شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۵
«مجموعه نمایشنامه بهزاد فراهانی»؛ اقتباس آزاد از قصه‌های عامیانه تا لویی والدز

کتاب «مجموعه نمایشنامه بهزاد فراهانی» نوشته بهزاد فراهانی در مجموع ۸ نمایشنامه «اینجوریم میشه تمومش کرد»، «یزدگرد و آسیابان»، «گل سایبان مشهدی»، «چهار شاخه گل سرخ»، «دو چهره کارفرما»، «حیدر برار»، «خواب های آشفته زیر سایبان خشتی ما» و «معدن» را شامل می‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا کتاب «مجموعه نمایشنامه بهزاد فراهانی» نوشته بهزاد فراهانی با موضوع نمایشنامه فارسی، در ۵۰۰ نسخه توسط نشر گویا در تابستان ۱۴۰۳ به چاپ رسید. این کتاب با قیمت ۳۲۰ هزار تومان در ۳۲۰ صفحه با قطع رقعی به فروش می‌رسد. این کتاب، تنوع و عمق مختلفی از تجربه‌های نمایشی را به نمایش می‌گذارند و به نظر می‌رسد مخاطبان اصلی این کتاب، علاقه‌مندان به تئاتر و ادبیات نمایشی باشند.

نمایشنامه اول با عنوان «اینجوریم میشه تمومش کرد» شروع می‌شود. شخصیت‌های این داستان شامل آذرمین دخت بیات که دانشجوی علوم اجتماعی و دختر کیخسرو و محبوبه بیات است، محبوبه سادات معز که همسر کیخسرو و متخصص در طراحی لباس‌های مدرن زنانه است، کیخسرو بیات ۵۵ ساله یک کتاب فروش است، محی‌الدین صبوری معلم پیانو و ۵۰ ساله است، شیوا عرفان دانشجوی مدرسه عالی ورزش است، قاضی و پلیس از دیگر شخصیت‌های این داستان هستند. در توضیح این نمایشنامه چنین آمده است: «خانه‌ای قدیمی با اطاق‌های لازم ساکنین و آشپزخانه‌ای در کنار به شیوه بسته کهن، با ظرافت‌های یک خانواده فرهنگی. برای امروز و دیروز و…»

نمایشنامه دوم با عنوان «یزدگرد و آسیابان» این‌گونه آغاز می‌شود: «یک آسیاب محقر در آخرین دوره سلطنت ساسانی و یا هر مکان دیگر. آسیابان سرزده با شنیدن یورش گله اسبان از دخمه دربسته آسیاب خارج می‌شود. سراسیمه و ترسیده. صدای گله اسبان مبدل به تک اسب می‌شود که با صدای زنگ‌دار زین و برگ پیش می‌آید. هر لحظه نزدیک‌تر می‌شود. آسیابان بیشتر می‌ترسد. اسب رسیده است. درب آسیاب باز می‌شود. آسیابان در کنج مانده است. ستوربان وارد می‌شود.» شخصیت‌های این داستان آسیابان، ستوربان و یزدگرد می‌باشند.

نمایشنامه سوم در دو پرده با عنوان «گل سایبان مشهدی» است. ۱۱ شخصیت این داستان عبارتند از افسر، ایلیاتی، پاسدار، پیرزن، پیرمرد، جوان، حیدر، سرباز، گروه کر، گل و مشهدی. در ابتدای نمایشنامه آمده است: «صدای کوفتن یک هلکو و در کناش غربال کردن گندم. صدای نسیم ملایم و هرازگاهی پرنده‌هایی که در دوردست می‌خوانند.»

نمایشنامه چهارم با عنوان «چهار شاخه گل سرخ» این‌گونه آغاز می‌شود: «پرده به روی خانواده‌ای زحمت‌کش گشوده می‌شود با خلاصه‌ترین امکاناتی که بر روی صحنه مصرفی دارند. اتاقی محقر، ولی آبرومند. مادربزرگ پیر با عینک‌های متعدد به گردن روی تخته‌پوستی نشسته، تکیه به متکا داده و کتاب مقدس را در آزمایشگاه خود به تحلیل نشسته است. در سوی دیگر، دختر مشغول پیچیدن گلوله کاموایی است. کلاف در دست پسر است که از پنجره به بیرون خیره شده، با شروع نمایش دختر مراعات حال پسر را می‌کند.» شخصیت‌های این داستان پدر، پسر، دختر، دختربچه، زن، فروشنده، کاج‌فروش، کارگر، مادر، مادربزرگ و مرد هستند.

نمایشنامه پنجم با عنوان «دو چهره کارفرما» نوشته لویی والدز، با ۳ شخصیت چارلی، کارفرما و کارگر نوشته شده است. نمایشنامه «دو چهره کارفرما» این‌طور آغاز می‌شود: «در سپتامبر سال هزار و نهصدوشصت‌وپنج، ۶ هزار کارگر انگورچین در باغ‌های انگور شهر دولانو، اعتصاب کردند. در اولین ماه اعتصاب، صاحبان موسسات سعی کردند کارگران را با ترساندن به سر کارشان برگردانند. عکس‌العمل اختناق‌آور آنها که با تفنگ‌های پر آمیخته بود با مقاومت کارگران روبه‌رو شد و با ماشین‌های ارتشی وادار به عقب‌نشینی شدند.»

نمایشنامه «حیدر برار» با اقتباس آزاد از قصه‌های عامیانه نوشته شده است. شخصیت‌های این داستان پدر محسن، پسرش ۱۲ ساله، پیرمرد معدیار، چوپان ۵۰ ساله، حیدربرار، سعید، قزاق، قزاق معاون و محسن هستند. زمان این داستان، سال‌های ۱۳۰۰ الی ۱۳۱۰ و مکان آن تفرش در نظر گرفته شده است. ابتدای داستان آمده است: «این اثر برای رادیو نگاشته شده است و در صورت لزوم می‌تواند اجرای صحنه نیز بشود.»

نمایشنامه بعدی با نام «خواب های آشفته زیر سایبان خشتی ما» برای روز کارگر نوشته شده است که نویسنده آن را به اصغر محجوب تقدیم کرده است. این داستان با ۱۰ شخصیت پدر، پسر، پسر همسایه، پیشخدمت، داور، دختر، دکتر، زن، گروه و مادر نوشته شده است که این‌طور شروع می‌شود: «گروه می‌رقصد. در لحظه‌ای با صدای سنج یکی از جمع جدا می‌شود و با تماشاگر»

نمایشنامه آخر با عنوان «معدن» و با شخصیت‌های پیرمرد، اصغر، سرکارگر، ترکمن و بچه‌هایش، مرد ساکت، اخراجی، مشدی، مهندس، گایرک، مرد آذری، استاد، جوان و شانار نوشته شده است. این نمایشنامه ۴ پرده دارد که صحنه پرده اول اینگونه است: «در آغاز خاموشی مطلق، صدای پتک بر صفحه آهن در آخرین بخش سالن ورود کارگران که فقط با چراغ‌هایی روشن که بر سر دارند با کری که در صدای پتک می‌نشیند به صحنه راه می‌افتند. ترانه‌ای غمبار که با زبان‌های لر، کرد و ترک، ترکمن، بلوچ و نهایتاً پارس می‌باشد به‌سوی تونل معدن راهی می‌شوند تاریکی همه را می‌بلعد. از عمق تونل تک نوری با یک گاری زغال پیش می‌آید از صحنه می‌گذرد نور سالن روشن می‌شود و پیرمرد رنج‌آور پشت گاری جان می‌کند تا در پشت سالن محو می‌شود. با گاری خالی برمی‌گردد نرم‌نرم متوجه وجود تماشاگر می‌شود در آغاز ناباور آن‌ها را می‌پاید و رابطه‌اش را می‌جوید.»

در پشت جلد این کتاب آمده است: «پیرمرد: (می نگرد تا با خنده مشترک تماشاگر بخندند) قراره من به شما بخندم یا شما به من؟ به من تو این معدن شصت تومن میدن که مقابلش یا بوی بارکش این گاری زغال باشم، از پای کوره تا انبار زغال شوئی هشتاد دفعه این گاری پرمیره هشتاد دفعه هم خالی برمی گرده شصت تومن. حالا ببینم کی اومده که به کی بخنده کمی راه می رود من دیگه عادت کردم سی ساله که هم معدن سیاهم کرده هم شما می خندد حقمه نیست؟ مهندس هم همینو میگه. ولی شکر زیادی می خوره زن بهم ندادن جوونیام انوقت که مرد بودم عاشقش شدم. داشت نرگس به گیساش می زد تو شلیته سرخ عین کبک چنان تاب می خورد که کره خرم عاشقش می شد چه برسه به من شاخه نباتو پیچیدم تو دستمال و رفتم خواستگاریش باباش چنان خواباند تو گوشم که عاشقی از سرم پرید ولی تو عروسیش با همون دستمال رقصیدم خوبم رقصیدم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها