به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سال ۱۳۴۷ پسری در آمل به دنیا میآید که منتظرش نبودند، یعنی از وجود این بچه کسی با خبر نبوده که بخواهد منتظرش باشند؛ حتی مادرش. صنوبر باردار بوده و منتظر فرزندی، فرزند پسر بوده و متولد میشود؛ اما صنوبر نمیدانسته که دوقلو باردار است؛ دقایقی بعد، فرزند پسر دیگری به دنیا میآید که از وجودش بیخبر بودهاند و حتی لباسی برایش آماده نکرده بودند؛ اسم این فرزند را میگذارند اسماعیل. در کتاب «صنوبر»، روایت داستانی زندگی شهید اسماعیل حیدری را میخوانیم. اسماعیل در همان سالهای مدرسه تصمیم میگیرد که به جبهه برود. و پدر برایشان شرط میگذارد که اگر معدل درسیشان خوب شود؛ اجازه رفتن به جبهه را بهشان میدهد. ابراهیم و اسماعیل؛ دو برادر دوقلو، سختتر از هر سال درس میخوانند، به جبهه میروند. از این سالها به بعد، زندگی اسماعیل حیدری با جنگ گره میخورد، چندین بار مجروح میشود، آموزش میبیند، آموزش میدهد. یک سال مانده به پایان جنگ اسماعیل حیدری، به عنوان پاسدار وارد سپاه میشود و در همین زمان ازدواج میکند. اما زندگی اسماعیل حیدری و همسرش، تفاوت زیادی با بسیاری از زندگیهای معمولی داشته، ماموریتهای بسیار اسماعیل و شغلش، باعث دور شدن او از خانواده میشود و این همراه با سختیهایی میشود. و این دوریها کم و بیش ادامه پیدا میکند تا آغاز جنگ سوریه که باز هم اسماعیل حیدری داوطلب رفتن به سوریه میشود و در سال ۹۲ به شهادت میرسد.
بخشی از متن کتاب:
«حاج اسماعیل حیدری با اعتماد به نفس، پای راستش را روی تخته سنگی صاف، ستون کرده و با تفنگی دوربیندار به سمت نیروهای دشمن شلیک میکند. انگار نه انگار که خطر در یک قدمی اوست. فرمانده باید هم اینقدر شچاع و نترس نشان بدهد. چشم امید همهی نیروها به اوست. حلقهی محاصره لحظه به لحظه تنگتر میشود. حالا از چپ و راست و از روبهرو گلوله میبارد. نیروهای دشمن روی تپه و روی شیبها قرار دارند، در حالی که بچههای مدافع حرم توی دشت پراکندهاند. جلال رو به دشمن رگبار میزند. حاج اسماعیل داد میزند: نزن جلال! رگبار نزن! مهمات کمه!
این کتاب در تیراژ ۱۰۰۰ جلد و با قیمت ۱۲۰ هزارتومان به بازار نشر رسیده است.
نظر شما