سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): روستای «فرسش» از توابع شهرستان الیگودرز در استان لرستان با قدمتی بیش از هزار و ۲۰۰ سال در ۴۵ کیلومتری شرق الیگودرز در یک منطقه بکر و زیبا قرار دارد.
این روستا با قرار گرفتن سه امامزاده بهنامهای امامزاده ابراهیم، امامزاده احمد و امامزاده یوسف و طبیعت بینظیر با چشمانداز ارتفاعات کوه تمندر و قبلهکوه میزبان زوار و گردشگران زیادی از استان لرستان و استانهای همجوار است.
مردم فرسش از گذشتههای دور کتاب را گنجی ارزشمند میدانستند و همواره در تکریم آن کوشیده و برای کتابخوانها ارزش زیادی قائل هستند.
نخستین کتابخانه عمومی روستای فرسش در سال ۱۳۵۷ دایر شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. طی این سالها برنامههای مختلفی در حوزه ترویج کتاب و کتابخوانی در این روستا برگزار شده است. به گونهای که فرسش در سال ۱۳۹۵ به عنوان روستای دوستدار کتاب در کشور برگزیده شد و برای نخستین بار نیز به این روستا و شهرستان الیگودرز در بیستونهمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران غرفه اختصاص داده شد تا علاوه بر ترویج فرهنگ کتابخوانی با معرفی آیین و سنتهای شهرستان میزبان بازدیدکنندگان باشد.
بسیاری از افراد سالمند این روستا حافظ کل شاهنامه هستند حتی عشایر در چادرهای خود با وجود نور کم شاهنامهخوانی میکنند، سال ۱۳۹۹ کتابخانه عمومی دیگری در فرسش افتتاح شد؛ اما در این روستا کتابخانههای خانگی وجود دارد که گنجینههای بزرگی از کتابهای کهن و اسناد تاریخی هستند، یکی از این کتابخانههای خانگی، کتابخانه عزتالله قضوی است.
عزتالله قضوی شاعری خوشقریحه از این روستاست که علاوه بر داشتن کتابخانه خانگی با کتابهای ارزشمند، با داشتن ۸۶ سال، همچنان به کشاورزی میپردازد و کتابخوانی و شعرخوانی جزء جداییناپذیر از زندگی اوست و معتقد است هرکس با قرآن مانوس شود و پیامبر (ص) و ائمه (ع) را به خوبی بشناسد عزت مییابد و شکست نخواهد خورد؛ وقتی پای صحبتها و شعرهایش مینشینی متوجه گذر زمان نخواهی شد، مصداق آن چاییست که سه بار در این گفتوگو ریخته شد و سرد شد.
خود را اینگونه معرفی میکند: عزتالله قضوی متولد ۱۳۱۶ در بین آبا و اجدادم زن و مرد بیسوادی نداشتیم.
قضوی ادامه داد: پدربزرگ و پدر و اقوام از مشایخ افوس فریدن هستند؛ اما خودم متولد فرسش است. مرحوم ابن رضا خوانساری مؤسس حوزه علمیه خوانسار به فرسش آمد و برای عرض ادب به خدمتش رسیدم؛ گفت: اهل فرسشی؟ گفتم: بله ولی آبا و اجدادم از مشایخ افوس فریدن هستند و از من خواست که چند نفر از بزرگان فامیلم را برای او نام ببرم، وقتی نام میبردم گفت دیگر بس است، من تاریخ رجال خواندم همه را میشناسم. (سندهای همه این افراد هم موجود است)
این شاعر کتابدوست الیگودرزی ادامه داد: خانواده ما خانواده متمولی نبود و نتوانستیم آنگونه که که باید درس بخوانیم؛ پدربزرگم وقتی افوس را ترک کرد و به اینجا آمد و رحل اقامت افکند، به نظرش آمد اگر حتی چهار نفر در اینجا قرآن را بیاموزند و باسواد شوند کار بزرگی کرده است.
قضوی گفت: عمویم مردی متدین، باسواد و مسلط به قرآن بود، او در فرسش مکتبخانه را برقرار کرد و در مکتبش شاگردان و قاریان خوبی تربیت یافت.
او افزود: من هم لابهلای آموزشهایی که عمویم میداد کسب فیض میکردم و گاهی هم که افرادی برای زیارت امامزادگان از قم یا در ایام محرم و رمضان به اینجا میآمدند از محضر آنها بهره میبردم و آموزش میدیدم.
قضوی علاقه به شعر نوشتن و شعرخوانی را نشئت گرفته در دوران کودکی خود دانست و گفت: در حال حاضر با سن ۸۶ سالگی به کشاورزی میپردازم و از همین طریق نیز ارتزاق میکنم.
او علاقه به کتاب و کتابخوانی را در خانواده امری جداییناپذیر دانست و افزود: همه خانواده ما کتابدوست بودن ولی من علاقه خاصی به کتاب و کتاب داشتن دارم و تمام کتابهای موجود در کتابخانه را با عشق و علاقه دانه به دانه و حتی سال به سال خریداری کردم.
قضوی تعداد کتابهای خود را حدود ۷۰۰ جلد بیان کرد و گفت: تعداد دیگری نیز از دوستان و آشنایان کتابهایم را به امانت بردهاند اما هنوز پس نیاوردهاند.
در مسیری که به سمت روستای فرسش طی میکردم راننده آقای قضوی را میشناخت، از اینکه قضوی شاعر توانمندی است زیاد تعریف کرد و گفت: آقای قضوی تعزیه هم اجرا میکنند، حین مصاحبه هم روی دیوارهای اتاق عکسهای آقای قضوی با لباسهای مخصوص تعزیه نقش بسته بود، در اینباره هم پرسیدم، گفت: شهادت حُر را میخواندم، حدود ۱۰۰ مجلس نسخه تعزیه نوشتم که اگر تمام محرم و صفر تعزیه بخوانند بدون اینکه یک روز تکراری خوانده شود تعزیهها ادامه خواهند داشت.
قضوی در مورد تعداد ابیاتی که تا کنون سروده گفت: تعداد دقیقی از آنها را نمیداند اما اگر بنا به چاپ آثارش باشد کتابهای بالای ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحهای منتشر میشوند.
او گفت: با توجه به اینکه فرسش در بیست و نهمین دوره نمایشگاه کتاب، غرفه داشت آثار خطی و اشعارم را در معرض دید بازدیدکنندگان قرار داده بودم. برخی بازدید میکردند، تورق میزدند، عکس و فیلم میگرفتند. روزی یک خانم مراجعه کرد و پس از مطالعه تعدادی از اشعار آدرس غرفهای را به من داد و گفت به آنجا برو و کمکت میکند، به آدرسی که داده بود، مراجعه کردم و با همکاری آنها تعدادی از اشعارم در کتاب «مناقب، مدایح و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)» منتشر شد و از تعداد ۲۰۰ نسخهای که ناشر در اختیارم قرار داد یک نسخه تا کنون نفروختهام همه را به افرادی که میدانم اهل کتاب هستند اهدا کردهام.
قضوی در مورد اینکه آیا کتاب دیگری در دست چاپ دارد گفت: کتاب جدیدی در دست چاپ دارم که شامل برخی اشعار، خاطرات و سفرنامه کربلا و مکه است که به زودی منتشر خواهد شد.
او گفت: اشعار بسیاری دارم اما توان چاپ این اشعار را ندارم.
قضوی حسن ختام صحبتهای خود را خاطره سفر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در بهرهبرداری از کتابخانه مرکزی خرمآباد قرار داد و گفت: دهم شهریور که قرار بود کتابخانه مرکزی خرمآباد افتتاح شود، ساعت ۱۱.۳۰ دقیقه به من اطلاع دادند که وزیر ارشاد آقای اسماعیلی قرار است خرمآباد باشد. مانند الان که مهمان داشتیم، گفتم برادر ناهار امروز را بزار برای یک روز دیگر، فوراً حرکت کردم و سر ساعت ۲ به خرمآباد رسیدیم. وقتی رسیدم وزیر داخل سالن تشریف آورده بود و جمعیت زیادی داخل سالن بودند و اجازه نمیداند که جلو بروم و با وزیر صحبت کنم چندین نفر دوربین به دست آقا و خانم جلو بودن و عکس و فیلم میگرفتند و من بلند گفتم: «ای برادرها! ای خواهرا! ای مردم! ۲۵۰ کیلومتر راه آمدم وزیرمو زیارت کنم چرا راه نمیدید؟»
آقای اسماعیلی برگشت و گفت: «من در خدمتم» روبوسی کرد و اشعارم را خواندم و خیلی هم تشکر کرد.
به آقای اسماعیلی گفتم: تشریف بیاورید فرسش گفتند اگر فرصت کنم منت میکشم.
شعری که در حضور وزیر خواندم این شعر بود:
به نام خداوند لیل و النهار
که از چوب خشکی برآورد نار
قلم را همآهنگ دفتر کنم
شکوفاتر از مشک و عنبر کنم
بیارم یکی داستان شگفت
که از آن داستان پند و عبرت گرفت
نوشتیم و خواندیم بس نامهها
شنیدیم و دیدیم هنگامهها
کنون داستان دگر آورم
یکی نخل نو را ثمر آورم
به تحقیق یک روستا رو کنم
همه دفتر از عطر خوشبو کنم
چه دانی که آن روستا کجاست
ولی نام او بر همه آشناست
ز فرّ و شکوهش خبر میدهم
ز دشت و ز کوهش خبر میدهم
من آن روستا را تو فرسش بنام
که بسیار عتیق است و والامقام
مناسب بُود بهر گردشگری
ز هر باب باز است بر او دری
چه با نام روستا شدی آشنا
برای تفرج در اینجا بیا
مقیمان این قریه دارای علم
گه مشکلاتند با صبر و حلم
کتابدار فراوان، کتابخوان زیاد
به احکام دین سخت با اعتقاد
نمودیم شرکت به جشنوارهها
همه شاد و خندان از این کارها
کتابداری ما نبُد سرسری
شدیم اولین رتبه کشوری
ز لطف خداوند یزدان پاک
درخشید این گوهر تابناک
به کشور بشد نام فرسش بلند
الهی که هرگز نبیند گزند
نتایج که ازین شرکت آمد به دست
کتابخانهاش پیش چشم تو هست
تو هم «عزتالله» بکن افتخار
که شعرت بود در جهان ماندگار
که فرسش را جاه و فر دادهای
خبرها ز علم و هنر دادهای
از این روستا نور بالا رود
سوی عرش باری تعالی رود
کرامت ز یمن وجود سه پور امام
کرامت بر این روستا شد تمام
مشو خویشتن بین خدا را ببین
در اینجا سه نور هدی را ببین
جهان گر شود سر به سر زلزله
به فرسش نباشد جایی ولوله
نظرات