به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در مشهد، برنامه «دادگاه کتاب» با محوریت کتاب «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» اثر جمشید خانیان ظهر چهارشنبه به همت سرزمین هنری رسانهای سورنا و همکاری اداره کل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی با مشارکت دانش آموزان مدرسه هدف گستر برگزار شد.
دادگاه کتاب برنامهای فرهنگی است که در آن تلاش میشود تا مخاطبین ارتباط و برخورد نزدیکتری با شخصیت ها و روند حوادث داستان داشته باشند این رویداد در تلاش است تا مخاطب از زاویه دید شخصیتهای اصلی داستان به ماجرا نگاه کنند تا بتوانند تحلیل دقیقتری از ماجرا داشته باشند.
دادگاه کتاب مانند هر دادگاه دیگری با حضور عواملی همچون قاضی، دادستان، وکیل مدافع، متهم (شخصیتهای اصلی داستان) و هیئت منصفه تشکیل میشود. در این برنامه که با مشارکت جمعی از دانش آموزان مدرسه هدف گستر برگزار شد کتاب «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» اثر جمشید خانیان از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به صحن دادگاه کتاب رفت.
حجت الاسلام علیاکبر سبزیان، مدیرکل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی در حاشیه برنامه «دادگاه کتاب» گفت: برگزاری این برنامه شکلی نوینی از آیینهای نقد و بررسی کتاب است.
وی افزود: البته نقد کتاب در این برنامه، نقدی عالمانه و نوجوانانه است. در واقع این نقد توسط نسلی نو با رویکرد و نگاهی جدید به کتابخوانی انجام میشود.
سبزیان اظهار کرد: اصل کتاب و کتابخوانی فواید بسیاری دارد که بارها به آن اشاره شده است. اما توجه داشته باشید که توانمندی انسانهای کتابخوان در زندگی اجتماعی، فردی و خانوادگی کاملاً محسوس است؛ لذا میتوان گفتنخستین برکت کتابخوانی برای نوجوانان اثر موثر آن در حل مسئله و مهندسی زندگی آنان است. کسی که اهل کتاب است نگاهی منطقی و دقیق به مسائل زندگی دارد و تلاش میکند تا راه کاری برای مشکلات خود پیدا کند.
مدیرکل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی تاکید کرد: نوجوان کتابخوان، فردی امیدوار، راهگشا و موفق است. «دادگاه کتاب» این امکان را فراهم ساخت تا نوجوان نجیب، مغرور و پر رمز و راز امروز حرف بزند و به واسطه آن گفتگو شکل گیرد.
وی اظهار کرد: گره بسیاری از مشکلات به واسطه کتاب باز میشود و از طرفی نیز اکسیر اعظم حل مشکلات نیز گفتگو است.
کتاب «عاشقانههای یونش در شکم ماهی» داستان یک عشق در دل جنگ است. سارا دختر نوجوانی است که به همراه خانواده در آبادان زندگی میکند که با شروع جنگ به شهر اهواز پناه میبرند. سارا به همراه مادر و برادرش سامان، عمو غازی و همسر باردارش عنقا خانم و کوکو، پیانوی عزیز سارا سوار بر وانت تا اهواز میروند. آنها در میانه راه به یونس و مادربزرگش بیبی برمیخورند. آنها برای اینکه بتوانند یونس و بیبی را نیز همراه خود ببرند، مجبور میشوند پیانوی سارا را پیاده کنند. سارا از یک طرف یونس را مقصر میداند که باعث شده است او پیانوی عزیزش را از دست بدهد و از یک طرف نیز نسبت به یونس کنجکاو است و دوست دارد بیشتر را بشناسد. بهطوریکه کم کم در دلش احساس دلبستگی به یونس میکند.
در بخشی از کتاب آمده است: اشتباه نکنید، بابا موسیقیدان نبود، یا مثلاً مفسر موسیقی؛ او فقط تعمیرکار پیانو بود؛ یا آن طور که استاد ادگاریان، اولین استاد پیانوی من، میگفت: احیاگر پیانو. بله، این کلمه شاید دقیق تر باشد. احیاگر. چون واقعاً وقتی مقابل پیانویی قرار میگرفت که احتیاج به کوک یا رگلاژ و یا تعمیر دورهای داشت، درست مثل پزشکی بود که برای زندگی بخشیدن به بیمارش بالای سر او حاضر شده باشد. او عاشق حرفهاش بود و همیشه همانطور از پیانو صحبت میکرد که یونس در عاشقانه هایش از سلما.
نظر شما