میثم سلطانعلی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره تاثیرگذاری زبان محاوره در شعر آیینی عنوان کرد: اوضاع شعر آیینی از یک جهاتی رو به بهبود و کاملاً قابل قبول است و میتوان به آینده آن خوشبین بود. از سوی دیگر شاعر علاوه بر سواد و دانش کافی باید از لحاظ آیینی و مذهبی نیز غنی باشد.
سلطانعلی افزود: شاعر آیینی باید مقاتل را خوانده و به احوالات اهل بیت (ع) آگاهی داشته باشد که چنین افرادی این روزها کماند. ساحت اهل بیت (ع) بلند است و در آن ساحت باید دو زانو نشست. گاهی در ادبیات محاوره شعر آیینی و حتی در مغازله و شعرهای کلاسیک از کلمات غیر معطر استفاده میشود و پاکیزگی شان اهل بیت را ندارد.
این شاعر در ادامه درباره فخامت شعر آیینی گفت: شعر و ادبیات هیئتی فخامت را از شعر آیینی گرفته است. علت آن هم این است که مداحها آن را هدایت میکنند. مداحها اصولاً شعر فاخر را نمیتوانند بخوانند و شاعران هیئت خود به خود از شاعرانگی شعر کاستهاند.
وی بیان کرد: شاعرانی که برای جشنوارهها شعر میگویند هم به فخامت و هم به همه پسند بودن شعر فکر میکنند و یک وضعیت بینابین را انتخاب کردهاند. در نهایت تعداد اندکی از شاعران هستند که به فخامت شعر اهمیت میدهند.
شاعر مجموعه «ته نشین» درباره نوآوریهایی که در کتابش اعمال کرده است، گفت: من در غزل سراغ یک زبان صمیمی رفتهام. سعی داشتهام با حفظ عناصر اصلی ادبیات، صمیمیت را به شعرم اضافه کنم.
وی در مورد رسالتمندی در شعر گفت: شعر باید اجتماع را مد نظر بگیرد و چیزی به مخاطب اضافه کند. من در مجموعه شعر اخیرم، به سالم بودن اشعار عاشقانهام توجه کردهام. ما در ادبیات عاشقانه میبینیم که گاه حرمتها شکسته میشوند و من تلاش کردهام که در اشعار عاشقانهام سخن کثیفی نگویم.
این شاعر افزود: اعتقاد دیگر من این است که کتابی که در آن از اهل بیت سخن گفته نشود، برکت ندارد.
وی همچنین به مناسبت دهه کرامت غزل هشتم مجموعه شعر «تهنشین» را که به امام رضا (ع) تقدیم شده است خواند:
جامانده در صحنت نگاه آخرینم / برگشتم اما باز آنجا مینشینم
حتماً شقا دادی دل دیوانهام را / میآید از نقاره صوتی دلنشینم
با آن بدیهایی که دیدی باز اینی / با آن محبتها که دیدم باز اینم
انگار از گندم طلا میروید آنجا / من هم به سهم دستهایم خوشهجینم
لب تشنه رفتم سمت سقاخانه در فکر / در واقعیت تر شد اینجا آستینم
ای کاش میمردم در آن رویا که دیدم / آهو شدم سلطان نشسته در کمینم
دیدم که با نامهربانان مهربانی / باید که میبردم به خواب آن دوربینم
مابین کاشیهای فیروزه سبکبار / یک جرعه ابر عاشقی روی زمینم
از گنبدت خورشید میتابد شب و روز / خورشید را امشب کنارت شب نشینم
نظر شما