سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «با بوطیقای نو در ده اثر برجسته از نویسندگان کُردزبان در ایران، عراق و ترکیه»، اثری در حوزه نقد و پژوهش ادبی است که به تازگی از جواد اسحاقیان، نویسنده، منتقد ادبی، از داوران جایزه مهرگان ادب و مدرس دانشگاه و از سوی انتشارات حسّ هفتم در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. وی در این اثر با رویکردهای نو در نقد و نظریه ادبی و انتقادی به آثاری از عطا نهائی، عطا محمد، شیرزاد حسن، بختیار علی، یاشار کِمال و مِحمِد اوزون پرداخته است.
در وهله نخست دربارهی کتاب «با بوطیقای نو در ده اثر برجسته از نویسندگان کُردزبان در ایران، عراق و ترکیه»، فصول و مباحث مطرح شده در آن توضیح دهید.
در حوزه نقد و پژوهش ادبی و به طور مشخص در گستره ادبیات داستانی هموطنان کُردزبان ما در ایران و افزون بر آن در اقلیم خودمختار کردستانِ عراق و ترکیه کمتر شاهد نگارش آثار پژوهشی با رویکردهای نو در نقد و نظریه ادبی و انتقادی (بوطیقای نو) بودهام. آنچه من در این مورد خواندهام از دو عنوان کتاب درنمیگذرد. نخست کتاب «از رمان تا ملّت: پژوهشی در گفتمان روایی فارسی و کُردی» نوشته هاشم احمدزاده به زبان انگلیسی که دکتر بختیار سجادی به فارسی ترجمه کرده است. در فصل ششم این کتاب حجیم و آکادمیک، به پنج رمان کُردی پرداخته شده که تنها یکی از آنها در کتاب من مطرح شده و درباره رمان «روشن مثل عشق و تاریک مثل مرگ» نوشته مِحمِد اوزون است. این پژوهشگر کُردزبان، مقالهای هم به زبان انگلیسی درباره «رئالیسم جادویی» و رمان «شهر نوازندگان سفید» نوشته بختیار علی نوشته که من به آن نیز پرداختهام. کتاب دیگر با عنوان «با راویان سرزمین زخم و عشق: تحلیل و تلخیص ده رمان مهم معاصر کُرد» نوشته مترجم پرکار و کُردزبان کشورمان، رضا کریم مجاور است که شماری از رمانهای برجسته نویسندگان کُردزبان را به فارسی ترجمه و در معرفی برخی آثار به من نیز کمک کرده است. با این همه، من احساس کردم که ادبیات معاصر کُردزبانان ما در ایران یا در عراق و ترکیه، چنان که شایسته است، مورد خوانشِ ریزبینانه و منتقدانه قرار نگرفته است. کتاب تازه انتشار یافته
من، پاسخی به این نیاز فرهنگی بود که شامل ده فصل با عناوین «همبافت» در رمان «آخرین روزهای هلاله» از «عطا نهایی»، خوانش رمان «پرندگان در باد» از «عطا نهایی» با رویکرد «فراداستان پسامدرن»، «همبافت» در رمان «راهنمای نویسندگان مقتول» از «عطا محمّد»، با رویکرد فراداستان پسامدرن در رمان «انار و فرشته مرگ» از «عطا محمّد»، خوانش رمان تمثیل استعارهای «حصار و سگهای پدرم» از «شیرزاد حسن»، از «صد سال تنهایی» گارسیا مارکز تا «جمشیدخان، عمویم» از «بختیار علی»، خوانش «شهر نوازندگان سفید» از بختیار علی با رویکرد رآلیسم جادویی و فراداستان، رویکرد جامعهشناختی نو به رمان «اینجَه مِمِد» از یاشار کِمال، چند صدایی باختین در رمان «بنگر فرات، خون است» از یاشار کِمال و خوانش رمان «روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ» از مِحمِد اوزون با رویکرد ادبیات اقلیت است.
آثار و رمانهای نویسندگان کُردزبان در این اثر چگونه و بر چه پایه و معیاری انتخاب شده است؟
واقعیت این است که هیج ضابطه و معیار مشخص نداشته و تنها بر اساس تصادف یا دقیقتر بگویم بر پایهی کتابهایی که در اختیارم بود، به این آثار پرداختهام. رمان «آخرین روزهای زندگی هُلاله» نوشته عطا نهائی نخستین رمانی بود که تصادفاً در پیوند با ارزیابی آثار رسیده به دبیرخانه «جایزه مهرگان ادب» مورد مطالعه قرار دارم و دریافتم که نویسندگان کُردزبانِ سرزمین اهورایی ما چه نویسندگان و آثار برجستهای میتوانند بیافرینند! دومین اثر را همین نویسنده با عنوان «پرندگان در باد» برایم فرستاد. برخی آثار را رضا کریممجاور و یک دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه کردستان ارسال کردند و اگر همت اینان نبود، این کتاب هم به جایی نمیرسید. البته در این کتاب، جای برخی از نویسندگان کُردزبان سوریهای مانند «حلیم یوسف» خالی است که امیدوارم در چاپ بعدی، به این نویسنده هم بپردازم تا کتاب، فراگیرتر شود.
با توجه به تجربههایی که در خوانش ادبیات معاصر کُردزبان دارید، چه شاخصههای مهمی در ادبیات معاصر کُردزبانان یافتهاید؟
کُردتباران ایران و عراق و ترکیه و سوریه در تاریخ یکصدساله اخیر بیمهریهای بسیاری را تجربه کردهاند. یک روایت اسطورهای در شاهنامه هست که نشان میدهد شماری از کسانی که قرار بود مغزشان خوراک مارهای ضحّاک ماردوش شوند، همانهایی بودند که به چارهگری خوالیگر یا آشپز ویژه این خونریز اژدهاوَش آزاد شده، راه صحرا در پیش گرفتند و از راه شبانی روزگار میگذراندند و خود را از انظار پنهان میداشتند تا شناخته و دیگر بار قربانی نشوند: «کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد». این اسطوره دست کم نشان میدهد که برخی از قربانیان نظام سیاسی سفّاکان تاریخ، از دیرباز کُردتبار بودهاند. بنابراین، شگفت نیست اگر بگوییم یکی از مشخصات اصلی ادبیات داستانی کُردزبانان در این چهار کشور، توصیف ستمهایی است که در طی تاریخ به ویژه در سده اخیر به آنان شده است. همین اکنون هم خداوندان قدرت در «ترکیه»، کُردزبان را گاه به تحقیر «ترکان کوهنشین» و «ایرانیتباران بیابانی» میخوانند. نویسندگان کُردتبار در این کشورها در آثار خود در پی کشف، شناخت و شناساندن هویت والای تاریخی، جایگاه شایستهی اجتماعی و تاریخ مبارزاتی خویش هستند. زنان کُردتبار در این آثار، زنانی آزاده، روشنفکر، مبارز و آرمانگرایند که در کنار مردان، برای یافتن جایگاه واقعی خود در حیات اجتماعیشان و به سبب کنشهای اجتماعی و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی، مایهی غرور ملّی در کشورهای خویش هستند. من در کتاب خود کوشیدهام شایستگیها و تواناییهای شگرف این ملّیت را بشناسانم و بستایم.
تحقیق و نگارش این اثر چه قدر زمان برده و چه مشکلاتی داشتهاید؟
تحقیق و ترجمه و اندیشهورزی برای نوشتن کتابی آکادمیک، و مستند که قرار باشد بعدها به عنوان منبع و مرجع مورد استناد قرار گیرد، زیاد وقت میگیرد، به ویژه که ما برای انتشار کتاب دشواریهای بیشماری داریم؛ از ممیّزی گرفته تا یافتن ناشری فرهیخته که گذشته از انگیزههای مالی، اندکی هم غیرت فرهنگی و صداقت داشته باشد. همین کتاب، چهار بار اصلاحیه خورد تا آنجا که گاه واقعاً ناامید شده از خیر انتشارش میگذشتم. حذف و اصلاح نوشته، روح را میکُشد و خلاقیت را در نویسنده میمیراند و میان او و خوانندگان از یک سو و میان نویسنده و نوشتهی خودش هم فاصله میاندازد و نویسنده را به عذاب وجدان گرفتار میکند. هرگاه به صفحاتی میاندیشیدم که باید حک و اصلاح شود، از زندگی بیزار میشدم. آنچه بر نویسنده بیشتر گران میآید، همین فاصله زمانی میان اتمام کار و زمان انتشار است که گاه سالها به طول میانجامد. نوشتن در زمانهی ما، کاری بیاجر و پاداش و مرگ تدریجی است که به جوی نستانند. بگذریم!
شما در خوانشهای خود از رمانها، به چه رویکردهای ادبی نظر داشتهاید؟
من در خوانش متون داستانی معاصر، گاه دو ملاک دارم: یکی شناخت «نوع ادبی» یا «ژانر» اثر که هنجارها و قانونمندیهای خاص خود دارد و من در این زمینه کتابی نوشتهام که پنجاه ژانر را همراه با یک نمونهی داستانی مورد بررسی قرار دادهام که هنوز انتشار نیافته و به این دلیل شناخت نوع ادبی اثر برایم اهمیت دارد. دوم، «رویکرد ادبی در نقد و نظریه نو» است که کتابی هزار صفحهای در این زمینه دارم که در «بنیاد فردوسی توس» مشهد تدریس میکردم. به عنوان نمونه من با توجه به نوع ادبی اثر چندگونه خوانش داشتهام؛ مثل «فراداستان پسامدرن» که یکی از انواع ادبی و گونههای رمان است و من رمانهای «پرندگان در باد»، «انار و فرشتهی مرگ» و «حصار و سگهای پدرم» را -که تمثیل استعارهای است- با این رویکرد مورد بررسی قرار دادهام. همچنین رمان «روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ» در وجه غالب با نوع ادبی «ادبیات اقلیّت» سازگاری دارد. برخی از رمانها مانند «آخرین روزهای زندگی هلاله» و «راهنمای نویسندگان مقتول» با رویکرد ادبی و زبانشناختی «همبافت» (Context) مورد خوانش قرار گرفتهاند. گاه خوانش رمان، آمیزهای از «نوع ادبی» و «رویکرد ادبی» است؛ مثلاً رمان «نوازندگان شهر سفید» به اعتبار نوع ادبی رمان که البته رئالیسم جادویی است، اما از آنجا که نویسنده به برخی رمانها و آثار برجسته از رولفو، گارسیا مارکز و کاستاندا هم نظر داشته، با رویکرد ادبی «بینا-متنی» هم مورد خوانش قرار گرفته. در این تحلیلها، معمولاً یک رویکرد «وجه غالب» و برجستهتر به نظر میآید اما گاه از دیگر رویکردها هم فارغ نیست. برخی از رمانهای سادهتر که صرفاً رئالیستی هستند مانند «اینجَه مِمِد»، قابلیت بیشتری برای «خوانش جامعهشناختی» دارند و برخی مانند «بنگر فرات خون است» ظرفیت بیشتری برای خوانش با رویکرد چند صدایی در نظریات «باختین». هر اثر ادبی، یک روان بیقرار و سیال دارد که در وجه غالب، یکی از رویکردها را میطلبد و برخی فراتر از یک نوع ادبی یا رویکرد ادبی را آشکار میسازد.
نظر شما