سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ماجرای عملیات والفجر ۵ که نبردی کوهستانی در آخرین روزهای بهمن ماه ۱۳۶۲ بود، ماجرایی خواندنی است. در چند کتاب به این عملیات و آنچه رزمندگان ما در روزهای نبرد تجربه کردند اشاره میشود و روایتهایی ولو مختصر از آن وجود دارد. از جمله حمید حسام که در خاطراتش، در کتاب «سهم من از چشمان او» از این نبرد نیز صحبت میکند. میخوانیم: پشت پادگان ابوذر، بعد از نماز مغرب و عشاء، آقای همدانی که فرمانده تیپ بود برای بچهها صحبت کرد. ایشان در آن سخنرانی خود را جامانده شهدا معرفی کرد و تلویحاً اعلام کرد که عملیات نزدیک است. بعد صادق آهنگران آمد و برای اولین بار نوحه «ای لشکر صاحبزمان، آماده باش» را آنجا خواند. روزهای پایانی بهمن ۶۲ را میگذراندیم که دستور حرکت تیپ صادر شد. مقصد چنگوله بود؛ منطقهای حدفاصل مهران و دهلران که با مرز فقط هفت تا هشت کیلومتر فاصله داشت.
راوی میافزاید: همه ماجرا از این قرار بود که عملیات خیبر در جزایر مجنون در شُرُف اجرا بود که البته عملیات اصلی محسوب میشد. عملیاتی که ما در آستانه انجامش بودیم که بعد به عملیات والفجر ۵ معروف شد، در واقع یک عملیات ایذایی و فریب بود تا قبل از انجام عملیات خیبر، بتواند بخش بزرگی از یگانهای نظامی عراق را به جبهههای میانی بکشاند. به جز این، با شروع عملیات خیبر، دشمن میتوانست از طریق جاده آسفالت زرباطیه – بدره – طیب، واحدهای زرهیاش را به سمت منطقه عملیاتی جنوب روانه کند. عملیات والفجر ۵ در پی آن بود که این جاده را، که تنها راه مواصلاتی آسفالت محسوب میشد، ناامن کند تا نیروهای عراقی مستقر در جزایر مجنون پشتیبانی نشوند. برای این کار باید ارتفاعات مشرف بر جاده تصرف میشد.
درباره دلایل اجرای عملیات نوشتهاند که اجرای عملیات در این مناطق از آنرو دارای اهمیت بود که ارتش عراق به دلیل تسلط بر ارتفاعات بسیار بلند، در جایگاه برتری قرار داشت و با نیروی اندکی از آن حفاظت میکرد و به لحاظ دید، موقعیت بهتری داشت. از سوی دیگر جاده مهم و استراتژیک بدره طیب (جادهای به سمت العماره) که جاده تدارکاتی دشمن از غرب به جنوب بود، مسدود میشد. در صورت بسته شدن این جاده، عراق مجبور بود برای نقل و انتقال نیروهای خود از جادههای دور از منطقه عملیاتی استفاده کند. بنابراین در صورت موفقیت، دشمن دچار مشکل اساسی نقل و انتقال تجهیزات میشد. همچنین اجرای این عملیات توجه و تمرکز دشمن را از عملیات اصلی خیبر، که شش روز پس از آن انجام میشد، میگرفت تا فرماندهان عراق، متوجه تجمع نیروهای ایران در جنوب کشور نشوند. پاسخ به حملات عراق به مناطق مسکونی هم از دیگر اهداف عملیات بود.
آتش سنگین دشمن و عزم نیروهای ما
زینب السادات موسوی نیز در کتاب «قطعهای از آسمان: چنگوله و چیلات» چند صفحهای درباره عملیات والفجر ۵ مینویسد. مینویسد که عملیات در دو مرحله طراحی و اجرا شد و «در همان ساعات اولیه عملیات، درگیری سخت و نبرد بیامانی درگرفت. ارتش عراق مواضع ایذایی زیادی مثل میادین مین بر سر راه رزمندگان اسلام تعبیه کرده بود. نیروها بعد از عبور از این میادین و مواضع، در همان ساعات اولیه، مناطق پیزولی، آزاد خان و تنگه چنگوله را از دست دشمن آزاد کردند و بر جاده بدره – طیب که متعلق به کشور عراق بود مسلط شدند. روز ۲۷ بهمن با پخش خبر پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه چنگوله، جبههها لبریز از شور و شوق شد.» بعد نوبت به اجرا مرحله دوم عملیات رسید.
اما پیش از شروع مرحله دوم، عراقی دست به ضدحمله زدند. محسن صادقی در آن شب سخت آنجا بود و لحظه به لحظه درگیریها را به خاطر سپرد. در خاطراتش که در کتاب «شمشیرهای چوبین» جمعآوری شدهاند روایت میکند که «دشمن با مقدمه شروع کرده است و ما بیمقدمه جواب میدهیم. آتش پشتیبانی همنفس با ما باریدن گرفته است و چیزی نمیگذرد که چند باریکه از میان میدانهای طولانی که همچون جادهای از مقابل ما به دو سو ادامه یافته است و مینها را در مقابل چشمهایمان چون فرشی نامرئی گسترده است، گشوده میشود. برادران به ستون یک و با فاصلهای کوتاه، در حالت هجوم، از آن عبور میکنند و پس از گذشتن از موانع بسیار دیگر، خطوط دفاعی دشمن را تسخیر میکنند. صدای عبور گلولهها که گاه هوای نزدیکمان را میبُرد و پیش میرود، جنگ تن به تن را خبر داده است. دیگر فاصلهای با تکتیراندازان دشمن نداریم و ناچار باید دست نگه داریم و عقب رانده شویم. اما میمانیم و چند ساعتی را که تا سحرگاه باقی مانده است، در سنگرهای کوچکی که در کمترین فاصله کندهایم، منتظر میمانیم.»
عملیات، با شدت و ضعف، تا پایان بهمن ماه ادامه یافت. عراقیها برای حفظ مواضع خودشان، از آتش توپخانه و گلولههای تانک کمک گرفتند، اما نیروهای ما در مواجهه با این ضدحملات سنگین پا پس نکشیدند و تن به عقبنشینی ندادند. شش ضدحمله دشمن، یکی بعد از دیگری دفع شد و عملیات با پیروزی نیروهای ما به پایان رسید. عراقیها میکوشیدند جاده و ارتفاعاتی را که از دست داده بودند پس بگیرند و راه پیشروی نیروهای ما را سد کنند. اما حریف عزم و اراده رزمندگان ما نشدند. دشمن هرچه بیشتر سرسختی نشان داد، تلفات بیشتری را هم متحمل شد. سرانجام شکست را پذیرفتند و از آن منطقه عقب نشستند. از اینرو، در نبرد والفجر ۵ یکی از پیروزهای ما در جبهه غرب رقم خورد.
نظر شما