم. واقعه جهاد جزئی از جنگ جهانی اول است، اما این واقعه در خوزستان یک ویژگی خاصی دارد که در هیچیک از مناطق دیگر ایران وجود نداشته است. وقتی که انگلیس فاو و بصره را میگیرد، مردم آنجا استفتا میکنند و در نتیجه علما فتوای جهاد صادر مینمایند. سه جبهه بهوجود میآید که یک جبههاش در خوزستان شکل میگیرد. این جبهه متشکل از مردم ماست. علمایی که در این جهاد شرکت کردند عبارتاند از: آیتالله سیدمحمد یزدی، فرزند آیتالله سیدکاظم یزدی مرجع تقلید بزرگ شیعیان، آیتالله خالصی، آیتالله شیخ عبدالکریم جزایری و علمای بزرگ دیگر. این به خاطر اهمیتی است که این واقعه در اینجا داشته است. چرا اهمیت داشته است؟ به خاطر نفت خوزستان.
طرفاوی ادامه داد: این واقعه پنج ماه طول کشید. سه تا عملیات داشت که در دو عملیات آن انگلیس به ما حمله کرد و در عملیات آخر مان به انگلیس حمله کردیم. ما در این واقعه نزدیک هفتصد شهید دادیم.
او با طرح این موضوع که استعمارستیزی مردم عرب خوزستان از سال ۱۷۶۵ م شروع شده است، گفت: در تمامی دورانها که بخشهایی از شمال، شرق، غرب و جنوب این سرزمین از آن جدا شد، بر اثر پایداری مردم خوزستان، حتی یک وجب از خاک ایران در این منطقه جدا نشد، در صورتی که عثمانیها چندین بار حمله کردند و قصد داشتند خرمشهر و آبادان را از ما بگیرند، اما مردم ما با کمک همان اسلحه و مهمات ابتدایی و البته ایمان و اخلاصی که نسبت به وطن و سرزمین خودشان داشتند اجازه ندادند که این اتفاق بیفتد.
مکی: یکی از کارهای نشنال ژئوگرافی جستوجوی معادن فلزات گرانقیمت کشورها بود
امیر مکی سخنران دیگر این همایش بود که صحبتهای خود را با موضوع «نفوذ و رشد سلطه آمریکا در ایران» مطرح کرد. او برای ورود به بحث لازم دید ابتدا چگونگی ورود آمریکاییها به ایران را شرح دهد؛ بنابراین اظهار کرد: ما در سی تا چهل سال قبل از جنگ جهانی اول هم حضور آمریکاییها در قالب مبلغین مذهبی، فرهنگی و حتی آموزشی در تعدادی از محلهای ایران، از جمله مناطق غربی را میبینیم. نکته بسیار حائز اهمیت این است که دکتر جان الدر که یکی از کسانی بوده که بهعنوان یکی از مبلغان مذهبی و بهنوعی فرهنگی در ارومیه و بعد در تهران بوده، آمده و حتی دستگاههای چاپ کتاب و مطبوعات را به ایران آوردند و در منطقه ارومیه سوار کردند و در یک بازه زمانی نه ساله، از تقریباً سال ۱۲۶۲ تا ۱۲۷۱ بیش از هفت میلیون و دویست، سیصد هزار برگ تولید محتوا و چاپ کردند و در دست مردم، ایرانیهای آن منطقه و ایرانیهای دیگر قرار دادند.
مکی افزود: پس بحث فرهنگی و آموزشی یکی از ارکان اصلی نفوذ و سلطه در آن زمان بوده و کماکان هم هست. آن زمان به صورت مکتوبات فیزیکی، امروزه به صورت رسانه مجازی.
این نویسنده سپس درباره نقش آمریکا در کودتای اسفند ۱۲۹۹ گفت: آمریکا به کودتای رضاخانی چراغ سبز نشان داده و عملاً اعلام کرده که جلو بروید. برای این ادعا دلیل روشنی داریم. بهمحض اینکه کودتای رضاخانی انجام شد، سه تا پنج ماه بعد از دولت کودتا، قراردادهای نفتی کمپانی آمریکایی روی میز قرار گرفتند. این خیلی مهم است. مسلماً آمریکاییها پشت قضیه بودند، ولی از آن طرف آمریکاییها بعد از جنگ جهانی اول، کمیته امداد پارس را برای کمکرسانی غذایی، بهداشتی، فرهنگی به مردم ایران را درست کردند. یعنی آمریکاییها بهنوعی در وسط میدان بازی میکردند. مردم ایران خسته از روس و انگلیس و به دنبال یک چهره موازنهگر و مشخص ثالثی بودند که آن آمریکا بود. آمریکا وارد قضایا شد و هر چه جلوتر میآییم میبینیم که آمریکاییها قبل از شروع جنگ جهانی دوم یا بهنوعی در انتها، قبل از اشغال ایران در سال ۱۳۱۸، ۱۳۱۹ آمده و تفکرات پنجگانه خود را در ایران برای بخش نفوذ مطرح کردهاند.
او درباره این تفکرات پنجگانه اظهار کرد: مارک. جی. گازیوروسکی در مقالهای در سال ۱۹۸۷ بهوضوح عنوان میکند و میگوید فعالیتهای محرمانه پنجگانه امریکا از سال ۱۳۱۹ در ایران شکل گرفته است. من آن مطلب را عیناً عنوان میکنم که چیزی از قلم نیفتد: ۱. تشکیل شبکههایی در میان عشایر و ایلات که در صورت اشغال ایران توسط شوروی به جنگهای چریکی مبادرت ورزند. ۲. ایجاد محورهای گریز و رهایی به منظور استفاده از آنها در یک جنگ طولانی ۳. عملیات برونمرزی جاسوسی و خرابکارانه در داخل خاک شوروی که با استفاده از عناصر ارامنه، آذربایجانیها و سایر اقوام بتوانیم در دو سوی مرزهای شوروی انجام دهیم. ۴. عملیات جاسوسی و ضد جاسوسی بهمنظور نظارت و مقابله با فعالیتهای شوروی و ۵. که یکی از بزرگترین اهداف و ایجاد مکانیسم ساختاری در ایران بود و در سال ۱۹۴۸ عنوان میکنند که شبکه بدامن را ایجاد کردند، اما در تاریخ میخوانیم که پنچ شش سال قبل از این تاریخ بوده است.
مکی صحبتهای خود را با طرح این پرسش ادامه داد که «چرا اسم این شبکه را بدامن گذاشتند؟» و در پاسخ گفت:
To the party be damned = TP Bedaman یعنی عملاً لعنت به حزب توده یعنی مکانیسم تودهای که شورویها ایجاد کرده بودند. این واژه را هم عملاً برای مقابله با شوروی آن زمان نگه داشته بودند. بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، حضور آمریکا را بهعنوان یکهتاز اصلی میبینیم. ورود به بحث منابع طبیعی را همیشه تصور میکنیم نفت بوده، ولی بهطور مثال استخراج معدن مس سرچشمه در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ توسط آمریکاییها انجام شد، از سی سال قبل از آن تک تک محلهای ایران را بازرسی میکردند و آن چیزی را که به دنبالش بودند به دست میآوردند. یکی از کارهای اصلی National Geography جستجوی منابع و معادن فلزات گرانقیمت کشورها، از جمله ایران است. من فایل نشریه ۱۱۰ سال پیش این نشریه را دارم که در آن تک تک منابع معادن ایران را پیدا کردهاند.
حقگو: غرب توصیه اسکندر مقدونی درباره ایران را اجرا می کند
جواد حقگو، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، از دیگر سخنران برنامه بود که به موضوع مختصاتشناسی نفوذ فرهنگی ایالات متحده در ایران در دوران بعد از کودتا پرداخت. او طی سخنانی اظهار کرد: در عصر پهلوی دوم بعد از کودتا وارد دوره خاصی میشویم و من به همین دلیل این برهه را برای پژوهش خود انتخاب کردهام. این دوره تمایزهای مشخصی با دوران قبل از کودتا دارد. شاه جوان در دوران قبل از کودتا با رویکرد و منظر متفاوتی حکمرانی میکند و در دورانی که کودتا اتفاق میافتد و محمدرضاشاه بهنوعی وامدار دولت ایالات متحده میشود، نوع حکمرانی او هم تغییر میکند. به همین دلیل بسیاری از مباحثی که ذیل عنوان نفوذ فرهنگی که شاید درستتر از جنگ فرهنگی در این مقطع باشد، مطالعه میکنیم، تفاوت بین دوره قبل از کودتا و بعد از کودتا را بهطور مشخص ملاحظه میکنیم.
وی با اشاره به ضرورت پرداختن به بحث نفوذ یا جنگ فرهنگی و یا تمام موضوعاتی که ذیل این بحث مطرح میشوند گفت: جنگ نرم، جنگ شناختی و موضوعاتی در این راستا را وقتی نهفقط در بستر تاریخ معاصر، بلکه در تاریخ دوران باستان تا امروز مطالعه میکنیم. خیلی واضحتر و مشخصتر این تفاوتها را احساس میکنیم. من در کتاب خودم در چند سال پیش به منابع مستندی در این زمینه ارجاع دادم.
حقگو ادامه داد: زمانی که اسکندر مقدونی به ایران حمله میکند، در واپسین روزهای زندگی خود به فرماندهان و جانشینان خود که بعداً مؤسس سلسله سلوکیان میشوند، وصیتی میکند که برای امروز ما آیندههای زیادی دارد. او وصیت میکند اگر میخواهید بر مردمان سرزمین پارس راحت حکمرانی کنید، راه آن سرنیزه و شمشیر و ابزار سخت نیست. راه راحت برای سلطه بر مردم سرزمین پارس بهعنوان یک جامعه متمدن این است که فرهنگشان را تغییر بدهید.
وی افزود: به عبارت آمده در منابع تاریخی راهش این است که خدای آنها را عوض کنید. اگر اهورا مزدا را میپرستیدند، کاری کنیم که هلن را بپرستند که میشود چیزی که در منابع مکرر تکرار شده؛ بحث ترویج هلنیسم و مسائلی که ذیل این مسئله مطرح میشود. اگر خدای افراد عوض شود، همان گونه فکر میکنند که شما میخواهید، بدون اینکه فشار و سلطه و اجباری باشد. اگر همین خط را دنبال کنیم و به دوران مدرن بیاییم، در بسیاری از منابع اصیل اندیشهای دقیقاً همین آموزه به نحو دیگری تکرار میشود. شاید یکی از بهترین مستندات مباحثی باشند که در کتاب معروف «در ستایش دیوانگی» راسموس در قرن شانزدهم مطرح میشود مبنی بر اینکه تصور نشود که خوشبختی و همه مفاهیم مربوط به خوشبختی در واقعیت امور است، بلکه تصوری که برای افراد ساخته میشود، مهم است. این موضوع دقیقاً پهلو به اهمیت فرهنگی میزند و قدرتی که قدرت نرم دارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه آمریکاییها و قدرتهای بزرگ از این ایده خیلی خوب در چند سده اخیر استفاده کردهاند. افزود: در دورههایی مثل امروز در قالب جنگ فرهنگی، خیلی عیانتر و آشکارتر و در دورههای دیگر در قالب نفوذ، بهویژه در عصر پهلوی و مخصوصاً در دوره پهلوی دوم پس از کودتا، بحث نفوذ فرهنگی را داریم، منتها اهمیت این مسئله موضوع بسیار واضح و روشنی است.
وی ادامه داد: خود اصل مسئله نفوذ مستقیم و نفوذ غیرمستقیم یک اصل اساسی و واضح است و فهم تاریخ معاصر ایران چندان حاصل نمیشود، مگر اینکه این مفهوم و ابزارها و روشها و بنیانهای نظری آن درک شوند. در دوران پهلوی دوم پس از کودتا بسیاری از عناصر نفوذ فرهنگی قابل ردگیری هستند. بسیار اهمیت دارد که ما این دوران را بر اساس مختصات خودش مطالعه کنیم.
حقگو گفت: دورانی که از ۱۹۵۳ در دوران جنگ سرد و فضای تقابل بین شرق و غرب شروع میشود. این موضوع حکایت از این دارد که وقتی سازمانهای مثل VSIA اداره اطلاعات ایالات متحده در سال ۱۹۵۳ ایجاد و تبدیل به دستگاه دیپلماسی عمومی آن کشور و یا بخش فرهنگی وزارت امور خارجه آمریکا میشود، کارکرد اصلی آنها کنترل ذهن میشود و اینکه کاری بکنند که جوان ایرانی بهجای اینکه روی مفاهیم عمیق و اساسی مثل شعر حافظ تمرکز کند، به کسی تبدیل شود که در دنیای امروز به کنسرت تتلو برود که فحش بخورد، میبینیم که این نهادها و سازمانها دقیقاً در این فضا کار میکنند و پروژههای متعددی اتفاق میافتد.
وی افزود: بسیاری از تأثیرات این ساز و کار و نفوذ فرهنگی ایالات متحده در این سالها را در قالبهای مختلف میشود ردگیری کرد. یکی از این قالبها در واقع بحث خانواده است. نوع تصمیمات گرفتهشده و برنامههای اجراشده برای تقابل با خانوادههای ایرانی در سالهای بعد از کودتا بسیار قابل توجه است. نتیجه بخش زیادی از برنامههایی که پیاده میشوند، از جمله جشن هنر شیراز با زعامت و هدایت فرح پهلوی، تغییر در سبک زندگی ایرانی است. غیر از بحث خانواده، نهادهای آموزشی، چه مدرسه، چه دانشگاهها و چه حتی حوزه علمیه یکی از اهدافی است که در قالب نفوذ فرهنگی برای انجام یک سری تغییرات دنبال میشود. مثلاً در دوران وزارت فرخرو پارسا بر آموزش و پرورش، تلاشهای زیادی صورت میگیرد تا به زبان عربی کمتر پرداخته و یا حتی حذف شود و زبان انگلیسی به شکل افزایشی و بیشینه برای نوجوان و جوان ایرانی تدریس بشود. یا تلاشهای دیگری که صورت میگیرند تا بسیاری از مفاهیم دینی و مذهبی از دل کتابهای درسی بیرون کشیده شوند و کاهش پیدا کنند یا در سطح دانشگاهها تعاملات و ارتباطات بین دانشگاهی که بین دانشگاههای ایران و دانشگاههای آمریکایی بسیار باب میشود.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ادامه داد: به تعبیر بعضی از متفکرین، در این دوره میشود از هالیوود تا هاروارد را در فضای دانشگاهها دقیقاً ردگیری کرد. مدینه فاضلهای ساخته میشود که یکی از نمودهای آن در قالب ترانه معروف آمریکایی، هتل کالیفرنیا در دهه ۷۰ مدام نقل میشود، ولی ردگیری که میکنیم، داستان دقیقاً بر سر همین مسئله نفوذ فرهنگی است.
وی گفت: از رادیو و تلویزیون ملی هم میتوان این مسئله را ردگیری کرد. اساساً یکی از کارکردهای سازمان United state information = VSIA این است که سینما و تلویزیون و رسانه با هدفمندی مشخص به سمت و سویی ببرد که محصول شخصی برای اجرای امر نفوذ فرهنگی و تغییر در سبک ایرانیها ایجاد کند. مطبوعات هم که داستان مفصلی دارند. یعنی از «زن روز» و «ماهنامه ایران و آمریکا»، «ماهنامه مرزهای نو» و… وقتی انسان محتوای اینها را مطالعه میکند، متوجه میشود که اساساً چیزی جز تلاش برای تغییر دادن سبک زندگی و اجرای آموزه اسکندر مقدونی در چند سال گذشته نیست.
حجت: جنگ امروز، جنگ بدون گلوله است
رضا حجت، پژوهشگر تاریخ و مسائل سیاسی، که با موضوع «قدرت، تکنولوژی و استقلال» سخنرانی خود را در این همایش مطرح کرد، در آغاز کلام به بحث نفوذ و رابطه آن با هویت غرب پرداخت و گفت: در نظام بینالملل یک مفروض داریم که میشود گفت خدشهپذیر هم نیست و آن هم این است که هویت، وجود و موجودیت غرب و آن چیزی که از اندیشه لیبرال میدانیم، بهگونهای حضور و نفوذ است. در واقع اگر حضور و نفوذ را از لیبرالیسم و غرب به رهبریت آمریکا بگیریم، هویتی و قدرتی برایش نخواهد ماند و وقتی قدرتش گرفته شود، طبیعتاً موجودیتش هم دچار خدشه خواهد شد. اما لازمه ماندگاری این حضور و نفوذ در واقع موجودیت فعال در جغرافیای فکری و سرزمینی است.
او ادامه داد: در بحث جغرافیای سرزمینی، حضور مستقیم در کشورهایی است که عموماً در دوره استعمار و در قرون گذشته از آنها بهرهبرداری میشد و کشورهای قدرتمند، خصوصاً اروپا از آن استفاده میکردند، اما امروز علاوه بر حضور و نفوذ غرب در جغرافیای سرزمینی، بحث جغرافیای فکری است که بسیار امر مهمی است.
این پژوهشگر تاریخ بحث خود را با طرح این پرسش که «ابزار غرب و لیبرالیسم برای حضور در جغرافیای فکری و سرزمینی چیست؟» چنین ادامه داد: ۱. پشتوانه قدرت ۲. ابزار نوین تکنولوژیک. تکنولوژی همواره برگ برنده تمام دنیا بوده است. از زمانی که ساختارهای نخستین به وجود آمدند و سپس امپراتوریها، کسانی در جنگ پیروز میشدند که تکنولوژیهای جدید داشتند. حتی شمشیر را از آهن به فولاد تبدیل کردن نوعی تکنولوژی بود و باعث پیروزی در جنگ میشد، اما امروز ابزار غرب برای ماندگاری در حضور فکری و سرزمینی، تکنولوژی است که با قدرت همپوشانی دارد.
او اظهار کرد: پیش از این در قرن گذشته، راهآهن را بهعنوان یکی از عناصر حضور و نفوذ میدیدیم. هر جا که راهآهن گسترش پیدا میکرد، لیبرالیسم به معنای فکر و عمل در آنجا نفوذ و حضور پیدا میکرد. اینکه در کدام مناطق، راهآهن کشیده شده، جای بحث دارد، اما خطگذاری راهآهن در هر یک از سرزمینها، گویای حضور کشوری است که آن ساختار را در آنجا ایجاد کرده است. امروز ما این مسئله را در اینترنت میبینیم. اینترنت ابتدا در ارتش آمریکا ایجاد شد و قدرتمندترین تکنولوژی جدید است که بحث نفوذ را برای آمریکا تثبیت میکند.
حجت در توضیح چگونگی نفوذ آمریکا از طریق اینترنت گفت: ما با ورود به فضای مجازی، آنچه را که در ذهن داریم در اختیار آمریکا قرار میدهیم. مغز کنترلکننده این اطلاعات در جایی به نام Silicon Valley یا دره سیلیکون در هفتاد کیلومتری سانفرانسیکو که تمام فضای اینترنت را هدایت و کنترل میکند، قرار دارد؛ یعنی دریافتکننده تمام پیامهای جهان، تحلیل آماری تمام پیامهای جهان و تحلیل گفتمانی تمام اندیشهها.
او افزود: میگویند که انگلیسیها ایرانیها را خوب میشناسند. اگر پیش از این وارد سرزمین ما میشدند و ما را مطالعه میکردند و اطلاعات جمع میکردند، امروز ما اطلاعات خودمان را به آمریکا میدهیم. نهتنها ما که تمام دنیا اطلاعاتش را به سیلیکونولی میدهد، در آنجا تحلیل آماری و گفتمانی میشود و ذهنیت و اندیشه تمام دنیا در آنجا بررسی میشود. به همین دلیل اگر فلان کشور میتواند در فلان جای دنیا شورش و تظاهرات و مخالفت ایجاد کند و بسیاری از مسائل را بشناسد، به خاطر این است که پیشاپیش بسیاری از اینها را تحلیل کرده است و مردم تمام دنیا را میشناسد.
این پژوهشگر تاریخ با توجه به نفوذ آمریکا از طریق اینترنت گفت: ما که خودمان را در اختیار این تکنولوژی قرار دادهایم، چگونه میتوانیم استقلالمان را حفظ کنیم و آیا اصلاً چنین امکانی وجود دارد؟
در پاسخ به این پرسش محوری حجت نگاهی به تاریخ ایران انداخت و گفت: ما متأسفانه در طول تاریخ به خاطر ضعف تکنولوژیک با شکستهای زیادی روبهرو شدهایم. شکست ما در دو جنگ با روسها به خاطر نداشتن تکنولوژی بود، وگرنه، نه مقاومت و نه توان کمتری داشتیم و نه مسئله دیگری وجود داشت. ما در یک جا باختیم و آن هم اینکه تکنولوژیای مثل روسها نداشتیم. وقتی نفت برای اولین بار در خوزستان استخراج میشود، تکنولوژی را خود انگلیس میآورد و از نفت ایران بهرهبرداری میکند و میبرد. حلقه گمشده ما در شکستهای مداوم تاریخی به خاطر نداشتن تکنولوژی است؛ یعنی اگر برای حفظ استقلال به دنبال قدرت هستیم، باید به هر صورت و به هر شکلی توان تکنولوژی خودمان را بالا ببریم.
او در ادامه به یک نمونه تاریخی اشاره کرد و گفت: در دوره مصدق، آقای رزمآرا با ملی شدن صنعت نفت مخالفت میکند و میگوید ما توان اداره و مدیریت آن را نداریم. این در واقع همان بخش ذهنی باخت ماست که ضعف تکنولوژیک را بارورتر میکند. یعنی ما علاوه بر اینکه دارای ضعف تکنولوژیک در قدرتیابی و قدرتگیری هستیم، از لحاظ ذهنی نیز شکست خوردهایم و این مشکلی است که باید بهگونهای از این فرهنگ جدا و حل شود. برای حل این مشکل اولاً ما نیازمند کسب قدرت هستیم. دوم اینکه ما برای توسعه و حفظ استقلال خود استقلال به هر معنایی نیازمند افزایش توان تکنولوژیک کشور هستیم.
اما قدرتی که به دنبال افزایش آن هستیم به چه معناست؟ رضا حجت در پاسخ به این پرسش اظهار کرد: قدرت در اینجا به معنای بالا به پایین و تعریف وبری آن نیست. قدرت در تمام جامعه گسترده است. قدرت در ذهن ماست، قدرت همانی است که سیلیکون ولی به ما میگوید ایده خودتان را برای ما ارسال کنید. او با این کار قدرت ما را از ما میگیرد تا خودش تحلیل کند. اما ما باید چه بکنیم. ما ناگزیریم از اینکه برای حفظ استقلال خود، قدرت را در تمام بسترهای اقتصادی از جمله صنعت، بازار، گردشگری و هر آنچه به قدرت اقتصادی ما اضافه میکند گسترش بدهیم. اینکه این همه صحبت از مسائل اقتصادی میشود به خاطر این است که اقتصاد قدرتآور است؛ شکی در آن نیست. یکی از بزرگترین دلایلی که اروپا را اروپا کرد، انباشت سرمایه بود. اصطلاح انباشت سرمایه اصطلاح بسیار عمیقی است که هم از سوی مارکس و هم از سوی اندیشمندان غربی مطرح شده است. بحث انباشت سرمایه زیربناهای اقتصادی کشور را قوی میکند و ما باید این کار را انجام بدهیم.
او افزود: در حوزه فرهنگی باید لایههای فرهنگی و هویتی ایران را بشناسیم و آن را تقویت کنیم. بخش قابل توجهی از قدرت هر کشوری فرهنگ آن کشور است. قدرت فقط اسلحه نیست؛ به عبارت بهتر قدرت اصلاً اسلحه نیست. جنگ امروز، جنگ بدون گلوله است. در جنگهای بزرگ تمدنی عموماً گلولهای رد و بدل نمیشود، اندیشه رد و بدل میشود. قدرت واقعی در اقتصاد، فرهنگ، مردم، سرمایه اجتماعی، سیاست و محیط زیست است و این مباحث هستند که در جنگها رد و بدل میشوند. بنابراین ما باید قدرت خودمان را در حوزه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، زیست محیطی، نظامی، فنی و تکنولوژیک در حوزه منطقهای و بینالمللی تقویت کنیم. ما یک سری نیازهای اجتماعی داریم. بله، سیلیکون ولی ما را دعوت به ارسال اندیشههایمان برای او میکند، اما باید بهقدری جامعه را تقویت کنیم که انسان ایرانی اعم از زن و مرد نیازی نبیند که ایده خودش را به هر شکلی برای قدرتمند کردن دیگری بفرستد. باید نیازهای اجتماعی و سایر نیازهای جامعه شناسایی و تقویت شود. این اتفاق باید در حوزههای مختلف رخ بدهد.
نظر شما