دوشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۹
بوی پیراهن خونین تو می‌آید و در شرمنده است

هرمزگان- حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه (س) شگفتانه اعصار است. او سرمشق بود. شاید یک معجزه و شاید هم یگانه اتفاقی که هرگز تکرار نخواهد شد. شخصیتی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی یک الگو است، ایشان زیباترین، متعالی‌ترین و مقدس‌ترین الگو برای زنان مسلمان بلکه همه زنان جهان بوده و یک الگو و اسوه به تمام معنا برای همه مسلمانان به شمار می‌روند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): مقصود، ماندن است. اینگونه است که اقتدا می‌کنیم به عشق و شعر می سرائیم تا سرمان در پیشگاه مقام والایش بالا باشد. شعرای آئینی هرمزگان، به مناسبت ایام فاطمیه، در دومین بداهه سرایی، غزل فاطمی دیگری نیز خلق کردند و اینک پیشکش به پیشگاه شما مخاطبان جان می‌شود.

بداهه سرایی شاعران انجمن شعر درخت هرمزگان

کشیده برسرش چادر همان یاسی که پرپر شد

کشیده برسرش چادر همان یاسی که پرپر شد
همان که ناگهان در بین آتش یک کبوتر شد

همان بانو که بین در و دیوار از نفس افتاد
علی شرمنده‌ی روی نبی تا روز محشر شد

کشیده دست از هرچه تعلق بر زمین دارد
وجود آسمانی یش برای شیعه مادر شد

به عالم این چنین مادر کجا بودست و خواهد بود
حسینش تا ابد بر آدمی مولا و سرور شد

عجب بانوی پر خیری خدا را شکر باید کرد
زدامانش چه گل‌هایی به این گیتی مقدر شد

سراسر نور می‌بارید وقتی که قدم می‌زد
بهشت اینجا پدید آمد، جهان از او منور شد

صدای ناله‌ی جانسوز زهرا در فضا پیچید
و کوچه شاهد آن لحظه‌های تلخ آخر شد

زمین می‌سوخت از داغش، زمان می‌ساخت با دردش
دل هفت آسمان از دود و از آتش مکدر شد

«دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید»
جدا از دختر دردانه اش زهرای اطهر شد

چه زهرا رفت از دنیا مدینه شور و محشر شد
زمین و آسمان گریان، علی بی یار و یاور شد

به ضرب تازیانه و لگد کشتند زهرا را
چه ظلمی برپیمبر ازگروه قوم کافر شد

ز جسم ناحله حرفی مزن با این دل خسته
نمانده دیگر احوالی، ز آن خاکی که بر سر شد

میان ریسمان، حبل المتین گوید مکن نفرین!
که از خشم خدا لرزان تن محراب و منبر شد

گُل خوشبوی احمد، شیشه‌ی عطر علی، زهرا
زمین خورد و شکست و عالمی با او معطر شد

کشیده بر سرش چادر چنان پروانه می‌سوزد
برای غربتی که سهم این دنیای حیدر شد.

بهزاد پودات - شاعر آئینی

بوی پیراهن خونین تو می‌آید و در شرمنده است

بوی پیراهن خونین تو می‌آید و در شرمنده است
میخ و دیوار هم از ام و ابیها چقدر شرمنده است

مثل یک مرغ مهاجر شده او شوق پریدن دارد
بی علی می‌رود امشب و از این قصد سفر شرمنده است

آسمان منتظرش مانده که پرواز کند اما حیف
او هم از اینکه تو این گونه شدی سوخته پَر شرمنده است

ماه هرچند که تقلید نموده است که نیلی گردد
نیمش اما شده نیلی و کدر، نیم دگر شرمنده است

کوثری را که پیامبر به ادب بوسه به دستش می‌زد
سوره‌ها نجم و عبث، قدر و علق، نصر و قمر شرمنده است

باغ سرسبز خدا خانه اصحاب کساء بود اما
باغ می‌سوزد و جبرئیل از این تلخ خبر شرمنده است

قهرمانی که در از قلعه‌ی خیبر به در آورد امروز
دخترش زمزمه می‌کرد بمیرم که پدر شرمنده است

شرم این‌گونه خدا قسمت مردی نکند بعد از این
حیدر از اینکه بتولش شده حائل و سپر شرمنده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها