جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۵
صدها غزل زچشم تر آمد، نیامدی

هرمزگان- ایستاده‌ایم در ایستگاه انتظار، در ساحل، در بندر، در اسکله؛ شاید بر پشت امواج فیروزه‌ای خلیج فارس و دریای مُکران بیایی؛ برخی در بارگاه امامزاده‌ها، جمعی به آسمان چشم دوخته‌اند، دست هایی نیز در مناجات و استغاثه‌اند. ما اینگونه منتظریم.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سزاوارترین و شایسته‌ترین تویی، عشق اولمان اینجا اتفاق افتاده است، هرگز به دست فراموشی نخواهیم سپرد انتظار را، رستگاری از همین راه می‌گذرد. در حاشیه این عشق، گل روئیده است.

ایبنا طبق روال هر هفته شعر انتظار شاعران هرمزگانی را منتشر کرده است.

حیدر رضائی گشوئیه - شاعر آئینی:

آه از نهاد غصه درآمد، نیامدی

این هفته باز جمعه سرآمد نیامدی
آه از نهاد غصه درآمد، نیامدی

درکوچه های عمر شنیدم ز لحظه‌ها
پاییز هم به باغ و بَر آمد نیامدی

طاعون غصه از ستم آورده سر برون
بس ظلم‌ها که بر بشر آمد نیامدی

این روزها، که یک نفسی گرم شد بلند
دشمن برای دردِ سر آمد، نیامدی

خون می‌چکد زدیده دلهای غزه‌ای
آه از نهاد غصه درآمد، نیامدی

درانتظار آمدنت، جان واژه‌ها
صدها غزل زچشم تر آمد، نیامدی

محمود زندیار - شاعر مهدوی:

عاشقان کوی تو بر راه آب افشانده اند

آسمان این دلم، ابری شده از دست یار
در کویر ای ابر تابستان، زچشمانم ببار

خون به دل از دوری ماه رخ آن دلنواز
تا به کی در انتظار دیدنت ای نو بهار

من به هر فرصت کنم لحظه شماری تا که تو
باز آیی، صبح جمعه منتظر یا بی قرار

چشم عالم در جهان در انتظار امر توست
پس کی آیی ای دل آرا، ای امیر تک سوار

چشم‌ها در انتظارت تا که بینند ای دلا
آن خم گیسو و آن ابرو و آن چشم خمار

عاشقان کوی تو بر راه آب افشانده اند
تا بیایی جان دهی بر مردگان این مزار

جان محمود است بی تاب نگاهت نازنین
رخ عیان سازی، کند جان را فدایت ای نگار

حجت وطن دوست - شاعر و مولف مهدوی:

چن (د) شعر بگویم غزلش باشی تو
یک عشق بسازم بغلش باشی تو
چند فیلم بسازم از ظهورت آقا
بازیگر نقش اولش باشی تو

مهدی رستگاری - شاعر مهدوی

شرح حال

ما کجا و الف قامت دلدار کجا است
ما کجاییم و تمنای قد یار کجا است

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
با چنین چشم دگر مهلت دیدار کجا است

لاف عشق و روش جرم و ریا پیمودن
غایت این ره و این شیوه رفتار کجا است

در جهان مردم بی مایه کجا می‌فهمند
قیمت و ارزش آن گوهر شهوار کجا است

روزگار غم و حرمان و تبهکاری و شرم
عمر را برد بگویید که زنهار کجا است

آتش کوره ظلمت دل و جان را سوزاند
مدد و یاری آن یار مددکار کجا است

شغب و شهوت و حرص و هوس و آز و دروغ
مخلص جانم از این منزل دشوار کجا است

یا رب از نفس مرا حفظ کن و رحمی کن
نیک دریافته ام عاقبت کار کجا است

مگرم مهدی زهرا (علیهم السلام) به نظر باز خرد
ور نه امید نجات من بدکار کجا است

با چنین نقص در ایمان و عمل وای به ما
اعتنای خوشی از حضرت دلدار کجا است

رستگاری همه در دایره مهر علی (علیه السلام) است
لیک شایستگی گردش پرگار کجا است

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط