یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۸
از دست دادن کلمات در غزه

هنوز در همان ابتدا در جمله تو باید بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی مانده‌ام، انگار نمی‌توانم از کنارش عبور کنم؛ ماندن همین روایت‌هاست که سند می‌شود بر تاریخی که ما امروز از سر گذراندیم.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نازنین‌فاطمه سامنی: عادت ندارم نوشته‌هایم را با سوال شروع کنم، اصلاً به گمانم تا حالا این‌کار را انجام نداده‌ام اما این‌بار از شما می‌پرسم؛ به خاطر دارید چند روز از شروع طوفان‌الاقصی گذشته‌است؟ اصلاً می‌دانید چندمین روز از مقاومت بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر مردم سرزمین فلسطین است؟

دوماه بیشتر از شروع طوفان‌الاقصی نگذشته بود که پرستو عسگرنژاد در یک پست داخل اینستاگرامش خبر شهادت نویسنده‌ای فلسطینی را داد؛ او شاعر و استاد دانشگاه هم بود.

چند روز قبل‌اش سرکلاس دانشگاه عکس‌های هبه زقوت، نقاش فلسطینی را داخل پاور ارائه کلاسی‌ام گنجانده بودم و در انتها گفتم غزه هر روز انسان از دست می‌دهد، انسان‌هایی که برای زنده‌ماندن و زندگی تلاش کرده‌اند. کسانی که در سختی مقاومت هر روزه، خود را به جایی رساندند.

عکس دوقلوهای نوزاد را چطور، آن‌ها را به خاطر دارید؟ همان‌هایی که تنها چند روز پس از تولدشان شهید شدند. تصویر پدرشان را چی؟ می‌دانستید او از جوان‌های موفق فلسطین و مهندس سرشناسی بوده‌است؟

دکتر رفعت‌العریر همان شاعر و نویسنده‌ای که تنها پس از ۶۰ روز از شروع طوفان‌الاقصی شهید شد، در یکی از شعرهایش نوشته بود: «اگر من باید بمیرم، پس تو باید زنده بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی. تا خرت‌وپرت‌هایم را بفروشی… و از لباس‌هایم، از بند کفنم، نخ بلند بادبادکی بسازی تا بچه‌ای در غزه بهشت در نگاهش خانه کرده در جست‌وجوی پدری که در چشم‌به‌هم‌زدنی شهید شده، چنان که فرصت نکرده با هیچ‌کس، حتی با بدن خودش خداحافظی کند، این بادبادک را، بادبادکی را که تو از من ساختی، ببیند و شده برای لحظه‌ای تصور کند فرشته‌ای‌ست که عشق را به او بازگردانده. اگر من باید بمیرم، بگذار این مرگ امیدی بیافریند، بگذار این مرگ افسانه‌ای باشد.»

او دو ماه تمام با اشک برای مردم جهان نوشت «ما عدد نیستیم» و عسگرنژاد برای توصیف او از کلمه استفاده کرد. تنها سلاحی که رفعت‌العریر داشت کلمه‌ها بودند. او می‌خواست با کلماتش به جهان بفهماند از دست‌دادن یعنی چه!

عسگرنژاد در آن پست نوشته‌بود: «ما هر روز در غزه کلمه از دست می‌دهیم». از آن روز زیاد به معنای «کلمه» فکر کرده‌ام، مدام در ذهنم، آن را به مثابه انسان قرار می‌دهم و موشکافی‌اش می‌کنم. کلمه‌ها معنا دارند، هویت دارند، مستقل هستند و وجودشان شرط لازم است؛ انسان هم همینطور.

ما هر روز در غزه «کلمه» از دست می‌دهیم، به معنای از دست دادن انسان است؛ نه مشتی عدد و رقم که حالا بعد از یک‌سال دیگر تعداد صفرهایش هم از اهمیت افتاده‌است. تا همین لحظه بخواهم برایتان بگویم ۴۰ هزار و ۸۶۱ نفر را از دست‌داده‌ایم! به نظرم از خودتان شروع کنید، شما با چند نفر از اعضای خانواده، فامیل، دوست، آشنا، همسایه و همشهری‌تان ۴۰ هزار و ۸۶۱ نفر می‌شوید؟

من این‌قدر شعر رفعت‌العریر را خوانده‌ام که حفظ شده‌ام، اما هنوز در همان ابتدای جمله، «تو باید بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی» مانده‌ام، انگار نمی‌توانم از کنارش عبور کنم؛ او ۶۰ روز با کلمات و خط به خط شعرهایش تلاش کرد به جهان بفهماند سلاح انسان‌ها همیشه یکسان نیست، همه نمی‌توانند تفنگ به دست بگیرند و با گلوله به میدان جنگ بروند. میدان جنگ هم هیچ‌وقت به فضای جبهه محدود نمی‌شود؛ مهم سکوت نکردن و روایت است.

هر زمان که اتفاقی طاقت فرسا در آن سرزمین می‌افتد بیشتر از قبل حس می‌کنم آدم‌هایی هستند که روایت کنند، آدم‌هایی که زبان‌ها و سلاح‌های خود را انتخاب کرده‌اند و قصد دارند صحنه روزگار و صفحه بازی را عوض کنند. هرکس با زبان خودش. آدم‌های هنری سلاح‌شان قلم‌، شعر، نقاشی، طراحی، ساخت مجسمه و آهنگ‌شان است. آن‌ها با هنرشان پا به عرصه میدان می‌گذارند، اما حقیقت را بخواهید به گمان من اصلی‌ترین هنر، ماندن و تداوم است. با هر اتفاق تعداد روایت‌کننده‌ها افزایش پیدا می‌کند اما سوال اینجاست که مگر بعد از آن اتفاق هولناک همه‌چیز متوقف می‌شود که پس از چند روز همه در بایکوت خبری می‌روند و اتفاق‌های غزه می‌شود یادی در خاطره‌ها؟

فاصله و دوری و نزدیکی، تفنگ و گلوله و لباس رزم، زمانی که یک هنرمند فرسنگ‌ها دورتر از فلسطین از او سخن می‌گوید، یک طراح از او طراحی می‌کند و آهنگساز از او می‌سازد معنای خود را از دست می‌دهد؛ هر کس به سهم و بضاعت خودش! من هم تمام این چندصد کلمه را کنار هم چیدم و زحمت خواندنش را هم به شما دادم که بگویم درست است روزمره از همه قدرت‌های جهان قوی‌تر است و در کسری از ثانیه انسان را می‌بلعد اما نقطه تقابل‌اش تلنگر است که هنرمندها می‌توانند با زبان و سلاح‌شان هر روز و هر ثانیه با ماندگار کردن اثرشان، چاره‌اش کنند.

کتاب «فلسطین زیبا» مصداق ماندگار کردن آثار است، کتابی که با صدها تصویر در سال ۱۸۸۱ توسط یک ناشر آمریکایی منتشر شده است و این اتفاق در حالی است که اسم منحوس و جعلی «اسرائیل» در سال ۱۹۴۸ ساخته شده است. این کتاب حالا خودش سندی تاریخی است.

استادی می‌گفت همه چیز چند وقت بعد از اینکه مغول‌ها به ایران حمله کردند، به روال سابقش برگشت و تمام ویرانی‌ها، بازسازی شدند. تنها چیزی که هیچ‌وقت جبران نشد کتاب‌هایی بودند که سوختند و چیزی از آن‌ها باقی‌نماند، ما خیلی چیزها را به سبب سوختن آن کتاب‌ها از دست دادیم و مغول می‌دانست کتاب‌ها چه‌قدر در حفظ تاریخ سهیم هستند و با این کار می‌تواند چه ضربه سنگینی به کشور ما بزند. ماجرای ماندگار کردن و چاره روزمرگی هم همین است. اگر بتوانیم آثار را به کتاب تبدیل کنیم حتی می‌توانیم برای روزگار خیلی دور هم آن‌ها را حفظ کنیم و گواهی باشند بر سرگذشت امروز ما.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها