سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یاسین ادب: مراسم یادبود سالروز درگذشت سیدجواد طباطبایی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. این مراسم با حضور موسی غنینژاد، فرهنگ رجایی، رضا نجف زاده، شهین اعوانی، علیاکبر احمدی، صادق سجادی به همراه خانواده مرحوم طباطبایی و دیگر همکاران او تشکیل شد.
ایران، کعبه طباطبایی بود
در ابتدا شهین اعوانی، عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به خلاصهای از زندگینامه و آثار مرحوم طباطبایی گفت: دکتر طباطبایی، یکی از قدیمیترین همکاران بنده در انجمن حکمت و فلسفه ایران در سال ۱۳۶۴ بودند. پس از اخراج ایشان از انجمن در سال ۶۷، در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی مشغول شدند. پس از اخراج ایشان از این دانشکده، معاونت پژوهشی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را برعهده گرفتند.
وی ادامه داد: پس از سردبیری نشریه این دانشکده و مدتی ممنوع التدریسی از این دانشکده هم اخراج شدند. دو سال بعد در سال ۱۳۷۶ نشان نخل آکادمیک با درجه شوالیه و مدال طلای علم سیاست را از دانشگاه کمبریج دریافت کردند. طباطبایی درباره این اتفاقات گفته است: «هرکسی که خلاف نظام رایج دانشگاهی ایران صحبت کند، به او برچسب لیبرال، لاییک و یا ملیگرا میزنند و بعد عذرش را میخواهند.»
او اضافه کرد: اما طباطبایی همان بود که بود و همان هست که هست. او هیچگاه حقیقت را فدای واقعیت نکرد و به طور مستمر برای مصالح ملی ایران زمین قلم زد. حرمت قلم را در هر شرایطی حفظ کرد. مصلحت بینی و دورویی را در فکر و عمل و قلم خود نداشت. فهم افکارش پیچیده نبود و نیازی به تفسیر ندارد.
او ادامه داد: طباطبایی در برابر انگ ملیگرایی اینگونه از خود دفاع میکند: «روزگاری، ملت غربی پس از قرون وسطی شروع به رشد کردند اما در همان حال صفویه نتوانست بنیان ملت را شکل دهد و بر اثر بیتدبیری آنان ایران با انحطاط روبرو شد. ملیگرایی پهلوی نیز متکی بر مفهوم تاریخی ایران و ملت ایران نبود. قانون تابع تعریف ملت بود و بدون آن امکان حاکمیت قانون وجود ندارد. قانون باید وجدان عمومی جامعه باشد و با میل جمعی به کار بسته شود.»
او افزود: ایران کعبه طباطبایی بود و ارزش دیگران را با شاغول ایران میسنجید. آخرین دغدغه ایشان احیای مفهوم «ایرانشهر» نوین بود. طباطبایی تلقیای فرهنگی و تمدنی از ایران و تاریخ ایران داشته است. اعوانی به نقل از طباطبایی گفت: «در دورهای که بخشی از روشنفکران ما فقط به غرب و تجدد پناه میبرند، تجدد را در تاسیس میبینم و نه در تقلید.»
اعوانی به نقل از نوشتههای طباطبایی در مورد آمار طرحهای پژوهشی و کتابها و پایاننامهها با موضوع فلسفه تطبیقی گفت: طباطبایی در پی نشان دادن علل و ریشۀ مطالعات تطبیقی ایرانیان در فلسفه بود. او به تبعیت از کربن میگوید فلسفه تطبیقی، مصداق «نه این است و نه آن» در اندیشه است و این روش در نظام دانشگاهی ایران یک بیماری فراگیر است.
اعوانی به نقل از مرحوم فیرحی نیز گفت: هنر طباطبایی پیوند مبانی اندیشه سیاسی با روششناسی و مسایل روز جامعه بود. اندیشه سیاسی بهرغم نسبت با تاریخ، استقلال منطقی دارد. او اندیشهپژوهی را از کمند تاریخنگری مارکسی و نسبیت محتوم آن رها کرد و به منطق اندیشه در تقسیمات درونی آن در ایران و جهان اسلام توجه کرد.
پروژه طباطبایی بر دو ستون «ایران» و «تجدد» استوار است
در ادامه موسی غنینژاد، اقتصاددان و دوست دیرین طباطبایی با اشاره به برنامه پژوهشی او گفت: پروژه طباطبایی بر دو ستون استوار است؛ ایران و تجدد. طباطبایی برای امروز و آینده ایران بسیار مهم و تعیینکننده است و پروژه او جور چیزی را کشید که روشنفکران ما از دهه ۴۰ از آن غافل بودهاند. ایران چیزی بود که فراموش شدهبود و نه تنها اثری از ایران در آثار آنها وجود نداشت بلکه گاهی ضدیت با مفهوم ایران هم مشاهده میشود.
وی افزود: تصور مخدوشی از تجدد در دوران مدرن در میان روشنفکران وجود داشت. ایران بدون تجدد و مدرن شدن آیندهای ندارد. مدرنیتهای که ما در ایران باید دنبالش باشیم باید ایرانی باشد و نباید وارداتی باشد. فضیلت بزرگ برنامه پژوهشی طباطبایی، تعریف کردن ایران با توجه به سنت ایرانی و توجه به نصوص ایرانی است نه تکیه بر کلیشههای وارداتی.
طباطبایی نه از پادشاهی سخن میگفت نه از براندازی
غنی نژاد گفت: طباطبایی نه از «ایران پادشاهی» سخن میگفت و نه از «ایران براندازی» که این روزها مد شده است! او از واقعیت سنت ایران که از نصوص سه گانه کتاب دینی، اندیشه ایرانشهری و فلسفه یونانی تشکیل شده است، سخن میگفت. آشتی دادن ایران با تجدد دیگر امتیاز پروژه طباطبایی بود. طباطبایی با نظریهپردازی درباره نص چهارم مغفول میگوید مشروطیت، ایران را وارد دوران جدیدی کرده است و اشاره میکند که برخلاف سنتمداران که داعی بازگشت ایران به گذشته هستند، دوران جدید غیر قابل برگشت است.
تفسیرهای سلطنتطلبانه و مخالفِ اسلام، مصادره به مطلوب کردن طباطبایی است
غنی نژاد با اشاره به تفسیرهای مختلف طباطبایی از سلطنتطلبی تا مخالفت با اسلام در ایران و خارج از کشور میگوید: این افراد کسانی هستند که طباطبایی را نخواندهاند. اینگونه مصادره به مطلوب کردن، با اهداف سیاسی صورت گرفته است.
یکی از نوشتههایی که شما میتوانید پرژوه آینده طباطبایی را از آن حدس بزنید، رساله «انقلاب ملی در انقلاب اسلامی» است. او در این رساله میخواهد بگوید چگونه ایرانیت و تجدد با هم آشتی میکنند. این رساله هم با سوء تفاهمهای بسیاری روبرو شد. او درصدد بیان این نکته بود که جامعه ایرانی با جنبش جوانان سال گذشته (جنبش زن، زندگی، آزادی)، فراتر از تصورهای تئوریسینهای سیاست رفت. این جنبش هیچ قرابتی با جنبشهای برگرفته از روشنفکران دهه ۴۰ و ۵۰ ندارد. در شعارهای این جنبش مبارزه طبقاتی و مبارزه با حاکمان و یا امپریالیسم جایی ندارد و پیام آن زندگی است. پیام آن مبارزه با کسی نیست بلکه خواستار زندگی انسانها در صلح و آرامش است.
براندازی چه از داخل و چه با کمک خارجیها در سلیقۀ مرحوم طباطبایی نبود
نباید فکر کنیم که این جنبش صرفاً سیاسی بود. این جنبش رهبر نداشت و تلاشها برای تراشیدن رهبر نیز نتیجهای نداشت چراکه این جنبش نیاز به رهبر نداشت و ندارد. طباطبایی با مشروطیت اول مقایسه میکند و بیان میکند که در مشروطه اول مردم خواستار مبارزه با حاکم مستبد زمان نبودند بلکه تبعیت از قانون و حکومت قانون و آزادی را خواستار بودند. این جنبش نیز همانند مشروطه اول رهبر ندارد ولی موفق و پیروز میشود. شکلگیری مشروطیت و حکومت قانون در ایران شگفت انگیز بود و تنها کسانی مانند ادوارد براون که از گذشته ایرانیان شناخت داشتند، آن را فهمیدند.
من با مقایسه جنبش مشروطه و جنبش زن، زندگی، آزادی میگویم؛ در آینده ایران باید تغییرات صورت بگیرد ولی نه تغییرات خشونتآمیزی که براندازان میگویند. در آخرین مکالمات من با طباطبایی نیز او بر این نکته تاکید میکرد که براندازی، خشونت دوباره است و راه به جایی نمیبرد و از سنخ این جنبش نیست.
براندازی چه از داخل و چه با کمک خارجیها در سلیقۀ مرحوم طباطبایی نبود و نظر او این بود که آینده باید با اصلاح صورت بگیرد، آن هم اصلاحی که طباطبایی، نام آن را اصلاح از درونِبیرون گذاشته بود.
برخی از نقادیهای طباطبایی قابل قبول نیست
در ادامه جلسه، محمد صادق سجادی، تاریخدان و عضو شورای عالی علمی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی با اشاره به احوال و خلق و خوی شخصی طباطبایی گفت: خلقوخوی شخصی طباطبایی همانند خلقوخوی فرهنگیشان بود. شناخت ایشان کار دشواری نبود و همان بود که نشان میداد. طباطبایی را باید محققی مظلوم و دانشمندی جدلی خواند چرا که دلیری و شجاعت بیانِ ضعف گفتارهای علمی را داشت و آنها را بیان میکرد. بیشتر حملاتی که به او میشود حاصل بیریایی و نقد صریح او در ملاحظات پژوهشی است. کسانی که با او همراه بودند، به هنگام اخراج او غیب شدند. برخی از نقادیهای طباطبایی قابل قبول نیست اما نمیتوان گفت که او این نقادیها را از سر تفنن و شهرت انجام میداد.
طباطبایی ایران را بهرغم قبض و بسط جغرافیایی و مرزهای آن و حاکمیتهای مختلف، یک واحد فرهنگی و با هویتی یکتا میدانست و هر اندیشه را که این هویت و وحدت را مخدوش میکرد، بی ارزش میدانست و با آن مبارزه میکرد.
طباطبایی مخالف قومگرایی افراطی بود
طباطبایی فیلسوف بود اما نه آن فیلسوفهای خودخوانده و برساخته شبکههای ارتباط جمعی بلکه به واسطه تحقیق و تدقیق زبان و فرهنگ ایرانی و کوشش برای نشان دادن راه دانش، فیلسوف بود. توجه طباطبایی به حکمت عملی در فلسفه در آثار او مشهود است. حضور او در درسهای استادانی مانند علامه طباطبایی، مصلح شیرازی و هانری کربن بر درک عمیق او در فلسفه سیاسی تاثیر گذاشت. طباطبایی به سبب ایراندوستی، مخالف قومگرایی افراطی بود و به همین سبب مورد حمله چپ و راست بود و همین نشان از درست بودن راه او دارد.
در ادامه برنامه، صوتی از مرحوم طباطبایی با محوریت موضوع دانشگاه ایرانی باید چه باشد و آیا میشود ایران را به عنوان موضوع بحث (ابژه) بررسی کرد یا خیر، پخش شد.
فقه و فلسفه در اندیشه طباطبایی اهمیت دارند
در ادامه دکتر علیاکبر احمدی، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی به بیان انتقادی پروژه طباطبایی پرداخت: مفهوم مرکزی فلسفه سیاسی طباطبایی، جامعه متجدد ایرانی است و منظور او از این مفهوم توانایی آحاد جامعه در ساختن سرنوشت خویش به طور دموکراتیک است. چنین جامعهای از نظر طباطبایی با قافلهسالاری طبقه متوسط همراه است.
طباطبایی از مفهوم امت دوری میکند چرا که امت هویت ندارد و نمیتواند جامعه متجدد بسازد، همچنین طبقه کوخنشین هم نمیتواند جامعه متجدد بسازد چرا که هویت ندارد و تعیین ندارد و نمیتواند در ساختن سرنوشت خودش نقش داشته باشد.
جامعه متجدد فقط میتواند توسط فرد مدرن، و یا به تعبیر کانتی، سوژه، ساخته شود. فردی که از حقوق خود، خودآگاه هست. در آثار طباطبایی تنها چنین فردی است که میتواند سنگ بنای جامعه متجدد را پایگذاری کند.
به نظر طباطبایی جامعه متجدد ایرانی از دوره مشروطه محقق شده است. اما طباطبایی می افزاید آنچه که رخ داده است تنها در عمل اتفاق افتاده است و در ذهنیت فرد ایرانی نقش نبسته است چرا که دشمنان ایرانِ متجدد نظیر کسانی که میکوشیدند جامعه بیطبقه بسازند، توانستهاند خودآگاه وجودی فرد ایرانی را به فراموشی بکشانند و ایران متجدد را از حالت خودآگاه خودش خارج بکنند.
طباطبایی پروژه خودش را به این نحو صورتبندی میکند که ظرفیتهای سنت و فرهنگ سنتی را برای تحقق این خودآگاهی ترسیم میکند. طباطبایی وقتی فرهنگ سنتی ایران را آنالیز میکند برای فقه امکان خدمت به ایران متجدد را قائل است.
او اضافه کرد: تعبیری از فقه که طباطبایی ارائه میدهد دارای منطقه الفراغی که در آن امور جدیدی وجود دارد که عقل جدید باید آنها را بشناسد. این علوم اجتماعی جدید است که میتواند به جامعه متجدد ایرانی کمک برساند. طباطبایی همچنین از امکانات فلسفه ایرانی نیز بحث میکند و آن را برای رسیدن به جامعه متجدد ایرانی مفید میداند.
احمدی گفت: طباطبایی به پیروی از هگل، معتقد است که ما باید هویت تاریخی قومی ایرانی را مبدا نظر قرار دهیم و آن را بازیابی کنیم. این پروژه واجد ارزیابیهای مثبت و دارای بنیههای فلسفی است.
احمدی، طباطبایی را در سنت فلسفی ایران کم نظیر دانست و گفت: جنبه مثبت دیگر او انتقادی بودن نوشتههای اوست که فارغ از گزندگیشان میتوان آنها را مهم دانست.
پروژه مرحوم طباطبایی به لحاظ روششناسی جای بحث دارد
وی اضافه کرد: درکنار این جنبههای مثبت میتوان به نقد نظریه طباطبایی نیز پرداخت. اولین مورد این است که پروژه مرحوم طباطبایی به لحاظ روششناسی جای بحث دارد. طباطبایی که معتقد است روح قومی ایرانی که همواره وجود داشته است و صورت نوین مشروطهطلبی به خود گرفته است، میتواند دچار فراموشی بشود. این تئوری نمیتواند به دادههای تاریخی حساس باشد چرا که تئوری رقیب نیز میتواند بگوید روح ایرانی همیشه به صورت امت بوده است. اگر تئوری طباطبایی بخواهد به عنوان یک تئوری تاریخی محسوب شود باید نسبت به داده های تاریخی دقیقتر باشد.
نکته دوم این است که اگر بحث طباطبایی را ناظر به امکانات فرهنگ سنتی برای تاسیس جامعه متجدد بپذیریم، او به همنشین این موضوع، یعنی نواندیشی دینی، بیاعتناست. هدف نواندیشی در ایران هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب نیز همین است که چگونه میتوان قرائت جدیدی از فهم سنتی داشت. بنابراین بین ذاتِ پروژه طباطبایی و پروژه نواندیشی که میخواهد امکانات موجود در فرهنگ سنتی را برای مدرن شدن بشناسد، نوعی یگانگی وجود دارد.
نکته آخر نیز این مسئله است که کوخنشینان برای جامعه مدرن مسئله مهمی است و نمیتوان با صفاتی چون بیهویت، بیوطن و عدم توانایی در ساختن جامعه مدرن، آنها را پس زد. کوخنشینی و تضاد طبقاتی و بحران در نظام اقتصادی که در جوامع پیرامونی شکل گرفته است، از جمله آسیبهایی است که برای آزادیخواهی و مشروطهطلبی و فرآیندهای دموکراتیک دلخواه تجددطلبان، بوجود آمده است.
راه برونرفت از بحران در نظر طباطبایی روی آوردن به بازتاسیس اندیشه بومی است
در ادامه برنامه، پیام ویدیویی فرهنگ رجایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه کارلتون، در این مراسم پخش شد. او گفت: جواد طباطبایی نیاز به یادبود ندارد چراکه او نمرده است. من بر دو مقوله تاکید میکنم: مام وطن ایران و دیگری بازیگری فرزند خلفش طباطبایی است.
رجایی با اشاره به این پرسش که «چرا جواد طباطبایی نمرده است؟» گفت: میتوان دو نوع زیست را از هم جدا کرد. اولی زیستی است که گذران زندگی میخوانند. در گذران زندگی، فرد به اجبار در چرخه ولادت، ماندگاری و مرگومیر گیر میکند. چرخه دوم اما انتخابی و ارادی است که همانا زایش، زندگی و نامیرایی است و به بیان سهروردی، انسان به صورت زندۀ بیدار است و بازیگری میکند. این چرخه همان است که انسان درد را به بیدردی ترجیح میدهد. از نظر من زندگی جواد نه گذران زندگی که زندگی از خود برجاگذاشتن بود.
رجایی با طرح این پرسش که «طباطبایی چه روایتی از مام وطن، ایران، بر جای گذاشته است؟» افزود: برای پاسخ به این پرسش او را با دو همشهریاش، احمد کسروی و شهریار مقایسه میکنم. هر سه در جهت خودتعریفی ما ایرانیان اهتمام کردند. تا زمانی که خودتعریفی جمعی یا هویت جمعی یا هویت ملی تعریف و روزآمد نشود، هیچ بازیگری در سامان اجتماعی موثر نخواهد بود. عدم رسیدن به اجماع از این هویت، بعد از صفویه ایرانیان را در وضعیت «نه این نه آن» قرار داده است. کسروی در تاریخ و شهریار در ادب و فرهنگ سرنخ هایی از این تعریف هویت جمعی برای ما به جا گذاشتهاند.
او اشاره کرد: روانشاد جواد طباطبایی به ذکر جنبه حقوقی و سیاسی خودتعریفی ما ایرانیان پرداخت. به نظر من انگاره وی از حقوق و سیاست شامل دو جنبه بومی و ویژه ایرانشهر بود. طباطبایی تعبیر یونانی فارابی را با اندیشه تاریخی ایرانی و مفهوم سامان جمعی جدید برگرفته از هگل، عمق بخشید.
به نظر طباطبایی هرگاه ایرانیان از اندیشه ایرانشهری غافل شدند، در دام ایدئولوژیهای جامعهشناسانه افتادند. اهمیت نظریه تاریخی ایرانشهری آن است که هم بومی، فلذا مقبول و مشروع بود، و هم کارآمد و ماندگار بود.
راه برونرفت از بحران تاریخ معاصر ایران در نظر طباطبایی جز با روی آوردن به بازتاسیس روزآمد اندیشه بومی و اصیل، راه دیگری ندارد.
رجایی با نقل از متنی از کتاب طباطبایی صحبت خود را پایان داد: زندگی سیاسی در دوران جدید، نیازمند اندیشه سیاسی جدید است. اگر بخواهیم حضور فعال و آگاهانه در زندگی سیاسی داشته باشیم، لاجرم باید به اندیشه سیاسی رو آوریم و اگر این کار را نکنیم، در بهترین حالت مقلد ایدئولوژیهای جامعهشناسانه خواهیم بود. او در خاتمه اضافه کرد: اندیشه ایرانشهری که روزآمد، جهانی شده و بومی است، شکل و شمایل جامعه ایرانی را در قرن ۲۱ خواهد داشت.
اندیشههای خودم را در نوشتههای طباطبایی یافتم!
احمد نقیب زاده، استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، نیز در پیامی صوتی بر نگاه ژرف طباطبایی به تاریخ و جامعه اشاره کرد. او گفت: آنچه که از نوشتههای دکتر طباطبایی برایم مهم است این است که توانستم اندیشههای خود را در این نوشتهها بیابم. در پرتوی فکر روشن اندیش او بود که توانستیم بیرق ایرانشهری را دوباره برافرازیم. در اندیشه طباطبایی بود که جوانان ما درک کردند که ایران فقط یک سرزمین نیست بلکه یک اندیشه است و فرهنگی پویا و نظام فکری را داراست.
من امیدوارم که جوانان با الگوگیری از صلابت فکری و هویتی دکتر طباطبایی از جدل ها و انحرافات رهایی یابند و بدانند که هرچه دارند و ندارند از تاریخ این سرزمین گرفته شدهاست و باید آن را روشن و شفاف کنند. اندیشه ایرانشهری یک اندیشه جدید نبود، پیش از طباطبایی، مرحوم محمد محمدی ملایری موضوع چندین کتاب خود را به ایرانشهری اختصاص داد اما هیچگاه به اندازه دکتر طباطبایی در میان جوانان درخشش پیدا نکرد.
نکتهای که در آخرین سخنان و نوشتههای طباطبایی ظهور و بروز پیدا کرد این بود که فلسفه ما و اندیشه ما با ادبیات گره خورده است. بسیاری از نظریههای روان شناسی و جامعهشناسی در قالب شعر بیان شده است و شاید به همین علت باشد که آنچنان که باید و شاید مورد توجه اندیشمندان دنیا قرار نگرفته است.
ما در اندیشههای دکتر طباطبایی دریافتیم که اگر دولتی پیدا بشود که فقط به وظایف سیاسی خود یعنی ایجاد نظم، مقابله با دشمن خارجی و توزیع مناسب امکانات بپردازد جامعه ایران این پتانسیل را دارد که در تمام حوزه ها خود را نشان دهد.
طباطبایی شعر و ادب ایرانی را به عنوان دریچه شناخت اندیشه و سنت فکری ایران مطرح کرد
در ادامه سهراب پورناظری، آهنگساز موسیقی سنتی و نوازنده درباره تاثیر اندیشه طباطبایی در کار هنری خویش گفت: طباطبایی این تلنگر را به ما میزند که شعر و ادب ایرانی را نه تنها به عنوان اثر ادبی و تاریخی بلکه به عنوان دریچه و نظام معنایی درباره شناخت ایران و اندیشه و سنت فکری آن، بازخوانی کنیم.
ناآشنایی ما با فرهنگ ایرانی میتواند باعث هراس و تزلزل ما در مواجهه با دنیای معاصر شود و باعث تجویز نسخههایی بر پایه ایدئولوژی های غربی و شرقی و چپ و راست شود که این راه بی شک به ناکجا ختم خواهد شد. طباطبایی در برخورد با نظام فلسفه در غرب ترجمه زده و مرعوب نبود و همچنین ناسازگار و بیگانه نیز نبود و با آن سرستیز نداشت.
او ادامه داد: طباطبایی با تامل بر تاریخ فلسفه و فرهنگ برآمده از آن در غرب، از آن بهره میبرد اما حل مشکل ایران را درآینه غیر جستجو نمیکرد. طباطبایی از پرداختن به موضوع ایران با نگاه ایرانی ابایی نداشت. طباطبایی راه درک اندیشه ما را در درک و فهم چگونگی زوال اندیشه در ایران پی گرفت گرچه بازاندیشی علل زوال اندیشه ایرانی مورد پسند روشنفکران نبود.
پورناظری گفت: کار مهم دیگر طباطبایی نشان دادن پیوستگی و تداوم فرهنگ ایران با وجود گسستها است. طرح این پرسش که هویت ایرانی چگونه تاریخ خود را حفظ کرده، توانست نگاه ایستا و موزهای به تاریخ ایران را به امروز ما پیوند زند. اینجاست که تاکید طباطبایی بر لزوم تاسیس دانشگاه ملی روشن میشود؛ جایی که موضوع و دغدغه آن مشکل ایران باشد. این عدم برنامهریزی برپایه تاریخ اندیشه ایران نه تنها موجب خسران و ضرر در علوم سیاسی و حقوق گشته بلکه در حیطه آموزش و پژوهش فرهنگ و هنر نیز به چشم میآید.
نگاه و رویکرد ما در فرهنگ و هنر در صد سال اخیر، متاثر از مستشرقان و ایدههای وارداتی بوده است. این موضوع ما را با خطر خشک شدن چشمه خلاقیت مبتنی بر فرهنگ و سنت ایرانی روبرو کرده است. روحیه خستگیناپذیر، عملگرایی و پایبندی به موضوع ایران از دیگر ابعاد شخصیت طباطبایی بود. طباطبایی بذر اندیشیدن درباره ایران را در اختیار نسل بعد از خودش قرار داد.
در ادامه جلسه نیز دکتر یعقوبی، وکیل مرحوم طباطبایی از وضعیت تاسیس بنیاد طباطبایی و وضعیت کتابخانه شخصی ایشان سخن گفت. در پایان مراسم نیز چاپ جدید دو اثر «دولت، ملت و حکومت قانون» و «جستار در بیان نص و سنت» و کتاب «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی» توسط انتشارات گمان رونمایی شد.
نظر شما