سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): نوروز یکی از موتیفها و موضوعات شگرف و بدیع شعر فارسی از آغاز تا امروز است که در قالبهای متنوعی در کلام شاعران پارسیگو نمود یافته است. این جشن باشکوه باستانی که نماد نوزایی و رنسانس طبیعت و زیست بشری است، از نظر هیچکدام از شاعران بزرگ و برجسته ایرانی دور نمانده است و هر کدام با توجه به تبحری که در شعر داشتهاند، با استفاده از قالب تخصصی خود به توصیف نوروز و فرارسیدن بهار پرداختهاند.
از دید رضا معتمد، استاد دانشگاه، پژوهشگر و منتقد ادبی، سرآغاز بهاریهسرایی و سرودههایی در وصف نوروز و نوروزنامهها از سبک خراسانی است و بر این باور است که نغزترین و لطیفترین توصیفات نوروز در شعر از سوی شاعران این سبک شکل گرفته است. البته این شاعر و نویسنده جنوبی تاکید دارد که شعرای ایرانی در همه سبکهای شعر فارسی، نوروز را در نهایت خوشذوقی و ظرافت کلامی به شعر کشیدهاند ولی شعرای سبک خراسانی در این زمینه سرآمدتر هستند.
به بهانه فرارسیدن نوروز ۱۴۰۳ با رضا معتمد که دانشآموخته زبان و ادبیات فارس در مقطع دکتری است و تاکنون تألیفات متعددی شامل مجموعهشعرهای «از درک آبیها فراتر»، «از حسرت لیلی»، «در شهر جای دم زدن نیست» و کارهای پژوهشی چون «بدویت معصوم»، «دالکی در عصر قاجار»، «از جنوب غزل»، «سایه و سیب» و… را راهی بازار کتاب کرده است، درباره نمود نوروز در شعر فارسی و جایگاه شعر در ماندگاری این جشن باستانی و… به گفتوگو نشستیم.
- ایران باستان جشنهای متعددی داشته که بسیاری از آنها مقهور زمان شدند و تنها تعداد معدودی از این جشنها به زندگی ایرانیان معاصر رسیدند که برجستهترین آن جشن نوروز است، از دید شما مهمترین عوامل ماندگاری و دیرپایی این جشن چیست؟
شاید اصلیترین دلیل ماندگاری نوروز در میان جشنهای گذشته ایرانیان آمیختگی معنایی آن با بهار بوده است. اصولاً خود «نوروز» معنای نو شدگی و آغاز دوباره را در خود دارد. ما حتی در همین معنای تحتاللفظی از نوروز هم این آغاز دوباره را درمییابیم. نوروز یعنی روز نو. آغازی پس از گذران یک شب. در زندگی روزانه هم این نوشدگی و رسیدن صبح پس از یک شب برای ما اتفاق خوشایندی است. نه تنها برای ما انسانها، بلکه حتی برای حیوانات. جیکجیک گنجشکها و آواز بلبلان در هنگام طلوع صبح پیامآور نوعی شادی است. این مفهوم در شکل وسیعترش همین نوروز نمادین است. پایان مقطعی از زمان دایرهوار و بازگشتن به نقطه آغازین که اتفاقاً نقطه شکوفایی و شروع دوباره جوانی است.
اگر به جهان از دید اسطورهای نگاه کنیم، نوعی هماهنگی و همانندی و گونهای انسانوارگی در کل ساختار آن میبینیم. لحظه آغازین نوروز لحظه آغاز کودکی و جوانی طبیعت است و پایان سال، واپسین روزهای پیری. این تولد دوباره پس از پیری و فرتوتی و شکوفایی و نشاط دوباره برای انسانها نویدبخش است. برای همه انسانها. حالا ایرانیها این هوشمندی را بهخرج دادهاند که آغاز دوباره طبیعت را نقطه آغاز گاهشماری خود قرار دهند. بنابراین آنچه موجب ماندگاری آیین نوروز نسبت به برخی آیینهای منسوخهای ایرانیان شده، بهگمانم همین در همتنیدگی این آیین با مابهازای بیرونیاش بهار بوده است. برای همین است که ما در شعر فارسی همسانی مفهومی آشکاری میان دو واژه «نوروز» و «بهار» مییابیم.
- آیا با این نظر هم موافقید که چون جشن نوروز دربردارنده هویت و استقلال ملی ایرانیان است، توانسته زنده بماند؟
از یک نگاه دیگر بله، این هم میتواند عامل ماندگاری نوروز باشد. بهخصوص بعد از هجوم اعراب و تسخیر ایران این عامل به عنوان یک نماد مقاومت برای حفظ هویت ایرانی مهم بوده است. این عامل حتی یک عنصر وحدتبخش هم در سدههای اخیر میان اقوام مختلف ایران در همه مناطق بوده است. حتی پس از جدا شدن پارههایی از ایران واحد، نوروز در کنار زبان فارسی موجب حفظ وحدت فرهنگی میان ایرانیان داخل و بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران امروز بوده است.
- رسوخ نوروز در شعر چطور؟ آیا آن هم نقشی در ماندگاری این جشن بزرگ باستانی دارد؟
نه شعر، بلکه همه آثار هنری بازتابدهنده باورهای مردم یک سرزمین هستند. شعر و ادبیات و هنر در واقع ابزار انتقال این باورها و تثبیت آنها در طول زمان هستند. بهطبع شعر که در گذشته یکی از مهمترین رسانههای فرهنگی بهویژه در فرهنگ گذشته ایرانیان بوده، نقش مهمی در انتقال مفهوم نوروز و بازنمایی آیینهای آن داشته است.
- شعر در کدام دوره نقش کلیدیتری در حفظ و انتقال نوروز داشته است؟
نوروز در همه ادوار شعر فارسی بازتاب داشته و هر دوره هم متناسب با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه ایران نقش و نمود خود را داشته؛ اما شاید بیشترین بازتاب نوروز را ما در نخستین دوره شعر فارسی یعنی شعر دوره خراسانی ببینیم؛ زیرا این دوره همزمان است با آغاز شکلگیری هویت ایرانی بعد از اسلام و آغاز حکومتهای مستقل ایرانی. در همین دوره است که حماسه در نقش بزرگترین عامل هویتبخشی به ایرانیها شکل میگیرد.
از یاد نبریم که نوروز جزئی از همین جنبش حماسی است. ما در شاهنامه میخوانیم که جمشید نخستین پایهگذار نوروز است. او پس از یک دوره دویست ساله وقتی زندگی ایرانیان را از لحاظ خوراک و پوشاک و ساخت ابزار و ادوات جنگی سامان داد و حکومت خود را در کمال فراخی و گستردگی تثبیت کرد، جشن گرفت و این مقارن بود با آغاز بهار طبیعت و چنین روزی را نوروز خواندند: «چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر او شاه فرمانروا / جهان انجمن شد بر آن تخت او / شگفتی فرومانده از بخت او / به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند / سر سال نو هرمز فرودین / بر آسوده از رنج روی زمین / بزرگان به شادی بیاراستند / می و جام و رامشگران خواستند / چنین جشن فرخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار»
در قصاید و قطعات دیگر شاعران این دوره نیز توصیف طبیعت و نوروز بیشترین بازتاب را دارد و میشود گفت بهار و نوروز اصلیترین موتیف توصیفات این دوره از شعر پارسی است.
- همانطور که اشاره کردید شاعران سبک خراسانی پیشگامان شعرهایی با موتیفهای نوروزی بودهاند، از دید شما این شاعران چقدر در بازپروری این جشن و نمایههای آن نقشآفرینی کردهاند؟ و بیشتر کدام بعد آن را بازتاب دادهاند؟
بیشک در این زمینه نقش مؤثر و پررنگی داشتهاند، چون بیشترین نمود و بازتاب نوروز و بهار را در شعر این شاعران میبینیم. حتی آیینهای دیگری که مرتبط با نوروز است، همچون جشن سده در شعر همین شاعران بازتاب داشته است. در شاهنامه میخوانیم که هوشنگ وقتی در حادثهای آتش را کشف کرد، نام سرآغاز این اتفاق را «سده» گذاشت؛ «بگفتا فروغی است این ایزدی / پرستید باید اگر بخردی / شب آمد بر افروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد او با گروه / یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد / سده نام آن جشن فرخنده کرد / ز هوشنگ ماند این سده یادگار / بسی باد چون او دگر شهریار / کز آباد کردن جهان شاد کرد / جهانی به نیکی از او یاد کرد»
اما در پاسخ به این پرسش که شعر شاعران این دوره بیشتر کدام بعد جشن نوروز را بازتاب داده، بهطور خاص باید بگویم که بهار و تجلیات آن در شعر این شاعران بیشترین بازتاب را داشته است. در واقع ما نوعی آمیختگی و جانشینی مفهومی میان دو واژه بهار و نوروز را در شعر این شاعران میبینیم. بدیهی است در شعر این دوره، شاعران توصیفگری مثل فردوسی، فرخی سیستانی و منوچهری دامغانی بیشترین توصیف را از نوروز و بهار داشتهاند.
- غیر از شاعرانی که به آنها اشاره کردید، دیگر کدام شاعران در توصیف نوروز و بازنمایی رسوم و متعلقات آن نقش ماندگاری از خود برجای گذاشتهاند؟
در دورههای بعد از سبک خراسانی، شاعران سبک عراقی و هندی و حتی دوره بازگشت و معاصر نیز در بازتاب نوروز و بهار کوتاهی نکردهاند و سرودههای زیبایی در این باره دارند اما با اینحال به گمان من، عینیترین بازتاب نوروز و بهار در شعر دوره خراسانی است؛ چون شعر این دوره شعری برونگراست و توصیف بهار نمود عینی و واقعی در شعر دارد.
- در سبک عراقی هم سرودههای زیبایی در وصف نوروز دیده میشود بهویژه در سرودههای سعدی و حافظ؛ از دید شما کدامیک در توصیف این جشن مردمی موفقتر بودهاند؟
با توجه به اینکه حافظ و سعدی متعلق به یک دورة تاریخی از شعر فارسی هستند، زبان این دو شاعر بسیار به هم نزدیکند و البته هرکدام تشخص خود را دارند. بنابراین نمیتوان گفت در زمینه بهاریهسرایی و توصیف نوروز سعدی موفقتر بوده است یا حافظ؛ چون نگاه هر دو شاعر به پدیده نوروز و بهار هم علاوه بر بازتاب آیینهای این پدیده متأثر از نگاه تجریدیتر شعر عراقی به چنین پدیدههایی است.
- نوروز در شعر این شاعران بیشتر جنبه روایی و تغزلی دارد و نوید شادی و پیروزی را میدهد؛ آیا ماهیت این جشن میطلبید که به زبان تغزل و شادیافزا بیان شود یا روحیه و سلیقه شاعر به این سمت میل میکرد که نوروز را صرفاً مظهر عشق و شادی بداند؟
اصولاً ماهیت نوروز و بهار، ماهیتی تغزلی و شادیافزا است؛ زیرا نماد وصل و رسیدن است بعد از جدایی و فراق: «زین تطاول که کشید از غم هجران بلبل / تا سراپردة گل نعرهزنان خواهد شد» (حافظ). همچنین نوروز فرصت همراهی و همدمی عشاق است: «بیا که فصل بهار است تا من و تو به هم / به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را» (سعدی).
- نوروز از آن دسته سوژهها و موتیفهایی است که کمتر رنگ تکرار به خود در شعر گرفته است، از نظر شما دلیل همیشه تازه بودن این موضوع در شعر چیست؟
موضوع نوروز و بهار یک موضوع همیشه تازه است و بسته به زاویه دید شاعران در همه ادوار و نیز سبکها و جریانهای شعری همیشه قابل عرضه خواهد بود. همچنین قالبهای گوناگون شعری از قصیده و غزل تا رباعی و دوبیتی و قالبهای نو، بهار و نوروز را در خود بازتاب میدهند و خواهند داد. منتهی باید توجه کنیم که این بازتاب بسته به حال و روحیه شاعران هر دوره و فضایی که بر زندگی آنها حاکم است، متفاوت دارد. گاه نوروز بازتاب شادی و فرحناکی است، گاه آمیخته با مفاهیم عرفانی و گاه حتی بازتابی از اندوه و اعتراض است.
- مهمترین خدمتی که ادبیات بهخصوص شعر به ماندگاری نوروز کرده، کدام بوده است؟
نمیتوانم قطعی بگویم که ادبیات به نوروز خدمتی کرده یا نه؛ زیرا نوروز یک درونمایه و مضمون چشمگیر است و طبیعتاً شاعران از این مضمون نمیگذارند. شاید بتوان گفت خدمت نوروز به شعر فارسی در دوران مختلف افزودن غنای مضمونی به آن بوده است؛ اما اگر از منظر ترویج این آیین و ماندگاری آن به موضوع بنگریم، میتوان خدمت متقابل شعر به نوروز را هم پذیرفت.
- زیباترین شعری که در توصیف نوروز خواندهاید متعلق به کدام شاعر است و این توصیف مگر چه چیزی در خود نهفته دارد که این چنین به خاطر شما خوش نشسته است؟
همچنانکه پیشتر اشاره کردم، از دید من، بهترین توصیفات از بهار و نوروز در شعر دوره خراسانی نمود یافته است. شاعران این دوره عموماً برونگرایند و توصیفاتشان از بهار و نوروز واقعی و برونگرا و عینی است.
به این شعر از فرخی توجه کنید: «امسال تازهرویتر آمد همی بهار / هنگام آمدن نه بدینگونه بود پار / پار از ره اندر آمد چون مفلسی غریب / بیفرش و بیتجمل و بیرنگ و بینگار / و امسال پیش از آنکه به ده منزلی رسد / اندر کشید حُلّه به دشت و به کوهسار / بر دست بید بست ز پیروزه دستبند / در گوش گل فکند ز بیجاده گوشوار / از کوه تا به کوه بنفشهست و شنبلید / از پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار / گویی که رشتههای عقیق است و لاژورد / از لاله و بنفشه همه روی مرغزار / از گل هزار گونه بت اندر پس بتست / وز لاله صد هزار سوار از پس سوار»
توصیفات این شاعر از بهار که پیامد نوروز است، عینی و ملموس و پر از شادی و سرور است. توصیفات منوچهری و دیگر شاعران هم دوره او نیز این چنین هستند.
- در استان بوشهر نیز برخی شاعران محلیسرا بودند که نوروز و بهار را در شعرشان به زیبایی وصف کردند مثل ایرج شمسیزاده (نوروز اِیا اُمرُو، صوا، آخر زمسونه بیو / بِندشک دورِ گندمل می بلبل ایخونه بیو…) آیا شما هم این شعرها را در توصیف بهار زیبا میدانید؟
بله؛ ما در گویش بوشهری هم بهاریهسرایی و نوروزسرایی داریم که ایرج شمسیزاده یکی از سرآمدان این نوع شعر است. شعرهای شمسیزاده و توصیفاتش از بهار در نوع خود کمنظیر است. من در مقالهای ویژه درباره بهاریهسرایی در شعر محلی بوشهر به نمونههای موفق این نوع شعر پرداختهام. آنجا هم گفتهام که شمسیزاده از سرآمدان بهاریهسرایی در شعر محلی بوشهر است. اصولاً نوروز و بهار الهام گرفته از اسطوره زایش هستند و هر شاعری با هر زبان و گویشی میتواند این ژانر شعری را در اشعارش بازتاب دهد.
- همانطور که اشاره کردید شعر نوروز شمسیزاده و توصیفش از بهار کمنظیر است؛ از همین رو، «نوروز اِیا اُمرُو، صوا، آخر زمسونه بیو…» وی خیلی عمیق در میان عوام فراگیر شد، به نظر شما مهمترین عواملی که به محبوبیت سرودههای این شاعر فقید گناوهای در میان مردم دامن زد، کدامند؟
اگر بخواهم گزیده و کوتاه بگویم، شعرهای شمسیزاده همگی معجونی از صمیمیت، عینیگرایی و طربناکی و طنز است و شعر نوروز او هم همین ویژگیها را دارد. البته شمسیزاده بهاریههای دیگری هم دارد که کم از شعر نوروز او نیز ندارند. البته دیگر شاعران محلیسرای بوشهر نیز بهاریههای درخوری داشته و دارند.
- این شاعران بومیسرا در حفظ مواریث فرهنگی مثل نوروز و… چقدر نقش داشتهاند و آیا شاعران امروزی هم در بازآفرینی نوروز و بهار و نمادهای آن تاثیرگذار بودهاند؟
من میان شاعران بومیسرا و غیر بومیسرا در ترویج نمادهای نوروز چندان تفاوتی نمیبینم. درباره دیگر موتیفها و مضامین نیز تفاوتی میان این دو جریان شعری نیست. تنها وجه تفاوت در زبان عرضه است.
نظرات