به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شامگاه سوم تیرماه همزمان با سیوششمین سالگرد عملیات عاشورایی پد خندق نشست ادبی «د مثل دا»، ویژه تکریم مادر سردار شهید جان محمد کریمی با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و اندیشه کشورهای حوزه ایران فرهنگی در پیامرسان اجتماعی بله برگزار شد.
سیدسلمان صفوی، رئیس مرکز بینالمللی مطالعات صلح در لندن در آغاز نشست در بخشی از سخنان خود با قرائت دو حدیث نبوی «بهشت زیر سایه شمشیرمجاهدین اسلام ست» و «بهشت زیر پای مادران است»، بیان کرد: مجاهد شهید دو فضیلت متعالی «مجاهدت» و «شهادت» را دارد و عضو فعال دو تیپ ایمانی و اجتماعی «مجاهدین» راه حق، عدالت و آزادی و تیپ «شهیدان» مدافع مظلومین و حق است.
رئیس مرکز مطالعات صلح لندن ادامه داد: شهید جانمحمد کریمی نمونهای از «سپاه شهیدان نور» و مادر شهید جان محمد کریمی نمونهای برجسته از مادران شهید است که در انقلاب اسلامی فرزندی مومن و غیور در دفاع از میهن، مردم و اسلام تربیت کرد. مادر شهید کریمی با الهام ربانی زمان و مکان ورود جسد شهیدش را مطلع شد. الهام ربانی مادر شهید کریمی یاد آور سلسله زنان عفیف در قرآن است که قلب سلیمشان مَهبَط الهامات ربانی شد.
سیدمسعود علویتبار، شاعر و فعال فرهنگی نیز بیان کرد: مادر شهید جانمحمد کریمی در سالهای دوری از فرزندش از خدا میخواهد نشانی از فرزند جاویدالاثر او بدهد. در سال ۹۴، مادر شهید در خواب میبیند که پنج آمبولانس که حامل پیکر مقدس شهدای گمنام هستند از جاده کنار منطقه سکونت آنها عبور میکنند، در خواب به او گفته میشود، شهید گمنامی که در اولین آمبولانس است پسر او شهید جانمحمد کریمی است. با آزمایشهای انجام شده خون و دی ان ای از مادر و برادر شهید مشخص میشود که رویای مادر رؤیای صادقه بوده و آن شهید گمنام فرزند او شهید جان محمد کریمی است. انتظار ۲۷ ساله به پایان میرسد ولی هنگام نماز است و مادر شهید میگوید اول نماز میخوانم و بعد به دیدار فرزند شهیدم میروم که نماز از همه چیز واجبتر است. سپس به دیدار فرزند شهیدش میرود و با گریه و اشک در حالی که خداوند را مرتب شکر میگوید استخوانهای سوخته و کفن شده جگر گوشهاش را در آغوش میگیرد. این مادر شهید زمانی که خبر شهادت شهید سید ابراهیم رئیسی را میشنود، میگوید «کاش دوتا جان محمد شهید میدادم ولی هیچ اتفاقی برای آقای رئیسی نمیافتاد.»
این فعال فرهنگی تاکید کرد: در همین چند فراز از زندگی مادر شهید که البته نمونهای از زندگی تمامی مادران شهداست، ما به صورت توأمان مناجات و توکل و ارتباط با خدا، صبر بیمانند و زینبی، اوج مهر و عاطفه مادری و تربیت اهل البیتی فرزند، توجه کامل به واجبات دینی، از خودگذشتگی و ایثار را در نهاد زلال و متعهد این مادر گرامی شهید بهعینه میبینیم. به درستی که مادران شهدا بهترین الگو برای بانوان ما هستند.
وی افزود: شهید جان محمد کریمی فرمانده دلاور گروهان قاسم بن الحسن (ع) متشکل از رزمندگان استان کهگیلویه و بویر احمد در عملیات غرور آفرین پد خندق در چهارم تیر ماه ۱۳۶۷ بر اثر اصابت ترکش خمپاره رسید.
علویتبار عنوان کرد: مجموعه اشعار ارائه شده در این محفل بهزودی در قالب کتاب ارائه خواهند شد.
سیده بلقیس فاطمه حسینی، شاعر فارسی زبان و استاد دانشگاههای هندوستان در همنوایی با مادر شهید جان محمد کریمی تصریح کرد: ما عزاداران امام حسین (ع) با لذت درد هجر و فراق آشناییم شهادت منزلت بزرگیست وآرزوی هر مومن واقعی شهادت است، خواہ این شهادت در دفاع از وطن باشد یا در راہ خدا. شهیدان راہ حق طعم آرامش ابدی را میشوند و البته برای بازماندگان این درد ناچشیدہ را تحمل کردن بسیار سنگین است۔ نمیدانم به مادر بزرگوار شهید سید جان محمد کریمی تبریک بگویم یا تسلیت عرض کنم که ۲۷ سال در بارگاہ ایزد منان برای پسر گمگشته خود نیایش میکرد. سالها یعقوبنشان با یاد پسر زندگی میکرد۔ و وقت تا اینجا رسید که سرخی چهره مبارکش زرد و خطوط پیری در صورت او نمایان شد، برتابلوی ذهن و خیالش نقشهای رنگ وارنگ کودکی و جوانی وهزاران ادای دلفریب، خندہ، گریه و ناز نازنینش به تصویر کشیده میشد.
این شاعر پارسی زبان در ادامه بیان کرد: مدتی گذشت روزی جمعه بود، قبل از عبادت ظهرگاهی این مادر در آیینه خیال نشان او را دید و عریضهای بر عارض خود از اشک خونین نگاشت آغاز نامه لا تقنطو من رحمة اللة ۔ سپس الفراق و پایین ثبت بودمادر مهجور. مدتی نگذشت که ندای بشیر به گوشش رسید تابوتهای گمشدگان جزیره مجنون میآیند و پسرت در اولین تابوت است مادری که عشق است و صبر است و نور، با شنیدن مژدہ از خواب پرید، تجلّی امید برق آسا تمام وجودش را نورانی کرد، در رگ و ریشه محزونش خون تازہای جهید رویایی صادقه بود میگویند فراق تمام شد، نه انتظار تمام شد وصال با درد نوینی هزاران زخمهای مزمّن را انگور کرد. درود وسلام بر تمام مادران و پدران شهید که در زندگی شکنجه هجران را میکشند و چون در گور میروند لاله دلهایشان داغ دارد.
سیدتصور مهدی شاعر فارسیزبان و استاد دانشگاه جامعه ملیه اسلامیه دهلی نو دیگر سخنران این نشست عنوان کرد: اولین مادری که داغ شهادت پسر را دید حضرت حوا بود؛ این راه ادامه پیدا کرد و حضرت هاجر فرزندش اسماعیل را به قربانگاه میفرستد. بعد از اسلام در صحنه کربلا این جاذبه و ایثار مادران به اوج خود میرسد، ام البنین چهار پسر را در راه خدا قربان میکند، زینب عُلیا مقام عون محمد را به قتلگاه میفرستد، مادر حضرت قاسم پسرش را برای شهادت آماده میکند، حتی رباب پسر شش ماهه را برای نوشیدن جام شهادت به امام حسین (ع) میسپارد. در دوران دفاع مقدس ما باز شاهد همین نوع از صبر و شکیبایی مادران ایرانی بودیم که از مادران کربلا درس گرفته بودند، هزاران مادر و پدر ایرانی پرورده آغوش خودشان را برای اسلام و میهن عزیز با میل روانه جبههها کردند و داغ شهادت فرزندانشان را با جان و دل پذیرفتند. امشب برای یکی از این هزاران مادر بهشتی یعنی مادر گرامی شهید جان محمد کریمی دور هم جمع شدهایم و از صفات فاطمی و زینبی او به یاد دیگر مادران شهید صحبت به میان میآوریم.
در ادامه این نشست که با بداههنویسی خوشنویسان ایرانی نظیر مسعود ربانی و محسن شعبانی و محمدآرمان حبیب همراه بود شاعران حوزه ایران فرهنگی برای شجاعت و صبر زینبی مادر شهید جان محمد کریمی اشعار خود را قرائت کردند.
برخی از آثار ارائه شده در این محفل را با هم مرور میکنیم:
علیرضا قزوه
بخون آواز دشتی جان محمد
که از جانت گذشتی جان محمد
خدا را شکر بعد بیست و هفت سال
به خونه باز گشتی جان محمد
نغمه مستشار نظامی
تو لبخند شب ماهو دیدم گلم
دلم تنگ اون روی ماه تو شد
نشستم کنار همین پنجره
دلم بیقرار نگاه تو شد
دارم عکسهاتو ورق میزنم
چه حس قشنگی تو لبخندته
همین حس نابه که باعث شده
بدونم همیشه دلم بندته
دارم خندههاتو ورق می زنم
از اون روزای خوب صدات میکنم
تو این خاطرات سیاه و سفید
با این چشم کمسو نگات میکنم
تو این عکس چشمامو بستم که باز
به اون خاطرات قدیمی برم
به اون روزای ساده بچگیت
به اون لحظههای صمیمی برم
نشستی کنار همین پنجره
دل لحظههامو هوایی کنی
یه تسبیح فیروزه تو دستمه
که حال و هوامو خدایی کنه
نگام میکنی بعد میگی: حاج خانوم
دعاکن خدا رو سفیدم کنه
دعاکن که مولا شفیعم بشه
دعا کن که عشقش شهیدم کنه
نگات میکنم، بغضم و میخورم
میگم که شهادت سعادت میخواد
دعا میکنم سربلندم کنی
که اولاد زهرا (س) سراغت بیاد
خداحافظی میکنی با همه
دلت بدجورایی هوایی شده
تو این روزا هرکی نگات میکنه
میگه حال و روزش خدایی شده
روزا میگذرن بیقرارم برات
یه حسی میگه پرزده کفترم
دلم عطر و بوی تورو میشناسه
میدونم که برگشتی، من مادرم
دلم لک زده واسه اون چشات
دلم لک زده واسه دیدنت
دلم لک زده واسه خندههات
دلم لک زده واسه بوییدنت
تو این بیستوهفت سال چشام خواب نداشت
تو خواب قشنگی شنیدم میای
شنیدم تموم شد دیگه انتظار
شنیدم گل رو سپیدم میای
رسیدی، بلند شو گل پرپرم
ببین مادر اومد کنارت نشست
تو دستام گرفتم تن خسته تو
میون کفن استخونت شکست
ولی مادرت مثل کوه محکمه
با این دل که آتشفشونه غمه
فدای سر سرور کربلا
هزار تا شهید داده باشم کمه
غروب زمستونه سنگ مزار
پناه دوتا دست سردم شده
نگاهت تو عکس غرق آرامشه
دعای تو درمون دردم شده
دعا میکنم آخر روضههام
که مولا حسین (ع) و زیارت کنی
تو هم جانمحمد فراموش نکن
تو اون دنیا ما رو شفاعت کنی
پروانه نجاتی
مادر وداع
مادر صبور انتظار
چشمهای خیس
لای لای و شروههای داغ
خوابهای خاص دست بین
مادر شهید زود پیر میشود
گیسوان مادر شهید
زودتر سفید میشود
یا به قول آن عزیز
مادر شهید
پیش از آنکه مادر شهید میشود
شهید میشود!
مادر شهید با غمش بزرگ میشود
نور میشود
عطر میشود!
هرمز فرهادی بابادی
دوباره دیدنت آتش به جان زد
اذانی در نماز مادر آورد
رسیدی بعد چندین سال دوری
به خاک کوهگلوی و بویراحمد
کمیل کاشانی
مادرت خواب دید میآیی
زان سوی خاکریز شیدایی
انتظارش به سر رسید آخر
از پس روزهای تنهایی
آمدی سوخته شکسته ولی
تو هنوزم بلند بالایی
سالها بود پیکرت در خاک
ریشه لالههای صحرایی
جانمحمد تکاور ایثار
عبرت نسلهای فردایی
گل اگر رفت عطر او باقی است
رفتی اما همیشه با مایی
سید مسعود علویتبار
ز کام آتش افسون میتراود
ز بام آسمان خون میتراود
سبو در جوش و مستان در خروشند
جنون از خاک مجنون میتراود
میترا ملک محمدی
ابرها هم همیشه دلتنگند
مثل چادر سیاه روی سرت
صبر یعنی تحمل دوری
دوری سیساله از پسرت
با خودت حرف میزدی آرام؛
پسرم شیرمرد میدان است،
جان محمد، بیا به خواب من
پسرم از خدا چه پنهان است؛
گفته بودی صبور باشم آه
نکند این نشان بیصبریست
جان محمد هوای چشمانم
شرجی و غم گرفته و ابریست
جان محمد کجای مجنونی
جان محمد چقدر دلتنگم
کاش، ای کاش زود برگردی
رو به روی نگاه بیرنگم
خواب دیدم دوباره برگشتی
خسته و خاکی و غبارآلود
بغلت کردم و تو خندیدی
جانمحمد چه خواب خوبی بود
رفت و آمد به ده زیاد شده
حرف برگشتن تو پیچیده
بعد یک عمر اولین بار است
مادر تو دوباره خندیده
روی بال فرشته آمدهای
آه یعنی تنت پر از زخم است؟
جانمحمد چهار شانه نبود!!!؟
دستهایی نخ کفن را بست
دلم آرام شد گلم، پسرم
راضیام باز هم به رضای خدا
خسته راهی ای مسافر من
شکر برگشتهای میان ما
رسول شریفی
گل صحرایی من جان محمد!
شب تنهایی من جان محمد!
تمام سالها چشمم به در بود
همه دارایی من جان محمد!
فاطمه نانی زاد
برا من آفتابه، جانمحمد
مثه ماهه، شهابه، جانمحمد
سرم بالاس، بچهم پر فروغه
شهید انقلابه جانمحمد
نجمه پورملکی
ای جان محمد جان به پیکر بازگشته
گمگشته مادر به مادر بازگشته
پیراهنت را خواب دیدم گریه کردم
از اینکه ماه خانه دیگر بازگشته
بین دو خوشحالی (اذان و مژده تو)
از دشت مجنون یک کبوتر بازگشته
پیغام زیبای تو بعد از این همه سال
در لحظه الله اکبر بازگشته
سرو رشیدم یک تکاور بود اما
مانند اکبر رفت و اصغر بازگشته
ای تازه دامادی که دائم سبزپوشی
در حجله، تابوت تو آخر بازگشته
قسمت نشد بعد از تفحص دفن گردی
هر جا که گل می رفت پرپر بازگشته
این بوی خوش این دفعه اما فرق دارد
ای خواهران مژده برادر بازگشته
مادر صدای بچه اش را می شناسد
دیدار اسماعیل و هاجر بازگشته
یاسوج! چشمان تو روشن پرچم تو
با استخوانهای مطهر بازگشته
امروز هم این مادر با استقامت
با داغ نو با دیده تر بازگشته
مینالد از داغ شهید خدمتی که
خاکسترش از غرب کشور بازگشته
ای سید اولاد پیغمبر کجایی...
آوازهای گریهآور بازگشته...
ای کاش مویی از سر تو کم نمیشد
ای خادمِ در خون شناور بازگشته!
برگرد جانِ جان محمدها فدایت!
داغ رجایی نزد رهبر بازگشته
تازه وطن رنگ توانستن گرفته
با تو به ایران عشق و باور بازگشته
ای کاش روزی بشنوم این دولت عشق
صبح فرج با رمز حیدر بازگشته
سید تصور مهدی (هندوستان)
تنش دل میشود، دل میشود جان
شتابان میرود در راه جانان
برای میهنش جان میدهد او
شهیدم جان محمد پور ایران
معصومه هرمزی مقدم
مادری بیست وهفت سال سرود
بغضهایی که از فراق توبود
بیت پایانیاش پلاک تو شد
جان محمد سلام ودرود
آسیه مراد پور
رفته بودی جان محمّد جان، جوان بودم، ببین
روز و شبها گشتهام با انتظارت همنشین
غصّهام این است بعد از این همه مدّت مرا
میشناسی با چروکِ صورتی که خورده چین
مژدهای آمد که با یک کاروانی آمدی
خواب دیدم یا که رؤیا بود یا اینکه یقین
این گره وا شد به دستان أبَالْفضل آخرش
انتظارِ خستهام در لحظههای واپسین
آن خبر از تو برایم یک جهانی تازه داشت
یک جهانی که در آن نه آسمانم نه زمین
آمدی خوابم مشوّش کردهای، بیداریام
حسرتِ خوابی برایم شد که در آن بوده این
استخوانهایت برایم ارمغانی تازه داشت
قامتِ سروی که قطعه قطعه شد در راهِ دین
آن دلاور مردیات یادآورِ عباس بود
سرنوشتت نانوشته با شهادت شد عجین
رفته بودی اکبر و برگشتهای اصغر چرا
مثلِ لیلا و ربابم یا شدم اُمّ الْبنین؟
کامله منصوری (افغانستان)
رجاییوار، دلها را تکان داد
شهید خدمت، اینجا تشنه جان داد
دلت میسوخت مادر جان ز داغش
که داغ جانمحمد را نشان داد
عمادالدین ربانی
خبر داری بدون تو چه کردم؟
کنارت بیخبر از هرچه دردم
تویی جان و جهانم جان محمد
علی باشد نگهدار تو هر دم
تو گفتی ترسی از دشمن ندارم
که من مرد خطر، مرد نبردم
گل سرخم تو وقتی روبرومی
نمیآید به چشم این روی زردم
به هر کس گفتم از داغ جدایی
دلش آتش گرفت از آه سردم
تمام عمر دنبال تو گشتم
چرا دیر آمدی دورت بگردم
صبا فیروزی
با رایحه بهار، آخر آمد
بعد از غم انتظار، آخر آمد
مادر! پسرِ تکاورِ رعنایت
آن عاشق بیقرار، آخر آمد
امالبنین بهرامی
قلب مادر زود رفت و دیر کرد
موقع ِ برگشتنش تاخیر کرد
سالها چشم انتظاری عاقبت
مادرش را عاشقانه پیر کرد
قصهی برگشت یوسف را به خواب
از دیار کربلا تفسیر کرد
خواب لیلایی که پای اکبرش
عشق زهرا و علی زنجیر کرد
جان محمد عاقبت برگشت تا
خواب مادر را خودش تعبیر کرد
صامره حبیبی
دیگه از جون من چیزی نمونده
چقدر این خونه بی تو سوت و کوره
چشام مونده به راهت جان محمد
میگن راهی که رفتی خیلی دوره
نمیدونی که بی تو چی کشیدم
گل چشمانتظاریهام برگرد
یه لحظه بی تو آسایش ندارم
قرار بی قراریهام برگرد
ولی خواب عجیبی دیدم این بار
کسی میگف شهیدت رو میارن
نمونده چیزی از اون قد و بالاش
مثه بچه تو آغوشت میذارن
دعام و حضرت زهرا شنیده
دیدی که مادرت حاجت روا شد
تو اکبر رفتی و اصغر رسیدی
صدای روضه تو خونه به پا شد
شهیدان زندهاند… الله اکبر
خدا خیلی به تو داده سعادت
عزیز جون مادر جانمحمد
مبارک باشه توفیق شهادت
مسعود ربانی
بخواب آرام مادر جان که از بوی تو سرمستم
فقط یک استخوان از جان محمد هست بر دستم
بخواب آرام تا جبران روز دوریت باشد
بخواب آرام مادر جان که من از دوریت خستم
نپرسیدی که مادر از غم هجر تو دلخونم
نپرسیدی چه اندازه به لبخند تو وابستم
بخواب آرام مادر من برایت قصه میخوانم
بخواب آرام مادر جان که من پیش تو بنشستم
بخواب ای رستم دستانم ای شهنامه عالم
به یاد کودکیهایت بخواب آرام در دستم
محمد ای یل نامآورم ای شیر میدانها
بخواب آرام من عمری کنارت بودم و هستم
علیرضا حکمتی
ای لطف مضاعف تر بارانها
ای خواب خوش رسیدن یارانها
چون مادر جانمحمد از لطف ببخش
پایان مبارکی به هر پایانها
لیلی حضرتی
آمد اگر چه رو از این دنیا گرفته
آرام در آغوش من ماوا گرفته
من زخمی چشمان او ماندم که عمری
آیینه از چشمان او معنا گرفته
یک عمر با یادش نشستم کنج خانه
خون دل من وسعت صحرا گرفته
هرجا نسیمی از دیار دوست آمد
گفتم که هجران صبر را از ما گرفته
مجنون من آنجا که دل را زد به دریا
سهم خودش را از دل لیلا گرفته
من خواب دیدم خیر باشد یک کبوتر
امشب سراغ خانه ما را گرفته
آن خط شکن آمد ولی آن سرو پیکر
بین دو خط دستهایم جا گرفته
خدیجه دیلمی
چه شد که جان محمد آمدی به خواب مادرت
کدام سرزمین به آسمان کشیده شد پَرَت
چگونه با غم تو مادرت کنار آمد و
چه ها گذشت در دل پدر و یا برادرت
چه روزها که خیره شد نگاهشان به عکس تو
چقدر غصه خورد از نبودن تو خواهرت
پس از گذشت سالها به زادگاهت آمدی
که پُر شود هوا ز عطر پیکر معطرت
که مادرت دوباره مثل روزهای کودکی
بغل کند به جای جسمت استخوان پیکرت
بهار شد وطن به یمن خون پاکت ای شهید
چه سبز شد جوانه زد شکوفههای باورت
نیره جهانشاهی
وقتی که عطر چادرت را باد میریخت
بر شال سبز جادهها و کوه دهدشت
باد صبا آورد بوی یوسفت را
آن دم که چشم خستهات بیخواب میگشت
از پشت ابر تیره چون ماهت عیان شد
چون روز روشن شد همه شبهای تارت
این دفتر هجران رسید آخر به پایان
افسوس که آخر ندیدی تک سوارت
با این همه مادر تو خورشیدی فروزان
از تو تراود شبنم ایمان و توحید
در سرزمین نامرادیهای دنیا
کارد نوای لای لایت بذر امید
از دامن پاکت بروید جان محمد
آزادهای بیباک و نستوه و تکاور
ایران بتابد همچو خورشیدی فروزان
با لالههای عاشق در خون شناور
نظر شما