دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۶
نبود یک استاندارد، مانع تاثیرگذاری کارگاه‌های داستان‌نویسی است

مهدی کردفیروزجایی، نویسنده و منتقد ادبی عنوان کرد: متأسفانه چون استانداردی وجود ندارد برخی استادان با یک یا دو کتاب ادعای استادی و تدریس کارگاه‌های داستان‌نویسی را دارند و در اوضاع وخیم‌تر افرادی که تجربه نویسندگی ندارند، تدریس می‌کنند.

مهدی کردفیروزجایی، نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ با اشاره به تأثیر کارگاه‌های داستان‌نویسی گفت: اساساً آموزش صرف یعنی بیان تئوری، بدون کارگاه فایده‌ای ندارد و فقط بر محفوظات شرکت‌کننده در کلاس می افزاید. باید گفت تربیت نویسنده و هنرمند خلاق از دل برنامه های کارگاهی بیرون می‌آید. کارگاه به این معنا که شرکت‌کننده‌ها در بدو شروع دوره و حتی اگر فرصت و زمان کلاس‌ها اجازه داشته باشند در خود کلاس، وارد کارعملی و بررسی کارهای نوشته شده شوند. درست است که در ابتدا نوشته‌ها داستان نیستند ولی وقتی با لحاظ تئوری‌ها و قواعد روی نوشته‌ها بحث شود، ایرادهای کار پیدا و بیان شوند و بازنویسی شود رفته رفته کار ساختار خود را پیدا می کند و این کلاس کارگاهیِ آموزش داستان است. صرفاً بیان تئوری و قواعد و یایدها ونبایدها در فرایند آموزش کار خاصی نیست، چرا که امروزه مباحث تئوری را به راحتی، با یک جست‌وجوی سرانگشتی در اینترنت می‌توان یافت، اما تئوری‌ها زمانی ارزش دارند که معیار راستی‌آزمایی نوشته‌ها قرار گیرند تا اینکه معلوم شود یک نوشته چقدر مطابق اصول و مبانی است؟ از این رو بخشی از سیر نویسنده شدن، کارگاه است، کارگاهی که با خواندن، نوشتن و مشاهدات و فیلم دیدن همراه باشد.

کردفیروزجایی درباره استانداردهای کلاس‌ها گفت: متاسفانه چون استانداردی وجود ندارد برخی اساتید با یک کتاب یا دو کتاب ادعای استادی و تدریس کارگاه‌های داستان نویسی را دارند. گاهی اوضاع وخیم تر از این است یعنی افرادی اصلاً تجربه نویسندگی ندارند وتدریس می‌کنند. علاوه بر دانش داستان‌نویسی و تدریس، دانشی هم در حوزه نقد ادبی ندارند که این وضعیت اسف بار است، چراکه قشر زیادی از آدم‌هایِ مثل خودشان را تولید می‌کنند یا افراد سطحی‌نویس و زرد نویس تولید می‌کنند. کسی که یک اثر یا دو اثر به سختی نوشته است چگونه می‌تواند در نویسنده شدن دیگران موثر باشد، مگر اینکه مثل خودش را بپروراند.

وی ادامه داد: مدرس علاوه بر دانستن تئوری‌ها و قواعد باید توانایی نقد هم داشته باشد یعنی علاوه بر اینکه با قواعد و تکنیک‌های ادبیات داستانی و مکتب‌ها آشنایی دارد باید توانایی استخراج این قواعد از متن‌های داستانی را داشته باشد و بتواند تشخیص دهد در یک اثر چقدر قواعد رعایت شده است؟ اما مهم این است که منتقد صرف هم نمی‌تواند نویسنده تربیت کند، کار منتقد این است که بداند یک داستان یا رمان چه نواقصی دارد این با دانستن قواعد و تئوری نقد ممکن است ولی وقتی به عنوان استاد باید به یک هنر جو بیامورزد که چگونه یک ایده را تبدیل به طرح و داستان کند چه زاویه دیدی برایش انتخاب کند؟ در صحنه‌پردازی، فضا سازی و گفت‌وگونویسی چگونه عمل کند و یا شروع و پایان‌بندی داستان چطور باشد و جاهایی هم پیشنهاد عملی داشته باشد لازمه‌اش علاوه بر توانایی نقد، ذهن خلاقی می‌خواهد که بتواند در خلق به نویسنده کمک کند. اینجا دیگر فقط دانش نقد به کار استاد نمی‌آید و به عنوان نویسنده باید سیر نوشتن را تجربه کرده باشد، آن هم نه یک بار و دوبار، بلکه چندین بار تا این چگونگی به کار گیری قواعد همراه با ذوق در او نهادینه شده باشد و بتواند در امر انتقالش موفق باشد، از این رو کسانی که تجربه ندارند حرف‌هایشان کامل نیست چون خودشان این مسیر را مکرر طی نکرده‌اند. درست مانند کسی که شنا نکرده باشد و با توجه به اصولی بخواهد به دیگران شنا بیاموزد یا یک تحلیل‌گر فوتبالی که خودش سابقه فوتبال ندارد، می‌تواند بسیار زیبا بازی‌ها را تحلیل کند، حتی می‌تواند ایراد فوتبالیست‌ها را هم متوجه شود، اما هیچ وقت نمی‌تواند یک فوتبالیست تربیت کند. در نتیجه این دست افراد آدم‌های ناقص و ناتمامی را در حوزه خودشان به جامعه تحویل می‌دهند.

این منتقد تاکید کرد: حتی اگر منتقد، استاد و صاحب آثار هم باشد و نقدش هم دقیق باشد، به ایرادها و ضعف‌ها هم دقیق اشاره کند، حتی پیشنهادهایی هم بدهد، منتها چون ارتباط منتقد و داستان آموز یا نوقلم، ارتباط استاد و شاگردیِ مستمر در یک بازه زمانی خاص نیست و صرفاً نقد مکتوب است، سخت است که سازنده باشد، مگر برای کسانی که سطح قابل توجهی از دوره ها را گذرانده باشند تا توان فهم و تحمل نقد را داشته باشند. در غیر این صورت گاهی نقدهای تند و تیز انگیزه‌ها را از بین می‌برد از این رو متن نقدِصرف هر چند به خودی خود می‌تواند برای منتقد ارزش داشته باشد ولی برای نویسنده نوآموز تاثیر مثبتی ندارد مگر اینکه نقد گام آخر یک فرایند جامع باشد، یعنی نویسنده در یک دوره جامع و کارگاهی داستان در یک بازه زمانی چند ماهه شرکت کند، چندین بار با حضور استاد مجرب و در کارگاه کارش بررسی کارگاهی شود، از بازنویسی درک درستی پیدا کند، به یک سطح از اعتماد به نفس هم رسیده باشد، به اندازه‌ای که با یک اشاره منتقد، علاوه بر اینکه متوجه ایراد کار خودش شود، توان بازنویسی را هم داشته باشد، آن زمان، نقد سازنده است.

این نویسنده با تأکید بر اینکه بیش از نیمی از کار نویسنده شدن برعهده هنرجویِ کارگاه است عنوان کرد: اساساً یک بخشی از اینکه کارگاه تاثیر گذارهست یا نه بسته به انگیزه هنرجوست، اینکه هنرآموز چقدر علاقه‌مند و صبور و اهل مطالعه باشد بسیار مهم است. حدود ۸۰ درصد مراحل داستان‌نویس شدن اینجاست. داستان‌آموز باید تجربه خود را بیشتر کند و بیشتر رمان و داستان بخواند. مهمترین کار استاد این است که بتواند این انگیزه را در هنرجو زیاد کند، این مهمترین کار استاد است. البته خیلی ها هم بدون استاد این ویژگی‌ها را دارند ولی خیلی ها ندارند و نیاز است ترغیب شود، استادی که خودش تجربه چندانی در خلق اثر ندارد، خودش در نوشتن مداومت نداشت، نمی‌تواند هنرجو را ترغیب کند و به او انگیزه بدهد که در مقابل سختی‌ها مقاومت کند و در امر نوشتن مداومت به خرج دهد تا به نتیجه برسد. وقتی استاد رزومه قوی ندارد بعضی از هنر جوها این تصور را پیدا می‌کنند که اگر من یک کتاب بیشتر چاپ کنم از استاد خود جلوتر هستم و همین مرا بس و این گروه از اساتید در شاگردان خود شوق و اشتیاقی برای طی کردن سیر تکاملی را نمی‌آفرینند. تکامل در عرصه نویسندگی، در خلق آثار جدید با اهتمام به برطرف کردن نقص آثار قبلی است از این رو این اساتید نانویسنده، خودشان در حد شاگرد بودند و اقدام به تدریس کردند و این برای ادبیات خوب نیست.

.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها