سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - علیرضا خلیفهزاده، نویسنده و تاریخنگار: جستوجو و یافتن هویت قومی یا از راه آثار مکتوب مانند کتابها و اسناد و سنگ قبرها و کتیبهها و … میسر است یا از طریق کندوکاو در سینه راویان و ناقلان اخبار که عمدتاً معمرین هر قوم و طایفه هستند.
ایران در خود اقوام و طوایف گوناگون و متعددی را جای داده که رسیدن به تاریخ و پیشینه آنها نیاز به مطالعه و جستوجو در آثار مکتوب و گفتوگو با بزرگان و افراد آگاه دارد. شیرالی یکی از طوایف جانکی گرمسیر است که در منطقه وسیعی از ممسنی، لیراوی دشت و لیراوی کوه، استان کهکیلویه و بویراحمد گرفته تا مناطق شهری و روستایی شمال و شمال شرقی جانکی گرمسیر استان خوزستان و شهرهایی چون بهبهان، رامهرمز، آغاجاری، باغملک، ایذه و چند شهر دیگر پراکنده شدهاند. تا کنون دو کتاب بهطور متمرکز بر روی ایلات شیرالی پژوهش کرده که اطلاعات تازهای را در این زمینه در اختیار مخاطب میگذارند. همچنین در منابعی که به تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و خوزستان پرداختهاند، هم اشارات کوتاهی به شیرالیها شده است.
این در حالی است که ناگفتههای تاریخی و اجتماعی در مورد این مردمان گسترده در خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهار محال و بختیاری و سایر نقاط کشور بسیار است. از این رو، در مورد شیرالیها پیوسته پرسشهای زیادی پیش روی محققان تاریخ اقوام جنوب ایران قرار داشته که علیاکبر قاسمی برای پاسخ به این سوالات سالها در منابع تاریخی و ادبی و در مناطق مختلف به جستوجو، تحلیل و ارائه نظریه پرداخته است. او در واکاویهای خود گاه تند رفته است، گاه دست به عصا؛ اما در هر حالت جسورانه به میدان آمده است؛ چراکه شیرالی، اصالتی لیراوی دارد و بنا به اقتضائات تاریخی، گروههای کثیری از آنان در جانکی (بختیاری) نیز سکونت گزیدهاند که ماجراهایی نیز از همجواری آنها با بختیاری روایت میکند.
قاسمی برای شناخت ایل شیرالی چنگ در چنگ افسانهها و باورهای راست و اشتباه انداخته است، از اینرو، قضاوت در میزان موفقیتش سخت است، اما فکر میکنم تمام هدفش اتحاد ایلات لیراوی بوده است. وی در کتاب دوجلدی خود در باب ایل شرالی که با عنوان «کی سواران ایل شیرالی؛ در فرهنگ و جغرافیای قوم لر» از سوی انتشارات «بارش» مشهد در سال ۱۴۰۲ راهی بازار کتاب شدهاست، با منابع متنوعی به سراغ اصالت ایل شیرالی رفته است.
مؤلف بهطور پیمایشی طوایف شیرالی گسترده و ساکن در نواحی مختلف کوهگیلویه (لیراوی کوه تا لیراوی دشت)، بهبهان، جانکی سردسیر و جانکی گرمسیر را معرفی کرده و از اختلافات با همسایهاش بختیاری، خاکستر اندوهی مانده از آتش کینه دیرینه را چند بار در صفحات مختلف کتاب زیر و رو کرده است؛ اما این دو جلد کتاب، معترف است که نویسنده به دنبال «کی سواران ایل شیرالی» در تاریخ ایران و در فرهنگ و جغرافیای قوم لر گشته است. او چراهای بسیاری را پاسخ داده و تلاش کرده تا خوانندگان را نیز اقناع کند، اما باید اعتراف کنم که ذهن جوینده خواننده کنجکاو این اثر در برخی مواقع همچنان تشنه باقی میماند.
با وجود این، ولی این کتاب جدیترین منبعی است که به تاریخ و جغرافیای شیرالی پرداخته و روایتهای شفاهی تاریخی از این ایل را از چند زاویه دید متفاوت نقد کرده است. قاسمی در مجموع اثری آفریده است که مایه مباهات و اسباب افتخار پیران خردمند و جوانان سعادتمند ایل خود شده است.
کتاب دوجلدی «کی سواران ایل شیرالی» در بردارنده هفت فصل است که قاسمی در فصل اول به ریشهیابی واژه لر و به تاریخچهای مختصر از اتابکان لر کوچک و اتابکان لر بزرگ و دیگر طوایف لر (ممسنی، بویراحمد، بختیاری و سادات) پرداخته است (صص ۹۷_۳۱). فصل دوم محور اصلی کتاب است با «جستاری در پیشینه لیراوی» و در ادامه مولف به طور مفصل به مهاجرتها و پراکندگی ایل شیرالی و به جستاری در نژادشناسی ایلات لیراوی در لیراوی کوه و لیراوی دشت با مروری بر ایل شیرالی، ایل طیبی، ایل یوسفی و ایل بهمئی پرداخته است. در این میان، مؤلف ایلات خضری یا خدریها (ساکن در دشت لیراوی و …) را که سرشاخهای دیگر از ایلات لیراوی هستند، با تمام پراکندگیشان، کلاً از ایلات شیرالی پنداشته است.
همچنین با نگاهی تحلیلی به نقد داستان بایوجمان و حضور تاریخی شیرالیها در کهگیلویه و بویراحمد پرداخته است و سپس پراکندگی شیرالیها را در شوشتر، رامهرمز، بختیاری، جانکی، شهرستان بهبهان، زیدون و ناحیه آقاجری (خوزستان) و منطقه هلیساد (استان چهارمحال و بختیاری)، و سایر استانها مورد کنکاش و بررسی قرار دادهاست. این شرح که بطن اصلی کتاب است، در فصل دوم از جلد اول (صص ۳۲۱_۹۹) به جلد دوم (صص ۱۳۵-۱۵ هم رسیده است.
فصل سوم، فرهنگ عامه عشایری جامعه لرهای لیراوی و شیرالی (صص ۱۴۹-۱۳۷)، فصل چهارم، عقاید و آداب و رسوم ایلات لیراوی، جانکی و لر تباران (صص ۱۷۳-۱۵۱)، فصل پنجم فرهنگ عامه، گویش و ذوقیات عشایری ایلات لیراوی کوه و دشت (صص ۱۹۴-۱۷۵)، فصل ششم ورزش و بازی در ایلات لیراوی و لرتباران (صص ۲۰۲-۱۹۵) و فصل هفتم نیز آرایش و پوشاک در ایلات لیراوی و جانکی و لرتباران (صص ۲۱۳-۲۰۳) روایت کردهاست.
در بخشهای پایانی این کتاب، بعد از درج کتابشناسی و اسامی مصاحبهشوندگان ضمائم کتاب، نخست شجرهنامههای شیرالیها (صص ۲۷۷-۲۲۱) و سپس تعدادی عکس رنگی از بزرگان شیرالی و … منتشر شده است (صص ۲۹۳-۲۷۸). آن طور که مؤلف میگوید چهل، پنجاه سند پیوست داشته که در چاپ اول افتاده است و در چاپ دوم به کتاب افزوده خواهد شد.
نظرات