سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سمیه حسننژاد وایانی:
«کتابفروشیها
ماشین زماناند،
سفینه فضایاند،
داستاننویساند،
رازدارند،
یابنده حقیقت،
و در نهایت مکانی امناند.»
این باور همه کتابفروشها، کتابدوستان، عاشقان کتابفروشی و بچه مدرسهایهاست؛ توصیف شورانگیزی از دلبستگی انسان با کتاب اما برای بسیاری از مردان و زنان پایتخت حسرتآفرین؛ آنهایی که دلآزردۀ به کُنج رفتن این مکانهای امن شهراند و روایتی دارند، شبیه غلامرضا علیقلیزاده، کلیددار یکی از اولین کتابفروشیهای محله جوادیه پایتخت.
- «کتابفروشی دیگهای نبود، کل جوادیه بود و من؛ کل کتابهای درسی منطقه رو من توزیع میکردم. رقیب نداشتیم؛ همه از کل جوادیه، ۱۰ متری، ۲۰ متری، ۸ متری جعفری. اینجا پُره مدرسه بود توی همین کوچه ۵-۶ تا مدرسه بود که بعداً انتقال دادن به جای دیگه.»
از سالهای دهه ۶۰ میگوید؛ یکدهه پُر از کوچههای شلوغ از بچه مدرسهایها، اولین دهه بعد از انقلاب و دهه جنگ و این طور که از حرفهای کتابفروشهای قدیمی برمیآید، دهه رونق بازار کتاب.
قدمت کتابفروشی «مهران» محله جوادیه تهران؛ به قبل از ۲۲ سالگی آقای علیقلیزاده میرسد؛ نزدیک به ۸۰ سال.
تاریخ دوستی آقای علیقلیزاده ۶۹ ساله با «مهران» هم با مهاجرتش از تبریز شروع شد.
سال ۱۳۵۶ به اعتبار و پشتوانه شوهرخواهرش که کتابفروش بود، آمد تهران و رفت زیرسایه کتاب اما دریغ که رونق دیروز نیست. باید چشم بگردانی، شاید اثری از کتاب در این فروشگاه ۱۷ متری پیدا کنی. هست اما کهنه و بیمشتری. دیگر اثری از بروبیای «مهران» نیست.
- «۱۲- ۱۰ ساله کتاب فروش نمیره...
دیگه کتابخون نیست؛
خریدار نیست
اما اوایل انقلاب، فروش خیلی عالی بود؛ قیمتها مناسب بود؛ ارزونی بود. با درصد پایین روی جنس میکشیدیمُ میفروختیم؛ فروش و سود خوبی هم داشتیم. قفسهها دوهفته یک بارخالی و با کتابهای جدید پُرمیشد. اون موقع، یک دوره بستههای ۱۰ ۲۰ و ۳۰ تایی کتاب میخریدم اما بعد رسید به خریدهای تک نسخهای»
نبض کتابفروشی قدیمی محله جوادیه، در دست کتابهای اعتقادی و مذهبی بود
- «مذهبیها خیلی پُرفروش بود خیلی؛ مخصوصاً کتابهای آیتالله مطهری و دستغیب؛ البته یکسری رمان ایرانی و خارجی هم میفروختیم. حتی تا چند وقت بعد از انقلاب هم فروش داشت اما به مرور کم شد؛ الان که دیگه …»
لوازمالتحریر سهم زیادی از دخل کتابفروشی «مهران» داشت از همان روزهای اول پا گرفتن این نوستالژِی بچههای محله جوادیه
- «اون موقعها ۵۰ درصد کتاب، ۵۰ درصد لوازم التحریر بود؛ البته فروش کتاب بیشتر میشد؛ چون بازار لوازمالتحریر فصلیه اما کتاب همیشگیه»
فصل رونق کتابفروشی «مهران» را باید بچه مدرسهایهای جوادیه بنویسند. یکی دکتر، یکی مهندس یکی هم راننده تاکسی شده و دیگرانی که مشتری این روزهای کتابفروشی قدیمی آقای کتابفروش نیستند اما هرازگاهی به یاد دوران درس و مدرسه، یادی از او میکنند و در یک قاب، به رسم یادگاری عکس میگیرند.
بخش سوم دخل کتابفروشی آقای قلیزاده، سهم کتابهای کمکدرسی بود. با قطع توزیع کتابهای درسی از کتابفروشیها، کتابهای کمک درسی هم به مرور از قفسه کتابفروشیها، حذف و راه نفس کتابفروشیها بستهتر شد. رونق توزیع کتابهای درسی از کتابفروشی «مهران» که با تاکید آقای قلیزاده، در منقطه رقیب نداشت با اعداد و ارقامی که میگوید، هماهنگ است.
«یکسال از فروش کتاب درسی ۵۰ میلیون تومان سود میبردیم؛ تقسیم به ۱۰ ماهانه ۵ میلیون تومن، کنارش هم از سایر اقلام فروش داشتیم.»
- «۳ هزار دوره کتاب توزیع میکردیم.
دهه ۶۰ این آمار بیشتر هم بوده؛
- «اما دهه ۶۰ که زادو ولد زیاد بود هر سال کتاب بیشتری توزیع میکردیم؛ مثلاً یکسال ۱۰۰۰ تا؛ سال بعدش ۱۵۰۰ تا؛ سال بعدش ۲۰۰۰ تا اما آخرین سالی که کتابفروشیها میتونستن کتاب توزیع کنن، ۸۰۰ دوره کتاب توزیع کردیم اما الان ناشر مستقیم میفروشه سودی که من از فروش کتاب کمک درسی داشتم رو برمیداره برای خودش.»
کاهش جمعیت، حذف کتابفروشیها از جریان توزیع کتابهای درسی و کرونا زخمهای عمیقیاند که جان کتابفروشیهای محلی را بیشتر تهدید کرده و برخی را تعطیل و برخی را هم به فکر تعطیلی انداخته است!
- «پُر کردن این قفسهها کاری نداره؛ لیست بدم تا یک ساعت دیگه پُر میشه؛ پول هم لازم نیست بدم، اعتبارشو توی بازار دارم؛
فروش مهمه
پولش باید برگرده
اما مشتری
نیست
قدیما، حداقل ۴۰ - ۵۰ نفر مشتری ثابت داشتم؛ کتاب نویسندهای مورد علاقهشون رو موجود میکردم سریع فروش میرفت.
اما حالا اگر کتاب بمونه توی قفسه، کاغذش زرد میشه خراب میشه. البته کتاب هم گرون شده کتاب میفروختیم ۲ تومن
۲ تا یه تومنیها»!
زندگی سخت شده
فکر می کردم همیشه در اون وضعیت بمونیم
اما رسیدیم به صفر
فکرمون برعکس شد.
فکر میکنم تا ۷-۸ ساله دیگه یواش یواش، کاسبیهای جز از بین بره»
سبکهای زندگی، به قول کلیددار قدیمیترین کتابفروشی محله جوادیه عوض شده؛ خریدها آنلاین شده و مشتری کیمیا و کتابفروشیهای قدیمی از زمانه جدید سهمی ندارند.
- «سبکهای جدید با سبک زندگی ما جور نیست»
همان سبکی که نشانههایش نهتنها از ویترینِ تمام شیشهای کتابفروشی هویدا است که قفسهها هم نمایندهاش هستند.
- «هیچی عوض نشده، این قفسهها، قفسههای سال پنجاه و شیشه.»
۴۷ سال بدون جابهجایی ایستادند و هر روزُ، هر ماهُ، هر سال، گردش فصل و گذر عمر آقای کتابفروش را دیدند که حالا تمام سرمایهاش زن و سه فرزندش است.
شاید آخرین روزهای ایستادن این قفسهها باشد؛ آقای کتابفروش فکرهای تازهای دارد.
نه فکری از جنس کتاب و دفتر و مداد؛
از جنس رفتن!
نظرات