سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «از درون سلول نه آسمانی دیده میشد و نه اثری از آفتاب و مهتاب بود، اصلاً شب و روز را گم کرده بودم، فقط فکر و خیال میکردم؛ فکر و خیالهایی که اگر ادامه مییافت حتماً مرا به جنون میکشاند… کمکم به این فکر کردم که جسمم از بین رفته، پس حداقل روح و روانم را نجات بدهم و نگذارم بمیرد… خودم را رویینتن تصور میکردم… روزها بیش از صدبار آجرهای سلول کوچکم را میشمردم؛ شاید هم ۲۰۰ بار! از هر طرف که میشد میشمردم تا فکر و خیال آزاردهنده به سراغم نیاید…» قصه اینجا، قصه خلبانی آزاده است به اسم محمد صدیق قادری که در همان مقطع آغازین جنگ، در جریان عملیاتی به دست دشمن اسیر میشود. او در کتاب «خلبان صدیق» از خودش، از زندگی در لباس خلبانی، از تجربیاتش در روزهای پس از انقلاب و از شروع جنگ تحمیلی صحبت میکند. روایت میکند که از ارتش اخراجش کردند و از خدمت در لباس نظامی معاف شد. اما خیال رفتن نداشت و میدانست کشور به او نیاز دارد. وقتی خبر حمله هوایی بعثیها را شنید، طاقت نیاورد. به سوی پایگاه هوایی همدان رفت و برای بازگشت دوباره به خدمت نظامی اعلام آمادگی کرد.
هواپیمایش در یکی از ماموریتها هدف قرار گرفت و سقوط کرد. بدنش خرد شد، اما تقدیرش شهادت نبود. آزمون دیگری انتظارش را میکشید. «از هواپیما بیرون پریدم و در پی آن ۲۳ استخوان بدنم هنگام خروج از هواپیما و آمدن روی زمین شکست. در ابتدا عراقیها میخواستند من را با طناب چترم به دار بیاویزند. شدت جراحت بدنم به قدری زیاد بود که حدود هفت سال، نیمه فلج بودم. ستون پنجم آمار و اطلاعات من را به دشمن داده بود و آنها از پیشینه کاری من اطلاع داشتند. برای همین تمرکز و توجه خاصی به من میکردند. در بازجویی اول خودم را به بیهوشی زدم چرا که میخواستند به مقدسات و نظام فحش و ناسزا بگویم تا اینکه یک روز در حالی که اغلب قسمتهای بدنم در گچ بود با برانکارد از سلول استخبارات به بیرون بردند و به سالنی بسیار بزرگ منتقل کردند. در آنجا دو اسیر ایرانی که در گوشه اتاق سرشان پایین بود حضور داشتند و در انتهای سالن در روبروی من یک مرد موفرفری قرار داشت که بعداً متوجه شدم برزان تکریتی برادر ناتنی صدام است.»
کتاب «خلبان صدیق» کاری از محمد قبادی است و در فهرست آثار منتشر شده از سوی انتشارات سرو جای میگیرد. این کتاب در بیست و یکمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس در گروه مستندنگاری و بخش خاطرات شفاهی موضوعی، با رای داوران این بخش به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد. راوی کتاب از خاطراتی صحبت میکند که معمولاً در خاطرات دیگر، به آنها اشاره نمیشود. از جمله تلخیها و ناملایماتی که شماری از نیروهای وفادار و مخلص ارتش در اوایل انقلاب تحمل کردند و برخی بیانصافیهایی که در حق آنان شد. اما بسیاری از آنان، مثل سرتیپ قادری تسلیم این شرایط نشدند و به وقت ضرورت، برای ادای وظیفهای که باور داشتند به عهده دارند به خدمت نظامی برگشتند. لباس رزم پوشیدند و در دفاع از کشور، به صف دشمن زدند.
نظر شما