سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): امروزه دلایل متعددی باعث شده است که هم سرانه مطالعه به ویژه شعر، پایین بیاید و هم تیراژ کتاب. اما در این اوضاع، هنوز هستند کسانی که شوق و انگیزه نوشتن و سرودن دارند و البته هستند کسانی هم که شوق خواندن دارند. ملیحه آخوندی، شاعر و ترانه سرای جوان مشهدی یکی از این انسانهاست که در هیاهوی روزگار و زندگی همچنان در دنیای شعر و کتاب گرفتار است و به تازگی نخستین مجموعه شعری، با عنوان «سهشنبه»، توسط انتشارت «فصل پنجم» از این شاعر جوان منتشر شده است. شاعری که معتقد است با شعرهایش بیشتر از هر چیز میخواهد مخاطب را از حال خود آگاه کند. در ادامه گفتوگوی خبرنگار ایبنا با این شاعر جوان در مورد کتابش، زنانگی در شعر و جایگاه شعر خراسان را میخوانید:
- در ابتدا از خودتان بگویید.
ملیحه آخوندی شاعر، نقاش و ترانهسرا و متولد مرداد ماه سال ۱۳۷۱ خورشیدی در مشهد. دانشجوی تربیت مدرس بودم و خیلی زود مشغول به کار در مدارس و پیشدبستانیهای خصوصی شدم و تا قبل کرونا مشغول به معلمی بودم.
- بعد از کرونا گویا اتفاق جدیدی در زندگی برایتان رقم خورد؟
بعد از کرونا و فوت مادرم، به لطف خدا اتفاقی برایم رقم خورد و آن اتفاق کمک به آماده کردن خانهای برای ۱۰ دختر خانم بود که زیر نظر بهزیستی زندگی میکردند. این کار به من پیشنهاد شد و من هم پذیرفتم. ابتدا با تعدادی از دوستان شاعر این کار را شروع کردیم و در ادامه من آنجا ماندگار شدم و به لطف خدا تا الان در خدمتشان هستم.
- کمی بیشتر از آنجا بگویید.
«خانه جانان» با هزینههای مردمی اداره میشود. من هم قسمت کوچکی از تفریحات و آموزشها و خریدها و کلاً حال خوب بچهها را به عهده گرفتهام. البته که باز هم به کمک و حمایت دوستانم هیچ وقت کارت بانکی ام خالی نمانده و خرج و مخارج بچهها تامین است. من و این بچهها را خدا سر راه هم قرار داد تا مایه آرامش هم باشیم. در واقع من یک خواهر بزرگتر برای تک تکشان هستم.
- از چه زمانی حس کردید که شاعر هستید؟
من تقریباً از سال ۱۳۸۹ به واسطه دوستانی، با جلسات شعر مشهد آشنا شدم و جلسات را شرکت کردم و همان جا بود که حس کردم که شاید من هم شاعرم. واقعاً از بچگی همیشه غمی ته دلم بود که این غم خیلی به روحیاتم کمک کرد. نگاه و حسم به همه چیز متفاوت بود. گاهی نمیدانستم آن غم از کجا ریشه میگیرد، اما همیشه همراهم بوده و در همه قسمتهای زندگیام هم تاثیر مثبت و هم تاثیر منفی گذاشته. یک جورهایی با این غم انس گرفتهام. به قول آقای چاوشی: «من ذاتاً انسان غمگینی هستم.»
- برای مسیری شاعری چه کردید؟
حضور در جلسات شعر را شروع کردم. اولین جلسهای که رفتم، جلسه پاتوق شعر بود که در آن زمان در میدان تقیآباد مشهد برگزار میشد. اساتید محمدکاظم کاظمی و قاسم رفیعا آن جلسه را با هم اداره میکردند. چندباری که به آن جلسه رفتم، از طریق دوست دیگری با شاعران و دانشجوهای ادبیات فردوسی آشنا شدم و دوستان خیلی خوب و ماندگاری پیدا کردم. کمکم همه ما عضو جلسه شعری به نام «گره» شدیم که بیبی سمانه رضایی، مسئول آن جلسه بودند. ما عدهای جوان ۱۹ _ ۲۰ ساله بودیم که ایشان خیلی به ما بها و مسئولیت میداد و این برای من خیلی انگیزه شده بود.
- تاثیر شرکت در این جلسهها را روی شعر خودتان و دیگر شاعران چقدر میبینید؟
من تقریباً همه جلسات مشهد رفت و آمد داشتم. خیلی شاعر میشناسم و از هرکدام خیلی چیزها یاد گرفتم. اما همانطور عرض کردم و اول کتابم نیز آوردهام، خودم را مدیون جلسه ادبی گره و بیبی سمانه رضایی میدانم. من حتی وزن شعر را به صورت سماعی از ایشان یاد گرفتم. با همان درایت و برنامههایی که برای گره میچید. در جلسات وزن هر شعر مهمانی که در جلسه خوانده میشد را تکرار میکرد. من کمکم با این روش متوجه شدم که اصلاً وزن یعنی چه. شعر یعنی چه و...
- حضور در این جلسات هنوز ادامه دارد؟
جلسات استاد کاظمی را میروم و استفاده میکنم و البته هنوز که هنوز است باقیمانده آن گره که چند نفری هستیم، دور هم جمع میشویم و به اصطلاح خودمان: «گره کوچکمان هنوز باز نشده!»
- مشوق شما در این راه چه کسانی بودند؟
در ابتدا که مشوقم فقط خودم بودم و اطرافیانم شعر و شاعری ام را جدی نمیگرفتند. البته من هم توضیحی نمیدادم و فقط میگفتم من شاعرم. تقریباً میتوانم بگویم شاعر بودن من برای اطرافیانم چیز جالب و هیجان انگیزی نبود.
- چه شاعرانی شما و شعرتان را تحت تاثیر قرار دادهاند؟ یا به عبارتی شاعری که بیشتر توانستید با آثارش ارتباط برقرار کنید و مورد علاقهتان بوده چه کسی است؟
من تا قبل ورود به جلسات، شعر خاصی نمیخواندم. مثل خیلیها فکر میکردم فقط حافظ و سعدی شاعرند! وقتی پایم به جلسات شعر باز شد از دیگران یاد گرفتم که حسین منزویای هم هست. اخوان و شاملو و قیصری هم هستند. قهرمان، محمدسعید میرزایی، محمدسعید شاد، نجمه زارع و بسیاری شاعر خوب خراسانی و غیرخراسانی که من حتی هیچکدام را نمیشناختم. در واقع من واقعاً شعر خوب را با خراسانیها شناختم.
- آیا تا به حال اتفاقی پیش آمده که فضای شعر شما را متحول کند؟
من واقعاً ادعای شاعر خوبی بودن را ندارم یا اینکه مثلاً من سبکی دارم. از ابتدا عاشقانه مینوشتم و خیلی از آن عاشقانهها ساخته ذهنم بود. بیاینکه تجربه کرده باشم. اما بعد از درگیری مادرم با بیماری و فوتشان، فکر نکنم تا الان شعری نوشته باشم که در مورد مادرم نباشد. حتی اگر عاشقانهای هم نوشتم، قطعاً بود و نبودِ مادرم جایی از آن شعر آمده و این بزرگترین و محترمترین و عزیزترین تحول برای من بود.
- چیزی که حس میکنید با اشعارتان میخواهید بیان کنید چیست؟
واقعاً شاید من برای مخاطبم هیچی نداشته باشم جز اینکه فقط از حال خودم آگاهشان کنم. هیچوقت نخواستم چیزی را به رخ مخاطبم بکشم و شاید هیچ چیزی هم برای به رخ کشیدن نداشتم. فقط با نگاه من به اتفاقها ممکن است آشنا شوند و برای دردهای من گوش باشند و من ممنونشان باشم.
- از شاعران هم نسل و هم دوره خودتان بیشتر شعر کدام شاعر را قبول دارید؟
دلبسته یاران خراسانی خویشم! به قولی برادر جان خراسان است اینجا، سخن گفتن نهآسان است اینجا… اول از خراسانیها باید بگویم که بیبی سمانه رضایی همیشه زبان و حال شعرش به دل من نشسته. شعرهای محمدسعید شاد، جواد سنجری، محمد بهبودینیا، الهام اسلامی از شعرهایی است که میتوانم با بیتبیتش و کلمه به کلمهاش بگویم کاش این شعر را من میگفتم. در مورد شعر فولک، همیشه اسم سهیل سعادت را آوردم. در ترانه هم که حسین صفا را ارجح میدانم. اگرچه خراسانی نیست اما قابل انکار نیست. چه در ترانه و چه در کلاسیک و از خراسان هم واقعاً احسان بایگی ترانهسرای موفقی هستند. تمام این دوستانی که گفتم، هیچوقت از شعرشان حس مصنوعی بودن نگرفتم.
- به سراغ کتابتان برویم؛ در مورد کتابی که به تازگی از شما چاپ شده توضیح دهید.
کتاب من با نام «سهشنبه» توسط نشر فصل پنجم چاپ شد. که هم محاورههایم و هم اشعار کلاسیک داخلش است. اکثر شعرها، همان شعرهای مادرانه است و به دلیل ثبت حال و هوای گذشتهام، محاورهها و ترانههای عاشقانهای که قبلتر هم گفته بودم را در این کتاب گذاشتم که فقط به یادم بماند. اگرچه خیلی ساده هستند و شبیه شعرهای الانم نیستند، اما با تمام ایرادهایشان واقعاً دوستشان دارم.
- چرا اسمش را گذاشتید سه شنبه؟!
اول کتاب اشارهای به اسم سهشنبه کردم اما ترجیح میدهم مخاطب من، خودش از همان اول کتاب چراییاش را بخواند.
- مضمون بیشتر شعرهای این مجموعه چیست؟
شعرهای محاوره و ترانه و کلاسیک در قالب مثنوی و چهارپاره و اما مضمون، هم محاورههای عاشقانه قدیمیام و هم شعرهای سه سال اخیر که فکر میکنم همهاش در مورد مادرم بوده است و زنانگی و حس و حال غریب خودم. تعدادی هم شعر آیینی دارم.
- چرا هنوز کتاب را رونمایی نکردید؟
بنا به دلایلی، هنوز مراسم رونمایی کتاب را نگرفتهام. انشاءلله در شهریور قرار است این اتفاق در دانشگاه فردوسی مشهد به لطف دوستانم رقم بخورد.
- واکنش دوستان ادبی و مخاطب را نسبت به این مجموعه شعر چطور دیدید؟ برایتان راضی کننده بوده؟
واکنشی که در جلسات شعر و فضای مجازی از دوستان نزدیک و دورترم گرفتم، حقیقتاً مثبت بود. اگر هم گاهی تعارف بوده، باز هم به دل نشسته و برای من واقعاً خوشحالکننده و دلگرمکننده بود. من در شعرهایم خودم هستم. هیچوقت شعر برای پذیرفتن همه آدمها نگفتم. اصولی را هم اگر رعایت کردم و نکردم، نه اینکه بلد نبودم، واقعاً نمیدانم و احتمالاً این حرفم درست نباشد به لحاظ ادبی، اما من واقعاً نمیتوانم خودم را درگیر قوانین کنم. حس میکنم درگیر قوانین شدن مصنوعیام میکند و اصلاً بگویند این ضعف ملیحه آخوندی است. من با این ضعف مشکلی ندارم.
- آیا شعر و ترانهایی از این مجموعه توسط خوانندهای خوانده شده است؟
خیر
- دوست دارید کدام خواننده از ترانههای شما بخواند؟
چیزی که در همه این سالها دنبالش بودم، کار کردن با محسن چاوشی بوده و این واقعاً برای من یک آرزو شده و حتی ترانهای که دوست دارم اول ایشان بخوانند را هم نوشتهام که مربوط به همان روزهای اول رفتن مادرم بود و خیلی برایم عزیز است و مطمئنم روزی به لطف خدا این اتفاق میافتد، حتی شده بعد از مرگم، دوستانم پیگیری میکنند.
- از زنانگی در کتابتان گفتید. شما به عنوان یک شاعر زن آیا به شعر زنانه معتقدید؟
بله بله! خیلی هم معتقدم. ببینید شعر زنانه به این معنی که فقط معترض باشم به ظلمهایی که به زن میشود، یا در مورد مسائل خیلی شخصی زنانه باشد، نه! منظورم جنس لطیف زن، احساسات زن و این چیزهاست. زنی که خواهر است، مادر است، همسر است و ارزشمند است.
- شعر خودتان را تا چه حد زنانه میدانید؟ در کل نظرتان راجع به ادبیات زنانه چیست؟
گاهی گلهای است، گاهی خستگیایی است، که حالا زنانه بیان میشود. من کاملاً از شعرهایم مشخص است که شاعرش یک زن است. از زبان و مضمونش کاملاً پیداست.
در مورد ادبیات زنانه، گفتم بیحد و مرز حرف زدن و گفتن از چیزهایی که شعر را خیلی باز میکند نمیپسندم مگر اینکه در شعر به شدت هنرمندانه و هوشمندانه به آنها اشاره شده باشد و ارزش هنری داشته باشد. نه اینکه فقط راحت حرف بزنیم که بگوییم مثلاً ما مخالف خودسانسوری هستیم. ما خیلی روشنفکر هستیم و … گفتن چیزهایی که ارزش ادبی ندارد و فقط برای این است که نشان دهیم ما هیچ مسئله زنانهای را سانسور نمیکنیم و از گفتنش ابایی نداریم و همین است که است را لااقل برای خودم نمیپسندم.
- زنان شاعر در حال حاضر چه جایگاهی در ادبیات فارسی دارند؟
نظر شخصی خودم این است که چه مرد و چه زن، اگر بدانند از ادبیات و شعرشان چه میخواهند، جایگاه متفاوتی ندارند. تا منممنمها و کِی از همه بهتر استها و این چیزها نباشد، هم خانم شاعر جایگاه خوبی میتواند داشته باشد و هم آقای شاعر… در مورد این مسائل همیشه در جلسات بحث شده و میشود ولی من که واقعاً هیچ ادعایی ندارم و هدف خودم مشخص است. من نمیخواهم بگویم که به ما خانمها اهمیتی داده نمیشود. ما نقشمان کمرنگتر است و فلان جا در حقمان ظلم شده. دلخوریهایی شاید گاهی پیش آمده که اگر حق با من باشد که خب غصهاش را میخورم و اگر هم حق با من نباشد میپذیرم. من هیچوقت جنگ و دعوا برای ادبیات را نفهمیدم. اگر خوبم که خوبم، اگر کسی دیگر از من بهتر است، خب خوش به حالش و من تلاش میکنم تا برسم به آن جایگاه. نه اینکه سعی کنم زیر سوال ببرمش و برای پیشرفتش نگران باشم!
- شما به عنوان یک شاعر خراسانی وضعیت شعر و ادبیات خراسان را در حال حاضر چطور میبینید؟
شعر خراسان بی هیچ تعصبی، واقعاً جلو بوده و هست. هیچکس نمیتواند انکار کند. ولی متاسفانه رسانه نداریم و موفقیت فقط دسترسی به تهران و تهرانیهاست. البته که این سالها کمی بهتر شده و دلسوزهایی روی کار آمدند که من به آنها امید دارم. ولی نمیدانم چه اتفاقی میافتد. شاید باز هم نا امید شدم.
- نظرتان راجع به شعر شاعران جدیدتر و جوانتر خراسانی چیست؟ تا چه حد آینده ادبیات خراسان را امیدوار کننده میبینید؟
اول اینکه من خودم هنوز خیلی هم جوانم و بالاخره دهه هفتادیام! اما در مورد شخص خودم خیلی صادقانه اگر بگویم؛ به عنوان یک ترانهسرا که خیلی از دوستان هم اگر بخواهند کسی را در ترانهسرایی مثال بزنند، بین خانمهای ترانهسرا مرا مثال میزنند. اما دلم برای خودم میسوزد که تا الان به هیچ خوانندهای وصل نشدم.
- کمی هم درباره جشنواره های ادبی صحبت کنیم. آیا تا به حال جایزهای هم در این جشنوارهها کسب کردید؟
تا امسال اصلاً در هیچ جشنوارهای شرکت نکرده بودم. اما امسال برای اولین بار جشنواره سراسری رضوی را شرکت کردم. جالب است بدانید که باز هم ننشستم تا برای آن جشنواره شعر بگویم. یک ترانه دلی برای امام رضا (ع) از چند سال قبل داشتم و همان را ارسال کردم و خیلی غافلگیرانه دیدم از کرمان که میزبان این جشنواره بود، با من تماس گرفتند و گفتند در بخش ترانه، فقط من برگزیده شدم و بقیه برگزیدگان غزلسرا و شعر آزاد بودند و این اولین تجربه من بود که واقعاً خیلی هم خوشحال شدم و به بهترین شکل هم در کرمان برگزار شد. البته که لطف امام رضا (ع) اصلاً قابل انکار نیست. بعد از آن هم، در جشنواره توس تا نیشابور شرکت کردم که در آن جشنواره هم اتفاقاً باز شعر محاورهام با موضوع شهدای مفقودالاثر، رتبه اول آورد و هر دو مورد این شعرها در کتابام آمده است.
- در پایان گفتوگو ضمن تشکر از شما یکی از اشعارتان را به خوانندگان ایبنا تقدیم کنید؛
درِ دکّانِ دلتنگیم را از جا درآوردم
زدم دخلِ دلِ عاشقتبارم را درآوردم
به هر در میزنم وابستگیها پوچ و توو خالیست
و تنها باغِ سبزِ پیشِ رویم، باغِ یک قالیست
همانقدری که دلقک در دهانم شعلهور از هم
همانقدر عالم و آدم نمکنشناستر از هم
اگر پایانِ پر دردِ عبورِ جادهای باشی
محال است آخرش آنکس که راه افتادهای باشی
نمیخواهم به چشم دیگران شاد و قوی باشم
که میخواهم خودم باشم، شکسته، منزوی باشم
جنونِ سرکشِ رقصِ سماعِ عارفان در من
نچرخید ای تمام فرفرکهای جهان در من
کجای این جهان سرد و لاکردار میدانند
برای داغ روی سینه مانده، دل نسوزانند؟
چگونه لال باید کرد آهنگ صدایم را
کجا پنهان کنم این سرخوشیها، خندههایم را؟
چه میشد حرفِ چشمان و دهان دیگری بودم
زنِ غملهجهیِ برقع به رویِ بندری بودم
دلم میخواست که یک دختر غمگینکمان باشم
خدا میخواهد انگاری زمین زعفران باشم
نظرات