سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ مرصع موسیالرضایی، پژوهشگر و دکترای زبان و ادبیات پارسی: بدون شک، شاهنامه اثر سترگ حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از گنجینههای ادبی و فرهنگی ایران و جهان است. این کتاب حماسی، با داستانهایی مملو از حماسهها، دلاوریها، پهلوانیها و جوانمردی تصویرگر تمدن، فرهنگ و تاریخ کهن ایران زمین است. در دل این اثر جاودانه، پادشاهانی با ویژگیها و سرگذشتهای گوناگون نقشآفرینی میکنند که هر یک نمایانگر دورهای مهم از تاریخ ایران هستند.
شناختن پادشاهان شاهنامه نه تنها به بازشناسی این شخصیتها و دورههای تاریخی کمک میکند، بلکه میتواند به درک بهتر خوانندگان از اهمیت و ارزشهای فرهنگی این اثر بزرگ بیانجامد. در اولین شماره از این سلسله یادداشتها به معرفی کیومرث، اولین پادشاه شاهنامه خواهیم پرداخت که به عنوان نخستین انسان و نخستین شاه در اسطورههای ایرانی شناخته میشود و اولین پایههای تمدن و حکومت را بنا میکند.
کیومرث شد بر جهان کدخدای… نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سر بخت و تختش برآمد به کوه… پلنگینه پوشید خود با گروه
ازو اندر آمد همی پرورش… که پوشیدنی نو بد و نو خورش
به گیتی درون سال سی شاه بود… به خوبی چو خورشید بر گاه بود
کیومرث (گیومرث / گیومرت) در تمام متون کهن به عنوان نخستین انسان یاد شده است. برخی او را با آدم، نخستین انسان یکی دانستهاند. در خداینامهها، شاهنامه و متون تاریخی عصر اسلامی اولین پادشاه ایران و اولین پادشاه پیشدادی است.
کیومرث در روایت شاهنامه ۳۰ سال حکومت کرد، ۳۰ سال تمام و در نهایت خوبی و آرامش که تمام حیوانات اهلی و وحشی در سرزمین او آرام گرفتند. کیومرث پسری با نام سیامک داشت که خردمند و خوبرو و مایه آرامش روان و جان پدر بود و کیومرث وابستگی شدیدی به او داشت. در گیتی کسی دشمن او نبود به جز اهریمن بد کردار که در آتش حسد و کینه میسوخت.
اهریمن بچهای داشت که سپاهی بزرگ برای جنگ با کیومرث جمع کرده بود و از آنجا که کیومرث فکر نمیکرد که دشمنی به این بزرگی داشته باشد و از وجود او بی خبر بود، سروش به کمک او آمد و او را از نیت دیو نابهکار آگاه کرد. چون به گوش سیامک رسید که بچه دیو برای جنگ با آنها سپاهی جمع کرده، او هم آماده نبرد شد و چون در آن دوران هنوز زره و جوشن ساخته نشده بود، به جای آن چرم پلنگ پوشید. جنگ در گرفت و سیامک با بچه اهریمن درگیر شد.
در این نبرد سر و تن شاهزاده به دست بچه دیو خراشید و جگرگاه او از هم درید و باعث مرگ سیامک شد. کیومرث وقتی از مرگ پسر باخبر شد از تخت فرود آمد و زار نالید و سپاهیان هم بر کشته سیامک گریه کردند و جامه عزا پوشیدند. پس از یک سال سروش از جانب خداوند به نزد کیومرث آمد و از او خواست که از گریه و زاری خودداری کرده، سپاهی گرد آورد و انتقام خون سیامک را از اهریمن بگیرد.
از طرفی، سیامک پسری داشت به نام «هوشنگ» که در نزد پدربزرگ خود مقام و منزلتی بالا داشت و برای پدربزرگ بسیار عزیز بود. پسری که تمام وجودش هوش و فرهنگ بود و کیومرث مثل یک وزیر با او در همه امور مشاوره می کرد. کیومرث هوشنگ را صدا کرده و در مورد جنگ با اهریمن و انتقام سیامک با او صحبت کرده و به او گفت:
ترا بود باید همی پیشرو..که من رفتنی ام تو سالار نو
کیومرث سپاهی آماده کرده به جنگ دیو رفته و در نبردی تن به تن هوشنگ انتقام پدر را می گیرد و زمانی که انتقام سیامک گرفته می شود، کیومرث به راحتی میمیرد.
روایت پادشاهی کیومرث، در دفتر اول و اولین داستان پس از مقدمه در شاهنامه است.
نظرات