سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ به مناسبت سالروز ورود آزادگان، سومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «خوانش افتخار» با موضوع «روایت خلبانان آزاده از دوران دفاع مقدس» با سخنرانی محمدرضا سنگری، پژوهشگر و استاد دانشگاه، امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده منصور کاظمیان، امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده قاسم محمدامینی و امیر سرتیپ دوم محمدرضا فولادی رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزهای دفاع مقدس آجا به همت موسسه پیام آزادگان یکشنبه ۲۸ مرداد ماه در سالن طاهره صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.
امیر سرتیپ دوم خلبان منصور کاظمیان گفت: زمانی که جنگ تازه شروع شده بود ما طی پروازهایی تجهیزات و ماشینآلات خرمشهر را مورد بمباران قرار دادیم تا به دست دشمن نیفتاد. یادم است وقتی این کار انجام شد، گریه کردم! تصورش دشوار بود که روزی مجبور شوم این کار را بکنم.
او افزود: من تا قبل از اسارت پروازهای زیادی را انجام داده بودم اما پروازی که منجر به اسارتم شد به همراه خلبان عباس دوران بود که در آن پرواز درصدد بودیم که بغداد را بمباران کنیم تا اجلاس غیرمتعهدها در آن برگزار نشود. برای همین به سمت بغداد پرواز کردیم. وقتی به سمت هدف پرواز کردیم نزدیک که شدیم از سمت بغداد و اطراف پالایشگاه آنقدر موشک و گلوله میآمد که یکدفعه دیدم موشک رولند فرانسوی از سمت راست هواپیما آمد و به پشت آن اصابت کرد. نزدیک پالایشگاه بمبها را رها کردیم که متوجه شدیم هواپیما آتش گرفته است.
خلبان منصور کاظمیان گفت: دستم رفت برای اجکت که به دوران بگویم آماده باشد تا اجکت کنم، اما متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد که از هواپیما به بیرون پرتاب شدم. نمیدانم شهید دوران من را به بیرون اجکت کرد یا نه؟ شاید در آن لحظه تصمیم گرفته بود که من را به بیرون اجکت کند یا اینکه مثلاً آتشسوزی هواپیما به راکتهای صندلیها رسیده بود و خودش عمل کرده بود، چون من خودم اجکشن را نکشیدم. اگرچه یادم است که دوران به من گفت اگر اتفاقی برای هواپیما افتاد مرا اجکت نکن و خودت بیرون بپر. چون من نمیخواهم به دست عراقیها بیافتم!
او افزود: وقتی که به بیرون پریدم، بیهوش شدم و چند ساعت بعد که به هوش آمدم، صبح شده بود و دیدم دو سرباز و یک درجهدار عراقی ایستادهاند و یکی هم درحال بخیهزدن گوشه لبم بود که پاره شده بود. یک پایم بهطورکامل کبود شده بود و یکی از دندههایم شکسته بود… اولین سؤال من از آنها این بود عباس دوران کجاست؟ آنها گفتند: «به بیرون نپریده است. بعد از اینکه تو پریدی، او هواپیما را به سمت هتلی که قرار بود اجلاس عدم تعهد در آن تشکیل شود، هدایت کرده بود.
این خلبان آزاده عنوان کرد: به مدت ١٥ روز در وزارت دفاع عراق بازجویی میشدم. آنها میپرسیدند شما برای برهمزدن اجلاس عدم تعهد آمده بودید؟ که من هم میگفتم اصلاً چه اجلاسی؟! این اظهار بیاطلاعی برای آن بود که اگر میفهمیدند پرواز ما سیاسی است، طور دیگری برخورد میکردند. پس از آن من را به استخبارات عراق منتقل کردند که ٤٥ روز در آنجا بودم. سپس تحویل دژبانی دادند که به اردوگاه منتقلم کنند. در دژبانی سربازی بود که انگلیسی بلد بود. گفت شما همان خلبانی نیستید که دو ماه پیش هواپیمایتان روی بغداد آتش گرفته بود و بیرون پریدید؟ گفتم شما از آن هواپیما چه دیدی؟ گفت یک چتر از هواپیما بیرون آمد و هواپیما در هتل شیرجه رفت.
امیر سرتیپ دوم کاظمیان درباره اتفاقات روزهای پایانی اسارت گفت: ۲۵ مرداد سال ۶۹ متوجه شدیم که قرار است به ایران بازگردیم. از صبح همان روز رادیو و تلویزیون عراق اعلام میکرد که صدام قرار است سخنرانی کند. ما فکر میکردیم باید در درباره جنگ باشد. صدام در سخنرانی خود گفت که تصمیم گرفته اسیرهای ایرانی را به صورت یک طرفه آزاد کند، اما هیچ اخبار و اطلاعاتی از داخل ایران در اختیار نداشتیم که بدانیم واقعیت امر چیست؟ از فردای آن روز دیدیم که از شمال عراق تحویل اسرا شروع شد.
او ادامه داد: چهارم شهریور نوبت اردوگاه ما شد. فقط خلبانان و سه سرهنگ نیروی زمینی را نگه داشتند و بقیه را آزاد کردند. ما از آنها پرسیدیم که چرا ما را نگه داشتهاند؟ آنها در جواب گفتند که ایران هنوز هیچ خلبان عراقی را تحویل نداده است، اما این در صورتی بود که ایران به صورت مجزا اسرا را نگه نمیداشت و اگر اردوگاهی را تخلیه میکرد، در میان آن اسیرها ممکن بود افسر، خلبان یا هر فرد نظامی عراقی باشد. این موضوع ۲۰ روز طول کشید تا اینکه ۲۴ شهریور ما را به اردوگاه بعقوبه انتقال دادند. در شب اول سه ایرانی و شب دوم هفت نفر را آزاد کردند که من در میان آن هفت نفر بودم.
این آزاده اظهار کرد: زمانی که قرار شد آزاد شویم ماشین عراقی کنار مرز ایستاد و ما کنار مرز پیاده شدیم و اسرای عراقی سوار اتوبوس شدند. ما به سمت اتوبوسهای ایرانی رفتیم که صدای تیرباران شنیده شد. گویا یک بسیجی توی گوش یک سروان عراقی زده بود و او هم به سر بسیجی شلیک کرد و پس از آن همهمه شد و تقریباً ده نفر دیگر از اسرای ایرانی به شهادت رسیدند.
من و صدام هر دو زندان لباس شستیم
امیر سرتیپ دوم خلبان محمدقاسم امینی گفت: وقتی اسرا به ایران برگشتند با برخی از آنها صحبت کردم تا درباره شرایط اسارت بیشتر بدانم. یادم است که در زمان جنگ وصیتنامهای نوشته بودم که پس از پایان جنگ آن را پاره کردم.
او افزود: سال ۷۱ بود که در یک پرواز هواپیما دچار مشکل بود و در یک زمین کشاورزی پایین پریدم و زمین خوردم. بعد از چند لحظه که متوجه اوضاع شدم، افرادی را دیدم که به عربی هلهله میکردند. متوجه نشدم که چه میگویند. آنها شروع کردن به گشتن من و کاپشن آمریکایی و ساعتی که همراهم بود، برداشتند به نوعی شروع به غنایم گرفتن کردند!
این خلبان آزاده بیان کرد: یادم است قبل از پرواز همه مدارک شناسایی را جا گذاشتم و با خودم نبردم. البته یک دسته اسکناس دویست تومانی در جیبم بود که فرمانده پایگاه داده بود تا به پرسنل بدهم که آن را هم گرفتند. بعد ریختن سر من آنقدر کتکم زدند که خسته شدند. آن موقع جوان بودم و ورزشکار چندان احساس درد نکردم.
امیر سرتیپ دوم خلبان امینی گفت: چون قبلاً از خلبانان درباره نحوه و شرایط اسارت سوال کرده بودم، در آن موقع میدانستم چه واکنشی نشان دهم. معمولاً وقتی یک خلبان از هواپیما پایین میپرد افرادی که سراغش میآیند معمولاً خلبان را تکه تکه میکنند که نمونههای زیادی در این شرایط وجود دارد. البته وقتی خدا بخواهند که زنده بمانی برایت ناجی میفرستد و من که منتظر بودم مرا بکشند، یکدفعه پیرمردی آمد و شروع به صحبت کرد که با سخنان او صحنه عوض شد.
او ادامه داد: بعداً که مرا به اردوگاه بردند، فهمیدم آن پیرمرد شیخ عشیره بود. او که میدانست صدام برای خلبانها جایزه گذاشته است به آنها که بر سرم ریخته و کتکم میزدند، گفت دست نگه دارید من او را تحویل صدام میدهم و جایزه میگیرم. مرا به اردوگاه رمادی منتقل کردند.
این خلبان آزاده اظهار کرد: یک نکته که باید یادآوری کنم درست است که من از دوستان خلبانی که اسیر شده بودند جزئیاتی از اسارت را فهم کرده بودم، اما تا وقتی اسیر نشدم آن به معنای کلمه اسارت را درک نکرده بودم. شاید باید بگویم شنیدن کی بود مانند دیدن و حس کردن! وقتی مرا به استخبارات عراق بردند، رئیس استخبارات دستور داد که مرا برای اعدام ببرند. اما من ماندم و او بعد از سقوط صدام اعدام شد.
خلبان امینی گفت: من در کنار خلبان لشگری بودم و خبری از آزادی نبود. یک روز سوال کردم بالاخره کی آزاد میشوم؟ گفتند هر وقت هواپیمای ما را بدهند! بعد از آنکه آزاد شدم بارها به عراق پرواز کردم و حتی یادم است که زمانی به وزارت دفاع فراخوانده شدم بعد از سقوط صدام و ارتش عراق منحل شده و قرار بود که ارتش دوباره تشکیل شود. در آن جلسه من مقابل فرمانده نیروی هوایی عراق نشستم و بعد همه با هم شام خوردیم.
او افزود: درباره صدام بگویم که وقتی میخواست سیگارش برگش را روشن کند، چند وزیر مسابقه میدادند تا سیگار او را روشن کنند. اما وقتی در زندان بود، درست مثل من در حال شستن لباس است. نمیدانم چطور میشود این صحنهها را توجیه یا تشریح کرد...
نیروی هوایی وعده صدام را درهم شکست
امیر سرتیب دوم محمدرضا فولادی، رئیس حفظ نشر آثار دفاع مقدس ارتش هم در این برنامه گفت: عراق جنگی را علیه ما آغاز کرد با راهبرد جنگ برقآسا. صدام وعده داده بود که در کمتر از یک هفته ترتیب کار را بدهد. در این اعلام قرار بود یک روزه خرمشهر را بگیرد، هفته بعد هم تهران را فتح کند! نخستین نیرویی که این راهبرد دشمن را درهم شکست، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
او افزود: ارتش جمهوری اسلامی دو ساعت بعد از آغاز حمله عراق مقابل دشمن ایستاد، آن هم نیروی هوایی که دشمن از یک سال قبل آن را با توطئه کودتای نقاب تضعیف کرده بود. با اینکه ضرباتی به نیروی هوایی خورده بود اما با هشت فروند هواپیما از همدان و بوشهر عملیات انتقام آغاز شد و پس از آن هم عملیات کمان ۹۹ صورت گرفت که در آن ۱۴۰ فروند هواپیما در صبحگاه از مرز ایران گذشتند و اهداف دشمن را درهم کوبیدند و نگذاشتند که عراق به خواسته خودش برسد.
رئیس سازمان حفظ آثار دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی عنوان کرد: در عملیات مروارید هم نیروی هوایی به عنوان نیروی پشتیبانی حضور پررنگ داشت و چنان در این عملیات درخشید که نیروی هوایی عراق را درهم کوبید به طور یکه تا پایان جنگ خبری از آن نشد. پس از آن زیاد از حمله اچ ۳ زیاد شنیدید از جمله پرواز عباس دوران که به اجلاس غیرمتعدها در بغداد حمله کرد.
اربعین قله کربلاست
محمدرضا سنگری یکی دیگر از سخنرانان این برنامه هم گفت: روز اربعین دو کاروان وارد زمین کربلا میشود. شاید این نکتهای را که بنده میخواهم مطرح کنم کمتر کسی گفته باشد. هیچکس به دقت علمی ابوریحان بیرونی در کتاب ارزشمند «آثار الباقیه» این مسئله را ذکر نکرده است که میگوید: کاروانی که روز اربعین وارد کربلا می شود چهل نفر است. عدد چهل عدد کمال است. خداوند به حضرت موسیٰ میفرماید: وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَی لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. با موسی سی شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسی [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروی مکن. بله اربعین قلعه است.
او افزود: همانطور که عرض کردم چهل کمال است. اربعین کمال کربلا است. روز جشن پیروزی کربلا است. ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» درباره زیارت اربعین مینویسد: در روز بیستم آن (ماه صفر) سر حسین علیه السلام به بدنش ملحق کردند و در همانجا دفن نمودند و زیارت اربعین راجع به همین روز است و بدین سبب این زیارت را اربعین گویند که چهل نفر از اهلبیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند. در این موضوع سه نکته وجود دارد؛ نکته اول: کاروانی که وارد این زمین می شود چهل نفر است. نکته دوم: با سر امام برگشته است، زیرا سر امام حسین (ع) را در این روز به کربلا برگرداندند. نکته سوم: آنان که برمی گردند سردادگان دیروزند و سرفرازان امروز و سربریدگان دیروز. من درباره عاشورا مطالعات زیادی داشتم، پژوهشهای زیادی انجام دادم و چهل و چند سال درباره عاشورا اندیشه کردم و نوشتم ولی هیچ زیارتی را به جامعیت زیارت اربعین نیافتم که فلسفه نهضت امام حسین (ع) را مطرح میکند.
تلاش برای ثبت خاطرات اسرای نیروی هوایی ارتش
فریبرز خوبنژاد، قائممقام موسسه پیام آزادگان گفت: ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان را به همه ملت ایران بخصوص آزادگان سرافراز هشت سال دفاع مقدس و خانواده ایثارگر آن عزیزان تبریک میگویم. ما به عنوان موسسه پیام آزادگان و جاهای دیگر حتی خود ارتش جمهوری اسلامی ایران آنگونه که باید به رشادتها و جانفشانیهای فرزندان ارتشی نپرداختیم. قبلاً برنامههایی در اینباره آغاز کردیم و این جلسه را به فال نیک میگیریم و در ادامه مسیر بهعنوان یک امر ویژه به موضوع ارتش در اسارت بیشتر خواهیم پرداخت. همان گونه که در طول هشت سال جنگ در هوا، زمین و دریا شاهد قهرمانی فرزندان ارتشی ایران عزیزمان بودیم در اسارت هم این فداکاری ها و ایثارگریها را دیدیم.
نظر شما