سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه سلیمانی ازندریانی: «فیلم سینمایی «بر باد رفته» احتمالاً معروفترین فیلم سینماییهای است که بر اساس یک رمان ساخته شده است. یکی از شاهکارهای تاریخ سینما. این فیلم آنقدر معروف است که چند سال پیش یک چیزی شبیه شایعه دربارهاش شنیدم: «یک سازمان فضایی بعضی از اشیا خاص را به فضا ارسال کرده تا برای آیندگان باقی بمانند. یکی از این اشیا فیلم" بر باد رفته است"». چند روز پیش یاد این موضوع افتادم و با خودم فکر کردم آیا دستگاه پخش فیلم را هم همراهش ارسال کردهاند؟ چون بهاحتمال زیاد مثلاً در صدها سال آینده دستگاه پخش فیلم بسیار متفاوت با چیزی باشد که امروزه ما از آن استفاده میکنیم. اگر دستگاه پخش فیلم را ارسال نکرده باشند ممکن است آیندگان به محتوای این فیلم دسترسی پیدا نکنند. آیا بهتر نبود بهجای نسخهٔ سینمایی «بر باد رفته» کتابش را به فضا ارسال میکردند؟ چون حتی اگر در صدها سال آینده خط و زبان دچار دگرگونی شوند دانشمندان حتماً راهی برای خواندن متن کتاب پیدا میکنند. قطعاً سختتر از بازخوانی خط میخی نخواهد بود.
یکی از افسوسهای زندگیام این است که اول نسخهٔ سینمایی این شاهکار را دیدم و بعدها کتابش را خواندم. چون کتاب بهخاطر جزئیات اصلاً قابلمقایسه با فیلم نیست. با اینکه نسخهٔ سینمایی یک نسخهٔ سهساعته است؛ اما باز هم نتوانسته حق مطلب را ادا کند.
بعدها در مقایسهٔ فیلم و کتابِ «کشتن مرغ مقلد» هم به همین نتیجه رسیدم. درصورتیکه این فیلمِ خاص هم یکی از آثار برجستهٔ سینمایی است. معمولاً آثاری که از شاهکارهای ادبیات اقتباس میشوند در ورژن سینمایی هم حرفی برای گفتن دارند. مثل هری پاتر یا ارباب حلقهها و...
من در یادداشتهای مختلف بارها بالای منبر رفتهام که هیچ کتابی قابلمقایسه با اثر اقتباسی نیست. این بار قصد دارم بهصورت مصداقی علت برتری کتاب را ثابت کنم. با مقایسهٔ فیلم و کتابِ «من پیش از تو».
وقتی به مناسبت تولدم کتابهای «پس از تو» و «باز هم من» را دریافت کردم متوجه شدم که قبل از خواندن این دو کتاب باید کتاب «من پیش از تو» را هم بخوانم. یکی از دوستانم پیشنهاد کرد که میتوانم بهجای خواندن کتاب، نسخهٔ سینماییاش را تماشا کنم. اما به نظر خودم این کار خیانت به کتاب بود. گرچه دلم میخواست نسخهٔ سینماییاش را هم ببینم؛ بنابراین اول کتاب را خواندم. در دو نشستِ دو سهساعته و کتاب را یکنفس تمام کردم و روز بعد نسخهٔ سینماییاش را تماشا کردم و هرچقدر میگفتم که کتاب یک چیز دیگر است خواهرم که مدتها پیش فیلم را دیده بود چند بار تأکید کرد که فیلم خیلی خوبی است.
من هم تأکید میکنم که فیلم خوبی است؛ اما من کتاب را ترجیح میدهم. چون...
۱- کتاب یک «من راوی» دارد. همان شخصیت اصلی کتاب. لوسیا کلارک. (در فیلم لوئیزا). لوسیا به جز شرح وقایع مخاطب را به هزارتوی ذهن خودش میکشاند. جایی که از رنجهایش میگوید. از سوءاستفاده خانوادهاش از او. مخصوصاً خواهرش. مخاطب وقتی با افکار و احساسات لوسیا درگیر میشود بیشتر با او همدل میشود و برای او آرزوی موفقیت میکند. همدلیای که با تماشای فیلم کمتر پیش میآمد. اگر کارگردان یا فیلمنامهنویس برای فیلم هم یک راوی (قصهگو) در نظر میگرفتند شاید حس همدلی در مخاطب بالا میرفت. البته مخاطبی که کتاب را نخوانده قطعاً با او همدلی خواهد کرد و آرزوی موفقیت او را خواهد داشت. اما کمتر درگیر احساسات او خواهد بود.
۲- مخاطبِ فیلم کمتر درگیر احساسات لوسیا خواهد بود؛ چون مشکلات او در کتاب گسترش بیشتری دارند و در فیلم مختصر شدهاند. لوسیا یک خواهر خودخواه دارد که البته در لحظات حساس به او ایده میدهد و کمکش میکند. اما در فیلم ما فقط در چند سکانس ترینا را میبینیم که اتفاقاً یک خواهر مهربان به نظر میرسد. حتی وقتی که لوسیا او را متهم به خودخواهی میکند باز هم مخاطب او را زیاد جدی نمیگیرد؛ چون بعدازاین دیالوگ دو خواهر صمیمانه همدیگر را در آغوش میگیرند. لوسیا یک دوستپسر (شما بخوانید نامزد) دارد که دنیایی متفاوت با دنیای او دارد. او بیش از اینکه به فکر نامزدش باشد به فکر فعالیتهای ورزشیاش است و بیشتر وقتش را با دوستان و شاگردانی که تحت تربیت او هستند میگذراند و لوسیا همیشه در جمع آنها احساس غریبگی میکند. اما در فیلم به جز یکی دو سکانس و چند دیالوگ، چیزی از حرفه پاتریک نمایش داده نمیشود. مخصوصاً شکافی که اندکاندک بین این دو نفر به وجود میآید. سکانس کلیدی بین این دو نفر بهجای خانهٔ پاتریک در خانه لوسیا اتفاق میافتد.
۳- لوکیشنهای فیلم محدودتر از لوکیشنهای کتاب هستند. مثلاً لوسیا مدت کوتاهی با نامزدش زندگی میکند؛ اما این بخش کاملاً از فیلم حذف شده است. چون احتمالاً هم فیلم طولانیتر میشد و هم بهخاطر اضافهشدن یک لوکیشن هزینههای ساخت فیلم بیشتر میشد. لوکیشن هزارتوی قلعه هم در فیلم حذف شده بود. درواقع کلیدیترین صحنهٔ کتاب. در یادآوریهای لوسیا در کتاب ذکر شده مدتها قبل لوسیا در آن هزارتو دچار یک حادثه شده و همان روز همهٔ جرئت و جسارتش را ازدستداده. بار دوم که به کمک ویل از آن هزارتو خارج میشود تصمیم مهم زندگیاش را میگیرد.
۴- چالشهای بین لوسیا و ویل در کتاب عمیقتر هستند. مثلاً تماشای مسابقهٔ اسبسواری. اتفاقاتی که برای ویل رخ میدهد و دیالوگهای بعد از آن اتفاق، یکی از دردآورترین صحنههای کتاب هستند؛ اما در فیلم با چند سکانس کوتاه سروته ماجرا را هم آوردهاند.
۵- لوسیا در کتاب برای کمک به ویل دستبهدامن کتاب و اینترنت میشود و با یک گروه پرستار و معلول آشنا میشود که این گروه کمک زیادی به لوسیا میکنند. اما این بخش مهم در فیلم حذف شده.
۶- تأثیری که لوسیا روی ویل میگذارد در کتاب عمیقتر است. مثلاً صحنهٔ کنسرت رفتن. در فیلم لوسیا بلیت کنسرت را تهیه کرده؛ اما در کتاب بلیطها دعوت یکی از دوستان ویل هستند و او فقط بهخاطر اینکه لوسیا در آن کنسرت شرکت کند حاضر میشود بار دیگر از خانه بیرون برود.
۷- در کتاب، ویل یک خواهر هم دارد که با خودکشی او بهشدت مخالف است؛ اما حاضر نیست بهخاطر برادرش خودش را بهزحمت بیندازد. اما در فیلم خواهر ویل کاملاً حذف شده است.
۸- در کتاب در چند بخش صدای شخصیتهای دیگر را هم میشنویم. مثل پرستار اصلی ویل، پسری به اسم نیتان یا مادر ویل و… هر چند فصل یکبار در حد چند صفحه راوی کتاب عوض میشود و این راویها اطلاعات تکمیلی به مخاطب میدهند. مخصوصاً قضاوتشان دربارهٔ لوسیا. اما در فیلم مخاطب با احساسات کس دیگری همراه نمیشود. (با عوضشدن اولین راوی همهٔ حس خوب کتاب از دست رفت؛ چون با لوسیا همذاتپنداری کرده بودم و دوست نداشتم بقیهٔ ماجرا را از زبان مادر ویل بشنوم. اما بعد از چند صفحه متوجه شدم که روایت مادر کوتاه است و یکی از ترفندهای نویسنده برای اشراف مخاطب به همهٔ ابعاد زندگی ویل و لوسیا که همین ترفند خیالم را راحت کرد.
اگر بخواهم به مقایسه ادامه بدهم حجم این یادداشت دو یا سه برابر میشود. فلذا به همین چند نکته بسنده میکنم. اگر کلاً اهل خواندن کتاب نیستید و به دیدن فیلم علاقه دارید و این فیلم را ندیدهاید توصیه میکنم که حتماً این فیلم را هم در لیست تماشاییهایتان بگذارید. اگر اهل کتابخواندن هستید و گمان میکنید این کتاب یک کتاب عامهپسند است در نظر خودتان تجدیدنظر کنید و این کتاب را بخوانید. اگر هم اهل فیلم هستید و هم اهل کتاب قطعاً و حتماً اول کتاب را بخوانید بعد فیلم را ببینید. نه فقط این کتاب را. در نود درصد آثار اقتباسی کتاب بر فیلم ارجحیت و اولویت دارد.
و در پایان یک سؤال از کسانی که فقط فیلم را دیدهاند: «ویل از هر دودست فلج بود. با چه وسیلهای به برای لوسیا نامه نوشته بود؟ یا بار اول چطور اقدام به خودکشی کرده بود؟»
نظر شما