سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه سلیمانی ازندریانی، نویسنده: آیا تا به حال با اصطلاح «گیلتی پلژر» مواجه شدهاید؟ یک اصطلاح سخت که تقریباً همهئ آدمها به نوعی دچار آن هستند. فرض کنید که در حال گوش دادن به یک موزیک هستید یا در حال خواندن یک کتاب خاص؛ اما دوست ندارید که دیگران شما را در این حال ببینند. چون موزیک یا کتابِ مورد نظر به دلیل سن، یا به دلیل تحصیلات یا موقعیت اجتماعیتان در شأن شما نیستند.
گیلتی پلژر فقط محدود به کتاب یا موزیک نمیشود. هر رفتار یا علاقهای که شما از آن لذت میبرید اما از بیان آن خجالت میکشید؛ یک لذت گناهآلود مثل گوش دادن به یک موزیک شش و هشت، دیدن یک فیلم کمدی سخیف، تماشای یک نمایش کوچهبازاری یا خواندن یک کتاب عامهپسند.
آدمها از فاش کردن این علایق خجالت میکشند چون با این موزیک یا کتاب خاص حال خوبی دارند اما این موزیک یا کتاب مناسب با سنوسال یا جایگاه اجتماعی افراد نیست. البته به این معنا نیست که این افراد فقط به این آثار سطح پایین علاقه دارند. ممکن است دنبالکننده جدی ادبیات فاخر یا شاهکارهای سینما باشند اما بنا به دلایلی با برخی از آثار ضعیف هم ارتباط برقرار کنند. این شرم و خجالت در افراد معمولاً به دلیل عکسالعمل دیگران به وجود میآید یا ترس از عکسالعمل دیگران. مثلاً سالها پیش، قبل از اینکه نویسندگی را به صورت حرفهای آغاز کنم در یک جلسه نقد کتاب به خانم منتقد گفتم که من علاقه زیادی به آثار پائولو کوئلیو دارم. خانم منتقد با یک نگاه شماتتبار و سر تکان دادنِ با افسوس من را متوجه کرد که علاقه سطح پائینی داری و کتابهای این نویسنده عامهپسند هستند؛ آنقدر که تا مدتها از این ابراز علاقه احساس پشیمانی میکردم.
من همان موقع آثار کلاسیک و کتابهای بزرگان ادبیات جهان را هم میخواندم و از خواندن آنها هم لذت میبردم؛ اما کتابهای پائولو کوئلیو، سرشار از حس خوب بودند و حالم را خوب میکردند. گرچه سالهاست که به سراغ کتابهای این نویسنده نرفتهام اما مطمئنم همین حالا هم اگر یکی از کتابهایش را دست بگیرم بعد از خواندن کتاب حس خوبی خواهم داشت. اما باید مواظب باشم تا این علاقه را مخفی کنم و از علاقههای فاخرتر مثل «جنگ و صلح تولستوی» و دیگر آثار کلاسیک حرف بزنم. حتی باید سکوت کنم و نگویم که در سیزده چهاردهسالگی کتابهای فهیمه رحیمی را میخواندم؛ چون گاهی برای اینکه ثابت کنی به علاوه این کتابها صدها کتاب فاخر هم خواندهای، مجبور میشوی عکس کتابخانهات را همراه داشته باشی.
در آن دوران ما را از خواندن کتابهای عاشقانه و عامهپسند منع میکردند؛ حتی همراه داشتن این کتابها تا حدودی جرم محسوب میشد مخصوصاً در مدرسه؛ این سختگیریها و نگاه ملالتبار اطرافیان نسبت به رمان باعث شد که گمان کنم کلاً رمان خواندن کار عبث و بیهودهای است؛ به همین دلیل در سنین شانزده هفده سالگی به سمت کتابهایی با مضمون دین و تاریخ و فلسفه رفتم؛ با اینکه همچنان در ناخودآگاه علاقه زیادی به ادبیات داستانی داشتم.
بعدها که به دلیل فعالیت حرفهای به ادبیات، البته ادبیات جدی رجوع کردم متوجه شدم که یک گیلتی پلژر دیگر هم دارم؛ خواندن کتابهای پلیسی و معمایی. گویا کلاً نباید سمت ادبیات ژانر رفت، چون این کتابها عامهپسند هستند و در شأن یک نویسنده نیستند؛ البته خوشبختانه در سالهای اخیر ادبیات ژانر در ایران رونق گرفته و حتی تعدادی از آنها موفق به کسب جایزه شدهاند. به علاوه اینکه یک نویسنده موظف است تا حداقل چند نمونه از همه ژانرها را مطالعه کند.
متأسفانه نه فقط من بلکه عده زیادی از کتابخوانها با این موضوع درگیر هستند؛ کتابخوانهایی که به صورت جدی ادبیات داستانی را دنبال میکنند اما به شاخههای خاص ادبیات مثل ادبیات عامهپسند هم علاقه دارند اما علاقهشان را پنهان میکنند.
اما آیا به راستی خواندن این نوع کتابهای خاص را باید پنهان کرد؟ یا اصلاً نباید این کتابها را خواند؟ آیا همه کتابهای عاشقانه، سخیف و سطح پایین هستند؟ و شاید صدها پرسش دیگر...
پاسخ دادن به این سؤالات راحت نیستند؛ چون هرکدام را باید از جنبههای مختلف بررسی کرد و در این بررسی باز سؤالات دیگری مطرح میشود مثلاً هدف از خواندن داستان و رمان چیست؟ یک نوجوان سیزدهچهاردهساله که در آستانه بلوغ است احتمالاً به دلایل مختلف درگیر احساسات است و با شخصیتهای رمانهای عاشقانه راحتتر همذاتپنداری میکند اما متأسفانه اکثر این کتابها بدآموزی دارند و مناسب این سن و سال نیستند که البته با توجه به ورودیهایی که نوجوانان از طریق دنیای مجازی و ماهواره دریافت میکنند میشود این بدآموزیها را به دیده اغماض نگاه کرد. به علاوه اینکه با نظارت درست میشود نوجوانها را به سمت کتابهایی با همین مضمون اما محتوای سالمتر و سازندهتر هدایت کرد.
یا یک زن خانهدار را در نظر بگیریم که فرصت یا علاقهای برای فعالیتهای اجتماعی ندارد اما نیاز به یک سرگرمی غیر از فیلم و سریالهای تلویزیون دارد و با ادبیات فاخر هم ارتباط برقرار نمیکند. او کتاب را فقط و فقط برای سرگرمی میخواند. آیا میشود او را به خاطر خواندن این سبک کتاب سرزنش کرد؟
از وقتی که به خاطر دارم همیشه یکی از مسائل مطرح در جامعه کم بودن سرانه مطالعه در ایران است حتی همان موقعی که کتابها تیراژ چندهزارتایی داشتند و حالا به دلیل قیمت بالای کاغذ و به تبع آن بالا رفتن قیمت کتاب، در دسترس بودن سرگرمیهای فراوان در فضای مجازی، پرمشغلهتر شدن آدمها و دلایل دیگر تیراژ کتابها به طرز شرمآوری پایین هستند. آیا مطالعهآثاری که از نظر محتوا و سبک و تکنیک ادبی رتبه پایینی دارند بیارزش است؟ پیش از پاسخ دادن به این سؤال یک نظریه را مطرح میکنم «همه کتابها ارزش یک بار خواندن را دارند.»
به عنوان یک کتابخوان و نویسنده به دلایل مختلف به شدت با این نظریه مخالف هستم. دلایلی که همه آنها در این مقال نمیگنجند. یکی از دلایل آن این است که هر کتابی مخاطب خاص خودش را دارد و اگر همه آدمها تصمیم بگیرند همه کتابها در همه ژانرها و سبکها را بخوانند باید عمری بیش از عمر نوح داشته باشند.
کتابخوانها حتی در سبک مورد علاقه خود هم گزیدهخوانی میکنند. مخصوصاً افرادی که دایره مطالعاتی وسیع دارند و به دلیل حجم گسترده کتابها باید گزیدهتر انتخاب کنند؛ از سیاست و تاریخ گرفته تا ادبیات و فلسفه. اگر مطالعه فرد محدود بشود به یکی از این شاخهها قطعاً مطالعه تخصصیتر و پرحجمتری خواهد داشت و معمولاً افرادی که در زمینهای خاص به صورت تخصصی مطالعه میکنند، به مطالعه تخصصی دیگر شاخهها احترام میگذارند و حتی اگر سبک خودشان را بالاتر بدانند باز هم سبک مطالعاتی دیگران را به سخره نمیگیرند.
این چالش بیشتر در بین مخاطبان ادبیات داستانی اتفاق میافتد و خوانندگان ادبیات فاخر اغلب خودشان را برتر از بقیه مخاطبان ادبیات میدانند بدون اینکه به جوانب دیگر این موضوع توجه کنند. بنابراین باعث میشوند که اگر یک مخاطب جدی، به آثاری از این دست علاقه دارد علاقه خودش را پنهان کند. در صورتی که یک خواننده حرفهای با توجه به وسعت دید میتواند آثار شاخصتر این حوزهها را راحتتر تشخیص بدهد و بقیه مخاطبان را هدایت کند؛ هدایتی که شاید در نهایت منجر به بالا رفتن سطح مخاطب کتابهای عامهپسند شود. به علاوه اینکه بسیاری از افرادی که در سنین نوجوانی مطالعه را با کتابهای عامهپسند شروع کردهاند کمکم و به صورت ناخودآگاه سطح مطالعهشان بالا رفته است؛ اما حتی اگر در همان سطح باقی ماندهاند کسی حق ندارد علاقه دیگران را به سخره بگیرد و دنیای آدمها را محدود کند.
نظرات