خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - رضا شعبانی: موضوع فلسطین و رژیم صهیونیستی در اخبار جامعه ما حضوری هر روزه دارد و با وجود اینکه دهها کتاب و مقاله درباره این قضایا نوشته شده، هنوز هم جای کار فراوانی در این حوزه به چشم میخورد. یکی از ابعادی که خلاء موجود در آن بهطور ملموس حس میشود، بررسی روایت طرف مقابل است. بررسی روایت صهیونیستها فایدههای متعددی دارد. حداقل اهمیت آن را میتوان در این نکته جست که مقابله با دشمن، یقیناً فرعِ بر «شناخت» دشمن است و شناخت دشمن نیز، هرگز بدون بررسی روایت او کامل نخواهد بود.
از این گذشته، تا وقتی روایت طرف مقابل بررسی نشده، گاهی شبههای در ذهن مخاطب عام باقی میماند که شاید آنها هم حرف حسابی داشته باشند که ما عمداً آنها را نگفتهایم. به زبان خودمانی، شاید مخاطب عام خیال کند که طرف مقابل نمیتواند اینقدر که ما روایت میکنیم بیمنطق، قلدر و زورگو باشد. اما وقتی روایت خود آنها بدون دخل و تصرف عرضه شود، آن وقت عیار استدلالهای جبهه دشمن و شکل عملکردشان به وضوح پیش چشم همه مخاطبین قرار خواهد گرفت و حتی میتوان گفت که شاید برای اثبات حقانیت حرفهایی که تا به حال از سوی جبهه خودی گفته شده، هیچ راهی سادهتر از عرضه استدلالهای و روایت جبهه مقابل نباشد.
رونین برگمن یکی از نویسندگان سرشناس اسرائیلی است که مجموعه «تو زودتر بکش» را نوشته، وحید خضاب تاکنون سه جلد از آن را ترجمه و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. در این یادداشت به بررسی جلد اول این مجموعه میپردازیم:
برگمن سالیان طولانی است که در عرصه ژورنالیسم تحقیقی فعالیت دارد و مقالات و کتب او در سراسر جهان خوانندگان فراوانی دارد. این اثر روایتی اسرائیلی از پیشزمینهها و روند تشکیل سازمانهای اطلاعاتی این رژیم است و در این بین بیش از هر چیز بر ترورهای صورت گرفته از سوی این دستگاهها یا به تعبیر خود کتاب، «قتلهای هدفمند» آنها تمرکز دارد.
برگمن، برای به دست آوردن تصویری از سیر و عملکرد این دستگاهها، هزاران سند که برخی از آنها محرمانه بوده و به صورت غیرقانونی در اختیار او قرار گرفته و تعداد بیشماری کتاب و مقاله را بررسی کرده است. اما اهمیت بیشتر این کتاب، به صدها مصاحبه اختصاصی نویسنده با کسانی برمیگردد که خود به صورت مستقیم در این سازمانها یا در وقایع مورد اشاره در کتاب حضور داشتهاند و رتبه سازمانی یا عملیاتی برخی از آنها نیز در بالاترین سطح بوده و همین، اطلاعات آنها را به معنایی تهیه کلمه دست اول کرده است.
نویسنده کتاب و تکتک راویانش، از صمیم قلب به حقانیت اسرائیل و ضرورت استمرار حیاتش ایمان دارند و برخی از آنها، برای این باورشان دست به قتلهای متعدد، آدمربایی، شکنجه و … هم زده و بیپروا و بدون خجالت، آنها را در همین کتاب بازگو هم نمودهاند. ولی با تمام اینها، آنچه در کتاب آمده ضرورتاً به نفع اسرائیل نیست. شاید خود نویسنده نظری جز این داشته و گمان میکرده با این کار، مسیر اصلاح دستگاههای اطلاعاتیشان را نمایان میکند؛ ولی نمیدانسته که اقدام او، چطور از وحشیگری و خونسردی در جنایت و بیپروایی در آدمکشی صهیونیستها در طول تاریخشان پرده برداشته و چقدر هم این پردهبرداری را بهصورت ناخواسته متقن و مستدل انجام داده است. اما در هر حال نباید از یاد برد که این کتاب، روایت صهیونیستها از تاریخ معاصر منطقه است. بر همین اساس، میتوان این کتاب و ترجمه را، روایتی از چشم دشمن خواند.
اگر خوب نگاه کنیم متوجه این موضوع میشویم که «جامعه اطلاعاتی اسرائیل»، بسیار سرسختانه از رازهای خود مراقبت میکند. از ابهام و عدم شفافیت خبریِ تقریباً مطلق این جامعه، با ترکیبی از قوانین و پروتکلها، سانسور سرسختانه نظامی و همینطور تهدید، بازجویی و پیگرد قضایی روزنامهنگاران و منابع آنها، محافظت میشود. همبستگی و وفاداری موجود به نیروهای اطلاعاتی هم که به جای خود.
همه سرکهایی هم که تا امروز به پشت صحنه کشیده شده، در بهترین حالت، ناتمام بوده و به بخشی از قضایا نظر داشته است. پس قاعدتاً ممکن است این سوال پیش آید که چطور میتوان کتابی درباره یکی از پنهانکارترین سازمانهای اطلاعاتی روی زمین نوشت؟
کاملاً واضح است که سیاستمداران و نیروهای اطلاعاتی که هر دو مهارت شگرفی در دستکاری اطلاعات و فریبکاری دارند، تلاش میکردند تا از نویسنده بهعنوان کانالی برای ارائه روایت مورد نظر خودشان از وقایع یا ارائه یک تاریخ پیرایش شده متناسب با خودشان استفاده ببرند. برگمن سعی کرده این تلاشها را از طریق بررسی و مقایسه متقابلِ حرفها با بیشترین تعداد منابع مکتوب و شفاهیِ در دسترس، ناکام بگذارد.
برگمن در پیشگفتار کتاب آورده است: «اگر برنامهریزی میکردیم و موفق میشدیم مانع دستیابی ایران به برخی از اجزا و قطعات مهم برنامه هستهای بشیم، این بهصورت جدی به برنامهشون لطمه میزد. توی یه ماشین، بهصورت متوسط ۲۵ هزار قطعه وجود داره. تصور کن که ۱۰۰ قطعه از این قطعات وجود نداشته باشد. در این صورت واقعاً خیلی سخت میشه ماشینو به حرکت درآورد.
بعد هم با لبخند و (در اشاره تلویحی به آن حالت عملیات مورد علاقهاش) اضافه کرد: و «البته از طرف دیگه، بعضی وقتا، کار اثربخشتر اینه که راننده رو بکشی. والسلام نامه تمام.»
این تنها نمونهای از افکار صهیونیستهاست که تمام تلاششان را میکنند تا با راحتترین حالت، سوژه موردنظرشان را از صحنه حذف کنند.
برگمن از مئیر داگان، فرمانده موساد اسرائیل، جاسوس و قاتل افسانهای شروع میکند. داگان در دهه ۱۹۷۰ میلادی بهعنوان افسر عملیات ویژه در باریکه غزه با تروریستها فلسطینی میجنگید و در همان دوران مینی که آنها کار گذشته شده بودند، او را زخمی کرد. از همان زمان از عصا استفاده میکند.
آریل شارون داگان را به ریاست موساد منصوب و او را مسئول خرابکاری در برنامه سلاحهای هستهای ایران کرد. آنها ایران را یک تهدید وجودی برای اسرائیل میدانستند.
داگان از چند طریق مختلف وارد عمل شد تا این ماموریت را به انجام برساند. از نظر او، سختترین راه که البته کارآمدترین راه هم به حساب میآمد عبارت بود از شناسایی دانشمندان کلیدی هستهای و موشکی ایران، تعیین محل آنها و کشتنشان.
موساد ۱۵۶ مورد از این اهداف را دقیقاً مشخص، و شش نفر از آنها را حذف کرد. بیشتر آنها، صبحهنگام وقتی میخواستند به محل کارشان بروند، به وسیله بمبهایی با فیوز کوتاهمدت که توسط نیروهای موتورسوار، به ماشینشان چسبانده شد، ترور شدند. علاوهبر آنها یکی از ژنرالهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم که مسئول برنامه موشکی بود در یکی از مقرهای سپاه به همراه ۱۷ نفر از نیروهایش هدف انفجار قرار گرفت.
این عملیاتها و بسیاری عملیاتهای دیگر موساد، که در برخی ایالات متحده نیز همکاری داشت، همگی با موفقیت به انجام رسید اما نتانیاهو و وزیر دفاعش ایهود باراک رفتهرفته حس میکردند کارایی این عملیاتها در حال کاهش است.
آنها به این نتیجه رسیدند که عملیاتهای مخفیانه، دیگر نمیتواند به صورت کارآمد، برنامه هستهای ایران را به تاخیر بیندازد و تنها یک عملیات بمباران عظیم هوایی روی تاسیسات هستهای ایرانیهاست که میتواند در مسیر پیشرفت آنها برای دستیابی به سلاح هستهای توقف ایجاد کند. داگان به شدت با این نظر مخالف بود. در حقیقت این، در مقابل تمام چیزهایی بود که او به آنها باور داشت. او معتقد بود چنین جنگ گستردهای تنها زمانی باید انجام شود که شمشیر روی گردنمان باشد، یعنی به عنوان آخرین راه حل آن هم وقتی که هیچ گزینه دیگری برای ما باقی نمانده باشد. هر چیز دیگر میتواند و باید از طریق عملیاتهای مخفیانه پیش برود.
داگان میگفت: «ترور، علاوه بر اثر عملی و بیرونیش، بر روحیه طرف مقابل هم تاثیر میگذارد. من فکر نمیکنم افراد زیادی بودند که میتوانستند جایگزین ناپلئون یا جایگزین رئیسجمهوری مثل روزولت یا جایگزین نخستوزیر شبیه چرچیل شوند. خصوصیات فردی شخصیتها قطعاً نقش آفرینه. این درسته که در هر حال بعد از رفتن هر کسی میشه یه جانشین براش گذاشت؛ ولی خیلی تفاوته که به جای شخصیت بینظیر، یه آدم ضعیف رو بذاری!»
علاوه بر این، از دیدگاه داگان استفاده از ترور، خیلی اخلاقیتر است تا راه انداختن یک جنگ گسترده. «خنثیکردن» و حذف چند چهره ارشد کافی است تا دیگر نیازی به اجرای گزینه بعدی نباشد و به این ترتیب جان تعداد بیشماری از نظامیها و غیرنظامیهای دو طرف حفظ شود. یک حمله گسترده در مقیاس بزرگ به ایران، میتواند منجر به یک درگیری گسترده و بزرگ در خاورمیانه شود و حتی در آن صورت هم ممکن است به اندازه کافی در تأسیسات ایرانیها تخریب به بار نیاورد.
دست آخر، از دیدگاه داگان اگر اسرائیل جنگی را علیه ایران آغاز میکرد، این به معنای زیر سوال بردن تمام فعالیتهای داگان در دوران مسئولیتش و اعلام بیکفایتی او میبود، چون در آن صورت در کتابهای تاریخ مینوشتند داگان موفق نشد مأموریتی به او داده بود را با موفقیت به انجام برساند، یعنی نتوانست بدون استفاده از یک تهاجم علنی و تنها با استفاده از عملیاتهای پنهانی، برنامه هستهای ایران را متوقف کند.
نظر شما