سمیه کاظمی حسنوند در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) عنوان کرد: از جنوب ایران، داستاننویسان بزرگی ظهور کردهاند. عوامل متعددی در این مسئله دخیل هستند، عواملی مانند زیست بوم، وسعت و تنوع قومی که در این سرزمین بزرگ وجود دارد و نیز تنوع جغرافیایی و طبیعی که واقعاً شگفتانگیز است. جنوب ایران سرزمین رنگ به رنگ قصههاست و شما اگر به جنوب بروید و سری به بازارهای محلی بزنید متوجه قصهها، افسانهها و اسطورههایی میشوید که محل زایش داستان هستند. به دلیل این مولفهها من به مکتب جنوب باور دارم و داستاننویسان بزرگی مانند احمد محمود هم شاهدی بر این مدعا هستند. داستاننویسانی که اگر چه در داستانهایشان اقلیم جنوب پررنگ است اما به هیچ وجه در حصار تنگی نماندهاند و هرکسی که داستانها را بخواند با آنها ارتباط برقرار میکند. به نظر من جنوب ایران، محل تلاقی داستان، اسطوره، افسانه است و این پتانسیل عجیبی برای نوشتن داستان به شمار میرود.
نویسنده کتابهای «یاس امینالدوله»، «کاپیتان و دوشنبه»، «جانهای شعلهور» و «یک اسب در کولهپشتی من گریه میکند»، درباره آثارش توضیح داد: داستانهای دو کتاب «یاس امینالدوله» و «کاپیتان و دوشنبه» بر حول موضوعاتی مانند خرافهپرستی، فقر، تنهایی، جنگ و مسائل حوزه زنان میچرخد؛ مسائلی که همیشه ذهن من را درگیر کرده است. در مجموعه داستان یاس امینالدوله، موضوعاتی مانند فقر، خرافه و تنهایی پررنگتر است اما در مجموعه داستان کاپیتان و دوشنبه، جنگ و چالش انسان عصر مدرنیته بیشتر به چشم میآید. برای نمونه در داستانهای «دسته پامچالهای وحشی» و «کاپیتان و دوشنبه» به جنگ به عنوان یک موضوع مهم پرداخته شده است. هر چند این جنگ، بستر مکانی و زمانی خاصی ندارد و این هم البته تعمدی بوده است، چون برای من فرقی نمیکند این جنگ در کجای دنیا رخ بدهد. هر جایی که انسانی درگیر آن شود، مسئله و موضوع من هم هست. تصاویری که از شهر رقه در شرق سوریه بعد از حمله داعش به دنیا مخابره شد، برایم تکاندهنده بود و داستان «دسته پامچالهای وحشی» را تحت تاثیر آن عکسها نوشتهام اما در رمان «جانهای شعلهور» به موضوع متفاوتی پرداختهام. این رمان به زندگی مرد جوانی به نام یعقوب میپردازد. راوی دیوانه نیست اما برای فرار از جامعه و خانواده و همه آن چیزهایی که او را رنج میدهند به آسایشگاه روانی پناه میبرد و در میان انسانهایی زندگی میکند که با انواع و اقسام بیماریهای روانی دست و پنجه نرم میکنند.
وی همچنین درباره مجموعه داستان «یک اسب در کولهپشتی من گریه میکند» نیز گفت: این مجموعه مشتمل بر ده داستان کوتاه است. چند نکته در این مجموعه داستان از نظر خودم برجسته است. اول فضای کلی برخی داستانها بر دغدغههای محیط زیست و طبیعت استوار است. برای نمونه در داستان «اینجا آتشی برپاست» به اتفاق سیل در سال ۹۸ میپردازد و اصلاً خود داستان هم به مردم سیلزده پلدختر و معمولان تقدیم شده است. واقعیت این است که سیل آن سال، بسیار وحشتناک بود. فیلمهایی که بیرون میآمد خیلی تکاندهنده بود. مردمی تمام زندگی خودشان را از دست داده بودند و طبیعت بر آنها خشم گرفته بود. رودخانه کشکان طغیان کرده بود و خانههای مردم، زیر آب رفته بود. داستان دیگری در این مجموعه است به نام «ژنرال روی دیوار نشسته است» این داستان به قضیه پاندمی کرونا میپردازد. دنیا با پدیدهای مثل کرونا مواجه شد و تمام قواعد معمول را بر هم زد. مدارس، دانشگاهها، فروشگاهها و غیره تعطیل شد و همه ما در درون خانههایمان زندانی شده بودیم. اما نکتهای که برای من اهمیت پیدا کرده بود، چیز دیگری بود. این نکته که انسانها در زمان قرنطینه به طور عجیبی تغییر میکنند. این قضیه روی روابط انسانی و تعامل او با انسانهای دیگر هم به شدت تاثیر گذاشت. در داستان ژنرال روی دیوار نشسته است به همین پدیده پرداخته شده و احساسات، نگاه و دغدغههای این انسان، پس از کرونا تغییر کرده و این بسیار مشهود است.
کاظمی حسنوند همچنین با ااشره به اینکه رمان «آواز آن پرنده آتشین» را آماده چاپ دارد، افزود: این رمان درباره جنگ ایران و عراق است. البته در رمان به طور مستقیم به جنگ نمیپردازد و به پشت جبهه، شهرها و روستاهایی میپردازد که دایما مورد بمباران هواپیماهای عراقی قرار میگرفتند. داستان رمان در دو شهر تهران و اهواز میگذرد. من سالها در اهواز زندگی کردهام و نسبت به این شهر تعلق خاطر خاصی دارم. در واقع این رمان، قطورترین کاری است که تاکنون نوشتهام و حدود ۴۳۰ صفحه است.
نظرات