سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - علی حسنزاده، نویسنده و پژوهشگر ادبی: داستاننویسان جنوب در شکلگیری و رشد ادبیات اقلیمی نقش عمدهای داشتهاند. محمدرضا صفدری یکی از این نویسندگان موفق جنوب است که مجموعه داستانهای منتشرشده از وی نشان دهندۀ تعلق اقلیمی وی است. وی ازجمله داستاننویسان مکتب اقلیمی جنوب است. او متولد شهر دشتی استان بوشهر است. آثار ایشان متأثر از شرایط اجتماعی، فرهنگی، باورها، عقاید، جغرافیا و گویش زادگاهش است.
تاکنون چند مجموعهداستان مانند «سیاسنبو»، «تیلۀ آبی» و «با شب یکشنبه» و رمانهای «من ببرنیستم پیچیده بر بالای خود تاکم» و «سنگ و سایه» از ایشان منتشر شده است. در داستان کوتاه پریون، صفدری با دستمایۀ باورها، عقاید و افسانههای مردمی پیرامون پری و ارتباط آن با انسانها، دست به خلق این اثر زده است. فضا و شخصیتپردازی در این داستان متأثّر از افسانهها و باورهای مردمی است.
در ادبیات اقلیمی عناصر جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، زبانی و بومی منعکس میشود. در دهۀ چهل شمسی به دنبال تحولات اجتماعی در ایران، گونهای از ادبیات ظهور و بروز یافت که امروزه آن را ادبیات اقلیمی مینامیم. «جغرافیا به همراه پیشینۀ تاریخی و تحولات سیاسی و اجتماعی است که گاه باعث ایجاد یک جهاننگری فلسفی، اجتماعی و هنری همگون در میان نویسندگان یک جامعه در یک دورۀ خاص میشود». (شیری ،۵۷: ۱۳۸۷)
در این آثار، نویسنده در «جستوجوی واقعیت زندگی اجتماعی، نه درشهرها بلکه در روستاها و مناطق با ویژگی خاص اقلیمی میپردازد» (میرعابدینی ،۱۳۸۷:۸۲۷) نویسندگان جنوب در شکلگیری و رشد این نوع ادبی سهم شایستهای دارند. «پیشینۀ تاریخی این مکتب به سه داستاننویس نسل اول باز میگردد: صادق چوبک، سیمین دانشور و ابراهیم گلستان» (شیری، همان: ۱۶۵) ازجمله نویسندگان مکتب ادبیات اقلیمی جنوب میتوان از احمد محمود، منیرو روانیپور، ناصر تقوایی و امین فقیری نام برد.
باورها و افسانه ها
شرایط و زمینههای اقلیمی، تاریخی و اجتماعی در جنوب، موجب آفرینش افسانهها و عقاید گوناگونی شده است. در واقع افسانههای مردمی دستاویزی در راستای مقابله و رویارویی با محرومیتها و خشونت طبیعت است. این باورها و افسانههای مردمی، از جمله عناصر اقلیمی است که مورد توجه داستاننویسان جنوبی قرار گرفتهاست.
«داستانهای عامیانه چیزی نیست جز تحقق سمبولیک تمایلات و رغبتهای سرکوبشده در نفس بشر، به این سبب این قصهها پر از حکایت پادشاهان و قهرمانانی است که آفریدۀ خیال بشر است و لبریز از چیزهایی است که مردم مشتاق دستیافتن به آن هستند؛ مثل گنجهای پیداشده و ثروتهایی که ناگهان بهدست میآید و سعادتهای شگفتانگیزی که بینوایان و محرومان به آن دست مییابند. حکایات عاشقانه در آن نقش مهمی دارد. در همۀ این امور، تحقّق خیالی تمایلات و شوقهای نهانی مردم حضور دارد» (غریب، ۷۸: ۱۳۷۸)
به باورآنان فایزدشتی، شاعر محبوب مردم، در بیشهزاری و درکنار چشمهای با پری آشنا گشته و با او ازدواج کرده و صاحب فرزند شده است. پری برای فایز میوههای تازه میآورد. پری موقع مرگ مادر فایز میخندد. عاقبت پری بهدلیل افشای راز عشقش با فایز از او جدا شده و فرزندشان را به دونیم میکنند. نیمی برای فایز و نیمهای برای پری. اگرکسی رابطۀ خود را با پری افشا کند، دیگر پری خود را بر او نمینمایاند. پری به دیدار مرد ترسو نمیآید. پری از زنها متنفر است.
در ادامه به بررسی باورها و عقاید مردم جنوب در داستان پریون از مجموعۀ تیلۀ آبی میپردازیم. آل «مگرپارسال نبود که زن زائویی آب گرم ریخته بود روی بچههاشان و آل زده بودش» (صفدری ،۱۳۷۷:۸) در باور مردم جنوب نوعی جن و از جنس مؤنّث که اغلب زنان زائو را مورد آزار قرارمیدهد.
آهنپاره «گردی دهانۀ چاه تا پایین چیزی درخود داشت که زن سر میکشید توی چاه و ایستاده تا کمرگاه در چاه میخمید و آهنپاره را از یاد میبرد» (همانجا) مردم عقیده دارند که اجنه از آهن میرمند و همراه داشتن تکه آهنی، آدمی را از شر اجنه مصون میدارد.
بابازارزار: «برادرش را برده بودند پبش بابازار تا خوبش کند و او خوب نمیشد و هیچ نمیگفت» (همان :۱۰)
« ماما یا بابازار، زن یا مردی است که زار را قبلاً تجربه کرده و از پس آن برآمده؛ یعنی موفق شده است. این افراد که تجربه به زیرآوردن زارها را دارند، به نوعی نقش پزشک را در التیام بخشیدن به افراد بازی میکنند. مردم سواحل جنوب غربی ایران به وجود بادهایی که در وجود انسان لانه میکنند و او را زیر نفوذ خود درمیآورند، اعتقاد دارند. بادها ممکن است بیآزار یا خطرناک، مسلمان یا کافر باشند. ممکن است که این بادها به اقتضای طبیعت موذی خود، به آزار آدمیان بپردازند یا به دلیل آزاری که از جانب انسانها دیدهاند، در پی انتقام جویی باشند. یکی ازمشهورترین بادها زار است. زار به تعبیر بومیان منطقه، بادی خطرناک و کافر است که به سر افراد نفوذ و آنان را مرکب خود میکند» (صبای مقدم ،۱۳۸۸:۲۴)
بدوها: «مرد اندیشید آنکه برادرش دیده بوده شاید از بدوها بوده باشد» (صفدری، همان :۱۰)
مهتاب و چشمه
«ماه چهاره در جوی آب میدوید. میدوید و مانده بود، میدوید و میماند… زنی در آب مینگریست. مرد هر چه ایستاد او سر بلند نکرد. خود را در آب میدید» (همان :۱۵)
مردم اعتقاد دارند، فایز در شب مهتابی و کنار چشمۀ آب، پری را دیده است.
«به بالا بنگری مهتاب بینی
گل خوشبو کنار آب بینی
برو فایز سزای تو همین است
پری مثل من اندر خواب بینی
(زنگویی ،۱۳۷۵:۲۱۰)
ضربه زدن پری به انسان
«گریخت وگم شد زدن برایش آسان بود» (صفدری، همان :۹)
ازدواج آدمی با پری
«خانه ای خشتی که در گوشۀ سرا بود از آن او شد» (همان :۱۶)
« بچهای که نیمی از پیکرش به آدمیزاد مانده بود و نیمی دیگر به پریون» (همان :۲۹)
دونیم شدن بچه فایز و پری
«زن به چشم خندان به او نگاه میکرد و مرد به آن یکی چشمش و بازکشیدند. وهچیرهای برخاست کودک به دونیم شد» (همان :۳۷)
بعضی گفتوگوها یادآور دوبیتیهای جنوب است.
«مرد گفت: رفتم باغ» (همان :۲۱)
«به سیر باغ رفتم باختم من
نظر بر نوگلی انداختم من
الهی دیدۀ فایز شود کور
که دلبر آمد و نشناختم من»
(زنگویی، همان :۱۹۷)
«مردگفت: راه دوتا شد» (صفدری، همان: ۲۱)
«سر راهم دوتا شد وای برمن
رفیق از من جدا شد وای بر من
جدا شد از من آن دلدار فایز
به غربت آشنا شد وای بر من»
(زنگویی، همان :۱۹۴)
اما با همۀ این اشتراکات، یک تفاوت معنادار بین داستان پریون و افسانهها و باورهای مردمی مردم جنوب، درعنصررنگ؛ در توصیف پری وجود دارد. در باورهای مردمی، پری رنگی روشن، خیرهکننده و ماورایی دارد و از نظر چهره، متفاوت با رنگ غالب بومی است.
«بگو تا دلبر حورم بیاید
سفید و نازک بورم بیاید
دمی که میبرند تابوت فایز
بگو تا بر لب گورم بیاید
(زنگویی، همان :۱۴۸)
اما عنصر رنگ در نزد صفدری، جهت توصیف پریون، متفاوت با باورهای مردمی است:
«موهای شلال تا قوزک پاها و چهرهای کشیده و سبزه و خالی پایین گونۀ چپ» (صفدری، همان :۹)
« بلندموی سبزهرو گریخت» (همان :۸)
صفدری با استفاده از باورها و افسانههای مردمی در مورد پری، داستان پریون را خلق کرده است. انگارههای قومی پیرامون پری دراین داستان منعکس شده است. در جنوب، فایز قهرمان افسانههای پریان است که به باور آنان زندگی را درجهان پریان تجربه کرده است. صفدری بعد از نگارش مجموعۀ سیاسنبو این داستان را در مجموعۀ تیلۀ آبی منتشرکرد.
در مجموعۀ سیاسنبو آلام و رنجهای مردم جنوب منعکس شده است اما داستان پریون با پرداختی متناقضنما، می تواند نشان دهندۀ آمالی باشد برای رهایی یا فراموشی از آن آلام؛ یعنی مردم برای تسکین دردهای خود دست به دامن افسانه میشوند. فضا و شخصیت در این داستان، متأثر از باورها و افسانههای مردم جنوب است. صفدری با استفاده از فرهنگ عامه و فولکلور جنوب شخصیت و فضا ایجاد کرده است.
یک تفاوت معنادار درتوصیف پری افسانههای مردمی و پریون صفدری وجود دارد. پری افسانههای مردمی، رنگی روشن و ماورایی دارد؛ اما عنصر رنگ در توصیف پریون صفدری «سبزه» و زمینی است. صفدری با استفاده از عناصر بومی، باورها و افسانههای مردمی؛ فضایی ذهنی را ایجاد میکند اما با بهرهبردن از عنصر رنگ در توصیف پری، به واقعنمایی نزدیک میشود. پری نمادی از معشوق فایز است و معشوق فایز زمینی است.
صفدری به باورهای ماورایی وذهنی قومی، رنگی زمینی میبخشد و به مخاطب نشانی –هرچند مبهم- میدهد که راه رهایی از مشکلات و دردها را در زندگی و واقعیتها باید جست و اگر مانند فایز افسانهها، درکشاکش واقعیتها، دل به فرزندی پریزاده ببندیم، نصیب ما هیچ است.
منابع:
۱. زنگویی، عبدالمجید. ترانههای فایز، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.
۲. شیری، قهرمان. مکتبهای داستاننویسی درایران، نشرچشمه، چاپ اول، ۱۳۸۷.
۳. صبای مقدم، ماریا. نگاهی به اعتقادات و مراسم زار درمیان ساکنان سواحل جنوب غربی ایران، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، سال چهارم، شمارۀ یازدهم، بهار ۱۳۸۸.
۴. صفدری، محمدرضا. تیلۀ آبی، انتشارات زریاب، چاپ اول، ۱۳۷۷.
۵. غریب، رز. نقد بر مبنای زیبایی شناسی، ترجمۀ نجمه رضایی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول، ۱۳۷۸.
۶. میرعابدینی، حسن. صدسال داستاننویسی در ایران، نشرچشمه، چاپ پنجم، ۱۳۷۸.
۷. یاحقی، محمّدجعفر. فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، انتشارات سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
نظر شما