سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ماهرخ ابراهیمپور: نام کتاب «حاج فلسطین» باعث شد که کتاب را ورق بزنم. روایتهای متنوع از راویان متعدد درباره عماد مغنیه بود.
سطور پشت جلد کتاب هم برانگیزاننده بود هر چند در سطور کوتاه آمده بود: «حفرهای مخفی زیر یک وان حمام تنها ورودی زیرزمینی محسوب میشد که نقش دفتر کار عماد را بازی میکرد. همانجا با نیروهای مقاومت جلسه میگذاشت. ارتباطهایشان کاملاً مخفیانه بود و بیشتر در طول شب انجام میگرفت.
چند ماه تمام با چنین سختی و مشقتی در جنوب زندگی کرد و با این حال حاضر به دست شستن از مبارزه یا فاصله گرفتن از میدان نشد…» اشاره کردم روایتهای کوتاه باعث شد که هر دفعه چند روایت را بخوانم و به اطلاعاتی از او دست پیدا کنم و همین اطلاعات باعث شد که روبهروی الهه آخرتی بنشینم و از او درباره تجربه تحقیق، مصاحبه و تالیف درباره شهید مغنیه بپرسم.
- چرا اسم کتاب را «حاج فلسطین؛ مرور خاطرهمحور و تحلیلی زندگی شخصی شهید حاج عماد مغنیه» گذاشتید؟
به دلیل وضعیت زندگی که عماد مغنیه داشت در سفرهای گوناگونی که به این طرف و آن طرف میرفت، خودش را با اسامی مختلفی چون حاج ربیع، حاج رضوان، حاج جهاد، ابوجهاد و … معرفی میکرد، اما به دلیل علاقه خاصی که به موضوع فلسطین داشت به طوری که وقتی جنوب لبنان آزاد شد، به این فکر میکرد که چه زمانی فلسطین آزاد میشود که آزاد شدنش را جشن بگیرند. لذا به دلیل علاقه خاصی که به فلسطین داشت در میان لبنانیها به حاج فلسطین معروف بود. چون یک رسم ادبی و فرهنگی عربها دارند که وقتی فردی به چیزی تعلق خاطر دارند به همان معروف میشود، مثلاً وقتی میگویند فلانی ابوتراب است یعنی علاقه و انس خاصی به خاک دارد.
- چه انگیزهای باعث شد به تحقیق و تالیف درباره عماد مغنیه بپردازید؟
این تحقیق و تالیف دو بعد داشت؛ وقتی مشغول تحقیق درباره این شخصیت شدم، بحث انقلابهای عربی در منطقه بود که این انقلابها تقریباً بعد از یک سال همه از اهداف اولیه منحرف شدند و حتی مردم درگیر این انقلابها، دیگر پیگیر این قضیه نشدند و به این نتیجه رسیدند که فایدهای ندارد.
وقتی من به این مسئله فکر میکردم که چرا این انقلابها به اهداف خودشان نرسید به این نکته رسیدم که همه این بهارهای عربی یک نقطه مشترک داشت؛ نبود رهبری که اهداف آن را یکسان و دنبال کند. در نبود رهبر، بهارهای عربی شاخه شاخه شد و هر کس به سمتی رفت و قبیلهگری و طایفهگری پررنگ و جنبش به انحراف کشیده شد. لذا برای رفع این نقص، به فکرم رسید که باید فردی باشد در نقش رهبر که بهارهای عربی را با هم هماهنگ کند. برای همین ابتدا بر این نگاه بودم که از میان شخصیتهای خودمان فردی را انتخاب و به آن بپردازیم. اما باز فکر کردم هر چه قدر آن شخصیت بزرگ و قابل پیروی باشد، در آخر اعراب میگویند یک ایرانی است و سعی دارد ایران را بزرگ جلوه دهد. با این پیش زمینه به نظرم آمد بهتر است که شخصیت عرب باشد و یک شخصیت عرب یک الگو به آنها معرفی کند و حاج عماد هم شخصیتی بود که پس از جنگ سی و سه روزه در همه کشورهای عربی شناخته شد و همه فارغ از شیعه و سنی دوستش داشتند. چون جنگ سی و سه روزه نخستین شکست اسرائیل از اعراب بود.
بُعد دیگر؛ ما در ایران یک خیابان به نام عماد مغنیه داریم و ۱۰ سال از شهادت او میگذشت و به ویژه پس از شهادت جهاد مغنیه، پسرش، جو به شکلی پیش رفت که بیشتر پسرش پررنگ شد، به طوری که هر کس میگفت جهاد پسر عماد. اینجا سوالی مطرح شد که عماد کیست که پسرش جهاد است؟ لذا به نظرم آمد که پژوهش در این رابطه هم میتواند کارکرد برون مرزی داشته باشد هم اینکه در آن موقع هیچ کتابی درباره حاج عماد کار نشده بود، (هر چند امروز یک دو کتاب دربارهاش منتشر شد.) لازم دیدم کتابی درباره او داشته باشیم.
- درباره علت نوشتن از عماد مغنیه اشاره کردید به نبود یک رهبر در بهار عربی. اما باتوجه به آنچه در کتاب هم از مغنیه خواندیم و فعالیتهای چریکی مغنیه، او را می توان یک رهبر توصیف کرد؟
بحث عماد مغنیه اشاره و اعتقادش به ولایت فقیه و رهبری در این چارچوب بود. به این شکل که یک فرد عرب فارغ از لبنانی بودن یا شیعه و سنی بودنش معتقد باشد به مانفیستی که یک ایرانی ارائه داد و راه نجات منطقه در همان نگاه و نظری است که امام خمینی (ره) ارائه کرد. پرداختن به شخصی چون عماد مغنیه بحث عرب و عجم را کمرنگ میکند و من میخواستم امام را از نگاه عماد معرفی کنم.
- در مطالعه کتاب ابتدا سراغ راویان آشنا مثل انیس نقاش، حسین شیخالاسلام و سردار سلیمانی رفتم. روایت انیس نقاش مصاحبه یا از خاطرات او ترجمه شده است؟
در سفری که به لبنان داشتم با او درباره عماد مغنیه گفتوگو کردم که بخشی از این گفتوگو در کتاب جای داده شد.
- چرا سراغ انیس نقاش رفتید. مصاحبه با او به شما توصیه شد؟
قبل از اینکه به سفر لبنان بروم در تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم یکی از نزدیکترین افراد به حاج عماد و از نخستین کسانی که درس جنگ به او داده بود؛ به نوعی اولین معلمی که الفبای نظامیگری و فعالیتهای چریکی را به او آموخت. هر چند قبل از اینکه به لبنان بروم راه ارتباطی با او نداشتم اما وقتی رسیدم و او متوجه شد قرار است کتابی درباره حاج عماد تالیف شود، از مصاحبه استقبال کرد.
- در مقدمهای که هم نوشتید به راویان متنوع و روایتهای متفاوت اشاره کردید. در هر روایت دنبال چه نکتهای بودید آیا صرفاً یک روایت نو یا قصد داشتید از همه اطرافیان عماد نکتهای در کتاب باشد. برای نمونه روایت برادرزاده او چندان باری ندارد.
من در هشت کتابی که تالیف کردم، هیچکدام به صورت روایتهای پراکنده پراکنده نبود. هر چند به نظرم این راحتترین نوع نگارش کتاب است و شاید کمترین انرژی را مولف برای نوع نگارش کتاب صرف کرده باشد که روایتهای مختلف را در کنار هم قرار دهد و در نتیجه جذابیت آن کمتر است نسبت به کتابی که یک روایت منسجم و پیوسته داشته و اطلاعات را به صورت جذاب ارائه دهد، اما در تالیف کتاب نمیشد جز این شیوه نگارش را دنبال کرد. از طرفی زندگی حاج عماد مسائل امنیتی بود که بر اساس آن هنوز برخی از نیروهای حزبالله با آن درگیر بودند و برای همین انعکاس جزئیات با مشکل مواجه بود و برخی دچار مشکل میشدند. برای همین یکدفعه به این مشکل میرسیدیم که یک برهه زندگی مغنیه خالی بود و اطلاعات آن قابل نوشتن نبود. به این دلیل مجبور شدم شیوه روایت روایت را انتخاب کنم.
درباره اینکه روایتها چطور انتخاب شده است؟ هر کدام از راویتها یک بعدی از ابعاد مغنیه را نشان میدهد و از طرفی روایتها حاکی از نقش همسر و انیس نقاش و… در شکلگیری شخصیتش چه بوده است؟ به روایت برادرزاده اشاره کردید، هدف از آن نشان دادن این مساله بود که حتی نزدیکترین افراد به عماد هم نمیتوانستند عنوان کنند که با او در ارتباط بودند و کلاً شخصیت او را کتمان میکنند.
- اشاره کردید که برای تکمیل روایتهای کتاب به لبنان سفر کردید. چهقدر از روایتها را در ایران گرفتید و چه قدر را در لبنان؟
خیلی از روایتها را در ایران پیدا کردم و در برخی روایتها تقریباً به صورت اشاره کوتاه وجود داشت که در سفر به لبنان در مصاحبه آن را کامل کردم. درباره برخی از روایتها صحتسنجی انجام دادم درباره مصاحبههای مختلفی که وجود داشت از جمله در شبکه المنار پخش شده بود. همچنین کدهایی وجود داشت که فلان روایت وجود دارد که من در سفر به لبنان آن کدها را به مصاحبه تبدیل کردم.
- کتاب را که ورق زدم به یکی دو روایت ساده از قاسم سلیمانی درباره عماد مغنیه برخوردم. به نظرم با توجه به رابطهای که میان آنها وجود داشت روایتهای جذابتر و پرکششتری میتوانستید از آنها در کتاب بیاورید. آیا معذوریتی وجود داشت که نتوانید از آن خاطرات استفاده کنید؟
خاطرات مشترک میان سردار سلیمانی و عماد مغنیه زیاد است اما برخی موسسات به صورت حرفهای روی آن کار میکنند و خواستند این خاطرات را برای نخستین بار خودشان منتشر کنند.
- شما به این خاطرات دسترسی داشتید؟
بله، من از این موسسات خواستم که خاطرات تکمیلی را در اختیارم بگذارند، اما آنها پاسخ دادند که این خاطرات را در زمان مقتضی منتشر خواهند کرد.
- در کتاب روایتهایی آمده با نام یک فرمانده ایرانی یا جمعی از نیروهای مقاومت. پس از ۱۴ سال از شهادت عماد مغنیه باز هم نیاز به این نوع احتیاط بود؟
هر کدام از این روایتها شرایط خاص خودش را دارد؛ درباره روایت جمعی از نیروهای مقاومت باید بگویم که با پنج تا شش نفر از آنها صحبت کردم که هر کدام بخشی از یک روایت را تکمیل کردند و بعضی در حد یک جمله بود و برای همین نمیشد که جملهبهجمله به افراد استناد کرد. برای همین خاطرات آنها در یک روایت جمع شد و عنوان روایت جمعی از نیروهای مقاومت به آن اطلاق شد. اما درباره روایت فرمانده ایرانی یا حتی راوی به نام «او» خبرنگاری است که اجازه پیدا کرده سید حسن نصرالله را ببیند. خود او امروز هم نمیخواهد که نامش انتشار پیدا کند. چون شاید برای سفرش به کشورهای دیگر مشکل درست شود.
- در روایتهای متنوع درباره عماد مغنیه به دنبال فرهنگ او و خانوادهاش بودم که در روایت مادر و همسرش این موضوع وجود دارد که به مرور کمرنگ میشود. خود شما دغدغه انعکاس این فرهنگ را داشتید؟
صددرصد انعکاس فرهنگ حاج عماد برایم مهم بود، اما قالب کتاب اجازه انعکاس پررنگ آن را نمیداد. چون آنقدر زندگی شلوغی داشت که جای آن را پیدا نکردم که مسائل فرهنگی را در آن بگنجانم. هر چند در کتاب «خوابهای ناتمام» سعی کردم علاوه بر روایت قصه زندگی راوی، فرهنگ و آداب و رسوم را هم انعکاس دادم. چون آن کتاب ظرفیت آن را داشت.
نظر شما