سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۰
در روز ولادت معین الضعفا / هاتف خبر شهادتت را آورد!

گلستانی- از نخستین دقایقی که خبر شهادت آیت الله سید ابراهیم رئیسی و همراهانش در سانحه سقوط بالگرد رسید؛ غم و اندوه و شور و ولوله‌ای در روح و جان جمعی از اهالی شعر و ادب استان گلستان بپا شد و آنها برای این مصیبت عظمی اشعاری را سرودند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گرگان، اعلام خبر عروج شهادت گونه رئیس جمهور و همراهانش، موجی از غم و اندوه را در میان اقشار مختلف مردم بپا کرد. عروجی که در پی خدمتی خالصانه رقم خورد و برای همیشه تاریخ، خدمات این خادم ملت را در ذهن مردم جاودانه کرد.

در همین راستا، جمعی از شاعران استان گلستان آثاری را فراغ رئیس جمهور دولت مردمی سیزدهم قلمی کردند که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

هوشمند افتخاری- کردکوی

کفن پوشیده اینبار آسمانم

دوباره سرخ شد ایران جانم

دوباره باغ گل پژمرده دیدم

بهار آمد ولی دیدم خزانم

سرای آسمان رنگین شد از خون

ببارد اشک خونین در روانم

بگو تاریخ این را هم نویسد

شهادت در ولادت شد نشانم

نه ابراهیم دیگر در امان بود

نه جسمی مانده از آنان گمانم

سقوط یک پرنده بر زمین بود

شکسته بال او چیزی ندانم

بخوان غم نامه‌ی عشاق عاشق

از آنانی که رفتند از جهانم

تنی چند از میان پرواز کردند

امیر عبداللهیان مهربانم

رئیسی آل هاشم رحمتی بود

و در آن موسوی‌های جوانم

غزل گفتار دیگر در سرش داشت

نشد آنگونه بنویسد زبانم

گلی پرپر شد و باغی سیه پوش

و باران شد دو چشم باغبانم

خدایا ناله‌ام بر آسمان رفت

شد اینجا محشر و در امتحانم

چرا غم خانه می‌سازد به ایران

چرا با چشم گریان پا دوانم

چراغ کشورم خاموش گردید

شهادت شد چراغ و ارمغانم

دلیل بارش باران همین بود

که پرپر شد گل از باغ گرانم

غزل خود گریه کرد از دست شاعر

به اجبار سخن شد از بیانم

در اینجا مثنوی هم چهره پرداخت

خودش را در کنار این غزل ساخت

تنی چند از عزیزان لاله گشتند

پی حق رفتند اما برنگشتند

سفر کردند و از بامی پریدند

شهادت را برای خود خریدند

بگو آنان که در بام بهشتند

چگونه نام خود آنجا نوشتند؟

چه دریا نوش و بهروز قدیمی

غریبانه گذشتند و صمیمی

نه طاهر یا که مهرابی غریبند

نه آنان از بهشتی بی‌نصیبند

در اینجا نه (۹) تن از یاران شهیدند

به حق لبیک گفتند و رسیدند

رئیسی…آل هاشم… عبداللهیان

و محرابی و مالک، موسوی جان

قدیمی بود و دریانوش و طاهر

شهیدانی که در پرواز ماهر

که شهری بوده نامش ورزقان است

و جنگل دیز ماری را نشان است

در آن اردیبهشت و فصل باران

گذشتند و پریدند آن سواران

چه گویم قصه ای تلخ است بر جان

سیه پوشیده بر تن خاک ایران

دوباره شد عزا غم لشکر انداخت

بر این تن پاره ای از استخوان ساخت

دوباره سرخ شد ایران جانم

کفن پوشیده اینبار آسمانم

رئیسی خادم خلق و ولایت

دوچشم خود فرو بست از جهانم

من امشب ناله‌ای دیرینه دارم

به فریادی زنم از دل به جانم

اگر چه کوچک و نادیده باشم

نویسم آنچه باشد در توانم

پرنده پر زد و دیگر نیامد

نشد خالی در اینجا آشیانم

اگر پر زد از این شاخ و بر و بوم

نشسته در بهشت بی کرانم

خزان شد بار دیگر در بهاران

چه خونین شد تن یار جوانم

صبا دیگر نیاور منزل ما

خبرهایی که کرده ناتوانم

نه بلبل نغمه خوان باشد به دنیا

نه آن مرغ سحر در آشیانم

تن سبز زمین شد مشکی از غم

کفن پوشیده اینبار آسمانم

دوباره خاک میهن لاله گون گشت

دل و جان من و ایران چه خون گشت

مرضیه ملکیان- گرگان

در صحن خدا، خدوم بودی ای مرد

یک لحظه از این کار نبودی دلسرد

در روز ولادت معین الضعفا

هاتف خبر شهادتت را آورد!

محمد سادین- آزادشهر

رییسی را رجائی می‌شناسد

به دریا رفته ماهی می‌شناسد

دل بشکسته مرغ رضا را

کبوتر کربلایی می‌شناسد

محمد دیلم کتولی- علی آباد کتول

ابر به صحرا رسید، در تب باران گریست

چشم زمان خیس شد، در غم یاران گریست

حادثه ای سخت بود، حادثه ورزقان

سوگ بزرگی کزو، ملت ایران گریست

سید خدمتگزار، خادم هشتم امام

بر سر پیمان چو ماند، گنبد و ایوان گریست

رهبر فرزانه‌مان، ضایعه دانسته و

امّت اسلام بر، سوگ عزیزان گریست

بُت شکنی بود او، تابوی بحران شکست

سنّت نیکو نهاد، در غمش ایمان گریست

خستگی از دست او، خسته و درمانده شد

حیف که از دست رفت، شاه شهیدان گریست

بوسه به قرآن زده، سید عالی مقام

حامی قرآن چو شد، آیه قرآن گریست

عالِم ربّانی و، سالک وارسته بود

چون بُت نفسش شکست، عالَم عرفان گریست

مَرد قضا بر قَدَر، چیره نشد عاقبت

صُلح و عدالت بر این، قاضی دوران گریست

مانده بر این آرمان، «راه امام و شهید»

مجاهدت ها نمود، بر او سلیمان گریست

بَهر رضای خدا، وَ شوق خدمت به خلق

کار نمود و تلاش، بَراش یزدان گریست

طعنه دریوزگان، کنایه مفسدان

ملول و سُستش نکرد، به خلوت از جان گریست

عزیزِ جانِ ولی، منتخب ملتی است

ماتَم او سخت بود، رهبرم از جان گریست

جام گلاب اَر شکست، شُکر خدا گُل بجاست

وزید طوفان غم، که باغ و بستان گریست

دشمن مستکبران، یاور مستضعفان

پناه درماندگان، چو رفت باران گریست

رئیسی اینک شده، جَنان به قاسم رفیق

به مُزد اخلاص او، جمع شهیدان گریست

مقتدر و باشکوه، همیشه ایران ماست

امّت اسلام بر، سوگ عزیزان گریست

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها