سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): فرهنگ و ادبیات عامه و شفاهی ما مملو از داشتههای ارزندهای است که افزون بر اهمیت ادبی و فرهنگی که دارند، بازتابدهندۀ بخش مهمی از تاریخ و رفتارهای فرهنگی مردم این سرزمین در روزگاران گذشته هستند. شوربختانه بسیاری از این میراث ارزشمند در جریان پرشتاب دنیای مدرنیته و ماشینی و تغییر سبک زندگی رو به فراموشی هستند.
لالاییها یکی از این داشتههای گرانبهاست که بهدلیل نادیدهانگاشته شدن از سوی والدین بهویژه مادران، در معرض فراموشی و حذف از زیست کودکان قرار گرفته است. این در حالی است که لالایی مهمترین ژانر زنانه در ادبیات منظوم عامه شناخته میشود که زبان و تفکرات مادرانه در آن تجلی یافته است؛ چون زنان قدیم نقش چندانی در پیوندهای اجتماعی نداشتند و اکثراً در خانه به دور از مناسبات اجتماعی و مدنی نقشآفرینی میکردند؛ بنابراین آنچه در لالاییها منعکس شده، حول محور خانه، اعضای خانواده، وسایل منزل و احساست، مسائل و دلمشغولیهای زنانه چرخیده است.
با این اوصاف، لالاییها امروزه بهعنوان منبع ارزشمندی برای شناخت وضعیت اجتماعی و فرهنگی زنان بهویژه در جوامع و بافتهای سنتی و پیشامدرن شناخته میشوند؛ چراکه با واکاوی این نوع ادبی عامه، معلوم شده که لالاییگویی در جوامع سنتی و مردسالار از معدود بسترهایی بوده که برای زنان فرصت حرکت در جهت خلاف گفتمان غالب جامعه که زن را به مثابه ابژههای منفعل نشان میداده، فراهم کرده است.
در این میان، بشیر علوی، نویسنده، منتقد ادبی و پژوهشگر جنوبی که چندسالی است بخشی از مطالعات خود را بر لالاییهای زنان و مادران استان بوشهر متمرکز کرده که مجموع این پژوهشها و بررسیها را قرار است بهزودی در قالب یک کتاب راهی بازار کند، لالاییها را منعکسکنندۀ رازها، دردها، آرزوها و هستی زنان و مادران جامعۀ سنتی میداند و بر این باور است که «در چنین جامعهای مادرها اغلب لالاییها را سنگ صبور خود میدانستند و آن را فرصتی برای زمزمهکردن درددلها و بیان غمهای خود میدانستند.»
تعمق و پژوهش ژرفنگرانۀ علوی در لالاییهای مادران جنوبی و موتیفهای زنانۀ آن موجب شد گپ و گفتی را با این نویسنده و پژوهشگر بوشهری داشته باشیم که تا کنون آثار متعددی را در حوزه زن، شعر و نقد آن نظیر «نیلوفران خونین»، «نقد چهارجانبه در شعر معاصر» و «ترجمان صبح» و «نیمقرن شعر بوشهر»، «شناختنامه شعر زنان بوشهر» و… منتشر کرده است.
-لالاییها و نازآواها بخشی مهمی از ادبیات شفاهی ما را تشکیل میدهند که در حال فراموشی هستند و نباید از خاطر تبار آدمها پاک شوند؛ نظر شما در این باره چیست؟
بله؛ همینطور است. شناخت لالایی و افسانه و نازآوها، نوعی مطالعه مردمشناسی است که به گونهای غیرمستقیم و ارزشمند، نوع رفتارهای مردمان را با یک مؤلفه سنتی به امروزیان نشان میدهد. گاه تاریخ به هر دلیلی نتوانسته واضح و شفاف نوشته شود، ولی میتوان ردپای شفافیت تاریخ را در دل ادبیات عامه یافت. لالاییها و نازآواها و بهطور کلی ادبیات عامیانه، سینه به سینه گشته تا به ما رسیده و اینک حفظ آن ضروری است.
در ادبیات عامه، میتوان طیفهای مختلفی از آرزوها و گلایهها، نیازها و نیایشها، دردها و درمانها را یافت که همگی در زمینههای مردمشناسی و گاه اخلاقشناسی مؤثر و نقشآفرین هستند. این گونه ادبیات عامیانه، در همه ملتها یافت میشود و جالب است که همگی در هم تنیده شدهاند و به هم ربط دارند. دردها و رازها و گلایهها را به طور مشترک نشان میدهند.
-از دید شما چرا این میراث ادبی شفاهی کمنظیر در عصر مدرنیته در حال محو شدن است؟
بهخاطر باورهای غلطی چون اینکه بچههای امروز به خاطر حضور در فضای مجازی و فراوانی کارکردهای فضای دیجیتالی نیازی به لالایی ندارند و در دنیای پستمدرینته، لالایی جایگاهی در آرزوها و خواستههای کودکان ندارد که دیدگاهی بسیار اشتباه و از آن سخنان کلیشهای و دهانپرکنی است که از کار علمی و پژوهشی دور است؛ چون کودکان هنوز لالایی دوست دارند، ولی پدر و مادرهای امروزی از آن غافل شدهاند.
از دید من، دورشدن ذهن مادر و پدر امروز از موسیقی لالایی و بیعلاقگی و بیحوصلگی مادران و گاه پدران برای درک و یادگیری و حفظ لالایی، اصلیترین دلیل برای کمرنگ شدن لالایی در جهان امروز و جامعۀ ایرانی است. به یقین اگر مادران لالایی گویند، جان خوشگوار کودکان جویا و تشنه این ترانه و موسیقی میشود. لالایی چیزی است که بین والدین و فرزند پیوند احساسی ایجاد میکنند، کودکان بهدنبال این احساس و پیوند کودکی هستند.
-چطور میتوانیم دوباره لالاییها را در زیست کودکان امروزی برجسته کنیم؟
راهکارهای متعددی وجود دارد؛ میتوان با ارائه لالایی با موسیقی ویژه خودش از زبان عروسکها، احیاءکننده این موسیقی در ایران امروز باشیم. با ایجاد جشنواره لالایی و … و دعوت از مادران و کودکان برای مشاهده و دیدن و شنیدن مؤلفههای آن جشنواره، میتوان نوعی پیوند احساسی و عاطفی میان کودک و مادر را احیاکرد. البته این راهها و راههای دیگر همگی از جمله روشها فرعی و دست دوم به شمار میآیند؛ چون بهترین روش و مسیر، همان است که نیاکان ما داشتهاند؛ علاقهمندی، باور، یادگیری و ارائه لالایی از سوی والدین؛ زیرا اگر والدین تشویق نشوند و علاقه در درون آنها شکل نگیرد و به قول امروزیها «پای کار نباشند»، کار همچنان ابتر خواهد ماند.
- چرا مادران امروزی برای خواندن لالایی برای بچههای خود بیرغبت شدهاند؟ لالاییهایی که علاوه بر اینکه در تأمین آرامش مادر و کودک نقش دارند، دربردارندۀ بخشی از احساسات مادرانه و نیازهای عاطفی او هم است! اینطور نیست؟
نظر درستی است؛ درونمایۀ لالاییها در حقیقت خمیرۀ فکری مادران است که در لالاییهایشان، شخصیت ماهوی خود را نشان میدهند. بیان کلامها و دردها، شکایت از فراق و جدایی، ناملایمات روزگار، سختی معیشت و از طرف دیگر آرزوها و آمال مادران، سلامتی و تندرستی فرزند، بزرگشدن و ازدواج او، دعا برای فرزند همگی در درونمایه لالاییها جا مییابد.
بنابراین روشن میشود که مادر، شخصیت اصلی و کلیدی لالاییهاست که در بیشتر حالات با ضمیر ملکی (م) در فارسی و حتی در لالاییهای عربی با فعل متکلم وحده حضور خود را اعلام میکند. دلیل برجستگی حضور مادر در لالاییها حضور همیشگی او کنار فرزند است. همین حضور باعث شده که وی به عنصری همیشه حاضر بدل شود. مادر، این حالت خود را در کنار فرزند و همسر معنا میکند و وجود مستقلی برای خود فرض نمیکند. از دید برخی از پژوهشگران ادبیات عامه، این نوع وابستگی، در لالاییها خود را زیاد نشان داده است. تا آنجا که سفر رفتنِ پدر و ترس از مرگ فرزند را به یکی از درونمایههای اصلی لالایی تبدیل میکند.
ببینید لالاییها برای مادران شخصیتی در درون خود آفریده که نتیجۀ ترس از دستدادنِ فرزند است. مادران ایرانی از روی ترسهای موجود در زندگی خود به ساخت این موجودِ وهمی و ذهنی روی آوردهاند: «لالا لالا لالایی / بروی لولوی صحرایی / برو لولو جهنم شو / بلاگردون رودم شو / برو لولو پس دیوار / که طعنم میشود بیدار / برو لولو سیاهی تو / عجب سگ، بیحیایی تو / برو لولو جهنم شو / که رود من نشه بیدار / تو ای لولوی صحرایی / تو از رودم چه میخواهی / که این رودم پدر داره / دو خنجر بر کمر داره».
- درست است که در لالاییها، ترس مادران از مرگ فرزند و وابستگی عاطفی او نمود پررنگی دارد؛ اما لالاییها موتیفهای دیگری هم دربرمیگیرند!
بله؛ در لالایی میتوان نقش فداکارانۀ مادران را هم دید؛ نقشی که همواره در جلد و پوستۀ عنصر مادر رسوخ کرده و از او جداییناپذیر است. اینجا باید اشاره کنم که فارغ از نقش و کارکرد اجتماعی زنان در نگهداری فرزندان، در این زمینه باید به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز توجه داشت، در این شرایط باید مادران و زنان فداکاری باشند که بتوانند این ویژگی را به فرزندان خود نیز انتقال دهند. بنابراین بهکاربردن اصطلاحاتی مانند فدای شوم، قربان شوم و دورت بگردم و … در متن و گفتههای زنان یا مادران فداکار در لالایی کاملاً عادی و طبیعی است.
بدیهی است وابستگی مادران و زنان به پدر و برادر و فرزند در لالاییها نمیتواند ناشی از بیسوادی یا عقبماندگی آنها باشد، چون ناشی از عشق است؛ عشق به همنوع و چه خوب است که این همنوع پسر و برادر و همسر باشد. در لالاییها خبری از فضلفروشی و تبختر زنان و مادران دیده نمیشود. اگر افتخاری از ناحیه زن و مادر در لالاییها وجود دارد؛ متوجه پدر و پسر و برادر است!
- اینگونه بهنظر میرسد که وابستگی مادران به فرزندان ذکور در جامعۀ سنتی ایران وجود داشته است.
همانگونه که اشاره کردید به گواه تاریخ مذکرنویس ایران و… موجب شده که فرزندان دختر حتی در لالایی و واگویههای مادرانه سهم اندکی داشته باشند.
از اینرو، تسلیم شدن و تندادن مادران به حکم جبر و سرنوشت در مضمون لالاییها آن دوره رخ عیان کرده و اغلب لالاییها داستان غمبار مادرانی است که تسلاجویانه تن به لالایی میدادند.
-خوشبختانه در لالاییهای امروزی، دیگر رضایت و تسلیم در برابر تقدیر و بسیاری از ترسهای زنان قدیم رنگباخته و در آن امید و نگاه برابر به فرزند پسر و دختر میچربد، شما در این باره چه نظری دارید؟
کاملاً با این نظر موافقم؛ چون مضمون لالاییهای امروزی متفاوت شده و عامل اصلی تغییرِ مضمون لالاییها هم تغییر بافت فرهنگی و اجتماعی است. خوشبختانه جامعۀ امروز به دلیل گسترش فعالیتهای زنان در اجتماع، دیگر محدود به فضای خانه و محسوسات نیست؛ بلکه بیشتر مضامین آنها فکری و غیرمحسوس است. زنان امروزی دیگر دغدغه و نگرانیهای گذشته را ندارند. مواردی مانند چندهمسری که از دغدغههای گذشتۀ زنان بوده، در دوران معاصر تاحدودی از بین رفته است و به نسبت گذشته فراگیر نیست و امری ناپسند محسوب میشود و نیز اگر هم اتفاق بیفتد، زن خود را وابسته و طفیلی شوهر نمیداند، عکسالعملی نشان میدهد و منفعلانه با موضوع برخورد نمیکند.
- آیا آماری از کاربرد دیگر موضوعات در لالایی زنان بوشهری هم دارید؟
بله، طبق بررسی لالاییهایی جمعآوری شده استان بوشهر و پژوهشهای موضوعی که برای تألیف اثری در باب لالاییها و نازآواهای زنان بوشهری انجام دادهام، دریافتم که ۸۳ لالایی تنهایی مادر، ۸۸ لالایی آرزوی مادران، ۶۲ لالایی ندیدنِ داغ فرزند، ۵۱ لالایی دلنگرانی و گلههای مادر، ۴ لالایی گله مادر از غربت، ۵ لالایی گله مادر از بخت بد و روزگار نافرجام را ترسیم کردهاند.
-در این لالاییها، مانند لالایی نقاط دیگر ایران، دعا و نفرین هم دیده میشود؟
بله؛ حضور پررنگ دعاها و نفرینها در این لالاییها کاملاً مشهود است و میتوان آن را به عنوان یکی از شاخصهای اصلی در کلام زنان دانست. خوشبختانه زنان در لالاییهای این خطه دشنامی ندادهاند آن هم به دو دلیل که عبارتند از: ۱) دشنام نشانۀ بیادبی است و زنان خودشان را در این موضع قرار نمیدهند. ۲) ناسزا گفتن از پایگاه قدرتی بالایی حکایت میکند که از مشخصههای زنان در سنت ما نبوده است.
طبق پژوهشهایی که انجام دادم، دعای مادرانه در لالاییهای زنان جنوبی حضور پررنگی دارد و معمولاً آنها در لالاییهایشان فرزندان خود را با نام بردن از امامان و پیامبران و توسل به آنها دعا میکنند و مراد خود را از آنها میطلبند: «مو لالات میکنم الله کریمه / سر سبزه رودم سوره رحمان و رحیمه»، «دی بچهام لالا رودم لالا / دی مو لالات میکنم تا بی بلا بو / نگهدار شب و روزت خدا بو / بغلگیرت علی مرتضی بو / لالا لالا عزیز تو دلم لالا / مو لالات میکنم تا زنده باشی / غلام حضرت معصومه باشی / لالا لالا رودم لالا عزیز تو دلم لالا…»
-این توضیحات، مشخص میکند که لالاییها نه تنها بخشی مهمی از ادبیات شفاهی ما را تشکیل میدهند، بلکه بیانگر بخش مهمی از تاریخ مسکوت زنان و مادران این سرزمین در اعصار گذشته هستند. طبیعتاً هم حفظ آنها امری واجب است و هم بازآفرینی و احیایشان! نظر شما در این باره چیست؟
دقیقاً، همانطور که در ابتدای گفتوگو هم اشاره کردم، لالاییها نوعی مطالعه مردمشناسی هستند که به ما اطلاعات مستندی را دربارۀ رفتارهای زنان و مادران در جامعۀ سنتی و زنستیز آن دوره ارائه میکنند. بنابراین باید این میراث ارزنده را حفظ و به تاریخ زنان متصل کنیم؛ چون از دید من، لالاییها محلی برای بیان آرزوها و رؤیاپردازیهای مادرانی بوده که در آرزوی سادهترین لحظههای زندگی به سر میبردند. محقق نشدن این آرزوها در عالم بیرون، در عالم لالایی که دنیای خاص خودش را برای مادران داشته، خود را نشان میداده است.
دنیایی که مادران در آن، بیتوته میکرده و آن را از آنِ خود میدانستهاند، راز خود، درد خود، آرزوی خود و وجود خود را در آن لحظه و در آن موسیقی که خود تولید کردهاند، میجستند: «دلم میخوا گل شوشتر بچینم / میون دی و دختر نشینم / دلم میخوا از حموم در آیم / سر بیچادر زلفهای حنارم / دلم میخوا کفش پای تو باشم / قدم ورداریم همرهی تو باشم / الهی من شوم دستمال دستت / ز هر دم پاک کنم چشمهای مستت». از اینرو، من بر این عقیده هستم که لالاییها صندوقچۀ رازها، آلام و آرزوهای مادران قدیم بودهاند.
در بسیاری از لالاییها آنگونه از هجران و فراق گفته شده که انگار معشوقی از بیوفایی یار خود میسراید یا عاشقی از جبر و جفای معشوق مینالد و نه انگار مخاطب این موسیقی در آن لحظه کودک است و کودکی که قرار است با نالهها و اشکهای مادر بخوابد. در حقیقت لالاییها ندای درد و رنج مادران است که گاهی از سختی زندگی و همراهان آن مینالند و گاهی نیز از فراق و دوری و هجران: «والله شب هجران درازن وای بر خوم / عزیزم خواب نازن وای برخوم / والله بخون مرغ سحر بیدار می شه / مو دردم جون گدازه وای بر خوم / رودم لالا لالایی عزیز دلم لالا لالایی…».
نظر شما