پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۱
یافتن منطق مسئله نیازمند بازشدن زبان نطق درباره‌ مسئله است

فرانک جمشیدی، پژوهشگر ادبیات جنگ در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به به بررسی مساله در پژوهش‌های ادبیات جنگ پرداخته است.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فرانک جمشیدی، پژوهشگر ادبیات جنگ: این یادداشت، با نظر به سخنرانی اینجانب که در نشست دهم شهریور ۱۴۰۳ در سالن صفارزاده‌ی حوزه‌ی هنری ایراد کرده‌ام، تهیه و تنظیم شده است. هدف از برگزاری نشست یادشده، ارائه‌ی گزارشی بود از پروژه‌ی بررسی میزان بازنمایی جنسیت زنانه در کتاب‌های خاطرات دهه‌ی شصت و هفتاد توسط مجری آن، پریسا آقازاده.

در این نشست، علاوه بر تنی چند از کارشناسان شاغل در اندیشکده‌ی ادبیات پایداری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات بیداری، دفتر ادبیات اسارت و کتابخانه‌ی تخصصی جنگ، عزیزان دیگری نیز حضور داشتند که از دیدگاه‌ها و آرای ارزشمندشان بسیار بهره‌مند شدیم: دکتر مرضیه آتشی‌پور (دکترای ادبیات فارسی از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی)، دکتر طیبه عزت‌اللهی‌نژاد (ریاست محترم پژوهشکده‌ی هنر در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، دکتر بابایی‌فرد (عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان)، دکتر داود ضامنی (مدیرکل دفتر ارزیابی و پایش حوزه‌ی هنری)، دکتر جعفر گلشن‌روغنی (پژوهشگر حوزه‌ی تاریخ) و علیرضا کمری (مسئول واحد پژوهش دفتر ادبیات و هنر مقاومت).

پیشنهاد می‌کنم خوانندگان محترم، این یادداشت را به همراه یادداشت دیگری از بنده که خبرگزاری ایبنا، آن را در تاریخ ۲۹/‏۰۳/‏۱۴۰۳‬ با عنوان «چرا آثار پژوهشی درباره‌ی ادبیات دفاع مقدس به حاشیه رانده می‌شوند؟» منتشر کرد و در ارتباطی عمیق با یادداشت حاضر است، مطالعه بفرمایند. در این‌صورت، درخواهند یافت که این دومین نشست از سلسله‌نشست‌هایی است که چنانچه واحد پژوهش دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه‌ی هنری توفیق به استمرار آن پیدا کند، بنا دارد با هدف اطلاع‌رسانی درباه‌ی فعالیت‌های علمی این واحد برگزار نماید. همچنین خواهند دانست که اولین نشست اختصاص داشته است به گزارش نسرین خالدی از پروژه‌اش با عنوان تقریبی از رنج تا معنا؛ بررسی فرآیند دگردیسی رنج به معنا در خاطرات اسیران ایرانی جنگ هشت‌ساله با عراق که گزارش آن را خبرگزاری ایبنا در تاریخ ۰۳/‏۰۴/‏۱۴۰۳‬ با عنوان رنج در اسارت، شاخه‌ای از امید است، منتشر کرد.

۱

یکی از اهداف مهم واحد پژوهش از برگزاری نشست‌هایی با دغدغه‌ی ملزم‌کردن مجریان پروژه‌های پژوهشی به ارائه‌ی گزارشی از آنچه در حین انجام و اجرای پژوهش به آن اهتمام ورزیده‌اند، واداشتن آنها به گفت‌وگو با دیگران درباب مسئله‌ای است که به آن می‌اندیشند، آن هم نه فقط به قصد اطلاع‌رسانی درباره‌ی آنچه کرده‌اند یا آنچه بر آنها گذشته است، بلکه ممارست‌کردن درباره‌ی اینکه بتوانند به‌آسانی به دیگری‌های اهل‌فن بگویند به چه موضوعاتی فکر می‌کنند و چرا، چه پرسش‌هایی درخصوص آن موضوع، ذهنشان را به خودش مشغول کرده و به‌واسطه‌ی آن پرسش‌ها، چگونه درباره‌ی آن موضوعات تفکر می‌کنند. زیرا تجربه‌ی سال‌ها خدمتم در حوزه‌ی پژوهش بیانگر آن است که در نبود چنین آمادگی و قابلیتی برای گفت‌وگو، پژوهشگر این فرصت طلایی را از دست خواهد داد که دیگران، آگاه‌اش سازند که جای چه پرسش‌های مهمتر، مرتبط‌تر و بنیادی‌تری خالی است که چنانچه طرح شوند، همت وی به یافتن پاسخ آنها، انتخابش را برای روش کاوش مسئله، «منطقی‌تر» و راه رسیدن‌اش را به حل مسئله، «تسهیل» خواهد کرد.

پیش‌بینی من این است که چنین اقدامی در هر مرکز یا نهاد مطالعاتی و تحقیقاتی که انجام شود، می‌تواند آن مرکز یا نهاد را به یک اجتماع علمی مبدل سازد. نشانه‌ی آشکار اینکه یک مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی نظیر مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری به یک اجتماع علمی تبدیل شده، این است که «من» پژوهشگر به «ما» ی پژوهشگران دگردیسی یافته باشد و آنچه آن «ما» را می‌سازد یا، بهتر است بگویم، شماری «منِ» متفاوت را کنار هم می‌نشاند، مسئله‌ها و دغدغه‌هاست. بنابراین، چنانچه بتوانیم به‌واسطه‌ی مسئله‌ها و دغدغه‌هایمان در شنود و گفت جدی و روشمند و منتقدانه با هم قرار بگیریم و، مهمتر از آن، در قبال هم، نوعی همدلی علمی نشان دهیم؛ یعنی بکوشیم مسئله‌های یکدیگر را عمیقاً بفهمانیم و بفهمیم، ناگفته پیداست که به یک اجتماع علمی تبدیل شده‌ایم.

به نظرم، به فرآیند دگردیسی «من» به «ما» در یک مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی باید یک مرحله‌ی مهم را افزود که تاکنون به آن کمتر توجه شده یا کسی به آن صراحت نبخشیده است و آن، الزام پژوهشگر یا محقق به سهیم‌کردن دیگران در مسئله‌ای است که ذهن وی را به خود مشغول کرده است و، خیلی فراتر از آن، برانگیختن «دیگری» های مسئله‌اندیش به اینکه از او در خصوص مسئله‌اش سهم‌خواهی کنند.

شاید این ادعای هول‌برانگیزی باشد که پژوهشگر باید برای دیگران سهمی از مسئله‌ی ذهنی خود قائل باشد و شاید این پرسش طرح شود که پژوهشگر چگونه می‌تواند سهم دیگران را از این حیث ادا کند و اصلاً دیگران چگونه باید این سهم خود را نزد وی زنده کنند.

پاسخم این است: اقدام پژوهشگر یا ناظران علمی پژوهش به دعوت از مسئله‌اندیشان برای به‌اشتراک‌گذاشتن دغدغه‌ی پژوهشی مدّنظر؛ دغدغه‌ای از جنس اندیشه که من آن را چیزی کم از یک میراث نمی‌دانم، به این دلیل که در شکل‌گیری آن بسیار چیزها و کسان، دیده‌ها و شنیده‌ها، خوانده‌ها و یافته‌ها نقش داشته‌اند.

اینکه چرا دعوت به این هم‌اندیشی ضرورت دارد، برمی‌گردد به ماهیت مسئله که به‌راحتی شکار نمی‌شود، به‌سادگی آشکار نمی‌گردد و به‌آسانی تن به واژه‌ها و جملات و عبارات نمی‌دهد. به‌گمانم این تجربه‌ای پرتکرار باشد که گاه صفحات پرشماری درباره‌ی یک مسئله می‌نویسیم به این امید که به وصال تبیین دقیق و درست و روشن مسئله برسیم، ولی وقتی نوشته‌هایمان را می‌خوانیم، درمی‌یابیم گویی مسئله مدتهاست که از ما گریخته است! و این خاصیت مسئله است که بگریزد تا در پی‌اش دوان شویم. گویی صرف این دویدن، همان تقلا و تمنای ذهنی و کاوش و یابش یا جوییدن و یافتن است. در واقع، ویژگی مسئله این است که ما را به تکان و تکاپو بیندازد و به دنبال خودش بکشاند و گاه برساند به چیزی یا چیزهایی که شاید از ابتدا اصلاً در جست‌وجوی آن نبوده‌ایم. آنجا ما را چند صباحی به آن یافته که صرفاً ردّپای مسئله است، نه خود مسئله، دلخوش و دل‌مشغول کند و دوباره شیطنت‌هایش را از سر بگیرد و از نقطه‌ای که هستیم به نقطه‌ی دیگری به سودای رفع کامل عطش مسئله‌جویی بکشاند. این تعبیر مرا چند روز پیش همکار فرهیخته‌ام جناب ضامنی به نقل از کتابی که خوانده بودند، با این جمله بیان کردند: مسئله چیزی است که به سؤال درنمی‌آید.

سخن متناقض‌نما یا پارادوکسیکالی است! چگونه می‌شود که مسئله به سؤال درنیاید، حال آنکه سؤال، شکل صورت‌بندی‌شده‌ی مسئله است؟ ولی واقعیت این است که مسئله هیچگاه به‌طور کامل صید نخواهد شد گرچه همه‌ی ما توهم صیدکردن مسئله را تجربه کرده‌ایم و این، راز زنده و فزاینده و زاینده بودن مسئله است. این سه تعبیر را جناب دکتر سنگری در معنای «کوثر» به‌کار برده‌اند، ولی به نظر من، بیراه نیست که مسئله را کوثر اندیشه بدانیم و آن را قدر نهیم.

۲

نتیجه‌ی آن همدلی علمی و هم‌اندیشی با پژوهشگر برای رسیدن و رساندن به امکان فهم عمیق‌تر مسئله (از طریق الزام به سخن‌گفتن درباره‌ی آن و به سخن درآوردن دیگران)، بازشدن زبان نطق درباره‌ی مسئله است. این تجربه‌زیسته‌ی من است، و گمان می‌کنم شما هم با آن بیگانه نباشید، که مسئله، زبان نطق خودش را می‌طلبد؛ زبانی مبتنی بر تخیل فرهیخته گرچه زبان اساساً بر تخیل استوار است، ولی تخیل فرهیخته، نوعی خیال‌ورزی روشمند و قاعده‌مند است که اگر به آن مسلط شویم، منطق مسئله را دریافته‌ایم. چنین زبانی در فرآیند به گفت و نوشت درآوردن جهان ذهنی مسئله، نقدشدن، دفاع‌کردن از خود در مقابل نقدها به مدد اقامه‌ی دلیل، موفقیت در استدلال یا ناگزیرشدن به تجدیدنظر، چابک و ورزیده می‌شود و گواه بیِّن اینکه زبان پژوهشگر در تبیین مسئله‌اش، به زبان ورزیده‌ای تیدیل شده، توانایی او در روایی‌کردن مسئله‌اش می‌باشد. چون اگر پژوهشگری توانست به‌شیرینی مسئله‌اش را روایت کند، یعنی موفق شده مسئله‌اش را مرئی کند و اجازه دهد همگان آن را ببینند و، مهمتر از این، از دیده‌شدن نهراسد.

با ملاحظه‌ی آنچه گفته شد، گاه مشاهده می‌کنیم برخی پژوهشگران در خلوت خود، بسیار دلیرند در سخن‌گفتن و حجت‌آوری درباره‌ی مسئله‌شان، لیکن به جمع که می‌رسند، خوف دارند از اینکه از پوسته‌ی خویش به درآیند و بگویند مسئله‌شان چه بوده و درباره‌اش چگونه اندیشیده‌اند و چه سازماندهی علمی برای پژوهیدن آن طراحی کرده‌اند یا اگر تن به چنین موقعیتی دهند، مباحثه را به منازعه و مجادله مبدل می‌سازند. به نظرم این امر، محتمل دلایل چندی باشد: شاید زبان نطق درباب مسئله را تمرین نکرده باشند؛ شاید از فهمیدن اینکه جهاز فکری آنها مسئله را به‌خوبی هضم نکرده، می‌ترسند؛ شاید پیش‌بینی می‌کنند کسی مانند خودشان دغدغه‌مند آن مسئله نیست و آن را درک نمی‌کند؛ شاید از اینکه ناچار باشند در نتیجه‌ی بحث و گفت‌وگو، مسیر رفته‌ای را بازگردند و طریق درست‌تری را انتخاب کنند، احساس عجز می‌کنند و چنین شکیبایی‌ای را در خودشان نمی‌بینند؛ و، بدترین احتمال اینکه، شاید به هنگام ارائه‌ی مسئله‌شان نزد دیگران، از اینکه بفهمند اصلاً نطفه‌ی مسئله‌ای در ذهنشان بسته نشده بوده و آنها جز به بارداری کاذب درباره‌ی یک مسئله دچار نبوده‌اند، وحشت دارند.

به هر حال آنچه مسلم است، این است که زبان مسئله، زبان گفت وگویی یا دیالوگ است، از آن حیث که مسئله، یک «دیگری» سرسخت است، یک حریف جدی و قَدَر که به‌راحتی می‌تواند مچ صاحبش را بخواباند. مهارت در این شنود و گفت، آنگاه به کمال می‌رسد که پژوهشگر بتواند با «دیگری» های بیرون از اندرونی جهان ذهنیت‌اش گفت‌وگو کند و به جهان ذهنیت آنها نزدیک شود. بنابراین، مسئله‌ای که پژوهشگر نتواند درباب آن با دیگران سخن کند؛ مسئله‌ای که عینک وی نشود برای دیدن هر چیزی یا نگاه به هر متنی و واقعه‌ای؛ مسئله‌ای که نشود قلاب برای او تا با آن هر چه را می‌خواند، بهره‌ی مسئله‌شناسانه‌ی خودش را صید کند؛ مسئله‌ای که به بخشی از هویت حرفه‌ای پژوهشگر تبدیل نشود که دیگران وی را به‌واسطه‌ی آن بشناسند و به دیگران نیز بشناسانند؛ درست مثل این است که اصلاً آن مسئله را ندارد یا صاحب آن مسئله نیست‌. نظیر همان قصه‌ی گوسفند مو طلایی که مردی روستایی به قضا و تصادف نصیب‌اش شده بود و جرئت نمی‌کرد آن را در روستا نمایش دهد و درباره‌اش با کسی سخن بگوید که مبادا کسی او را از وی بدزدد. در نتیجه، آن را در آغلی زندانی کرده بود و فقط در مواقعی که چشمی او را نمی‌پایید، بیرون می‌آورد و چرخی می‌داد و دوباره به آغل‌اش بازمی‌گرداند. تا اینکه روزی به غفلت در آغل بازماند و گوسفند گریخت و مرد روستایی به هر کس نشانی او را می‌داد، فقط با تعجب نگاهش می‌کردند و می‌پرسیدند: مگر تو چنین گوسفندی داشتی؟ پس چرا هرگز کسی آن گوسفند را با تو ندیده است؟

منظورم از نقل این داستان این است که پژوهشگر باید با مسئله‌ی خود در هر عرصه و اعیانی ظاهر شود و خوف نداشته باشد از نمایش آن به دیگران؛ بیمناک نشود که مبادا کسی یا کسانی که چیره‌ترند و حرفه‌ای‌تر در پردازش و تبیین مسئله، آن را از آنِ خود کنند؛ نهراسد از اینکه مبادا نتواند درباره‌اش به‌خوبی سخن بگوید و دفاع کند و ضایع شود. مسئله را باید در چراگاه فکری دیگران به چرا برد و اجازه داد که رشد بهتری پیدا کند.

قطعاً نمی‌توان پیش‌بینی کرد در نتیجه‌ی نزدیک‌شدن مسئله‌ی پژوهشگر به جهان ذهنیت دیگران، چه تعداد لقاح جدید فکری و اندیشگانی در ساحت آن مسئله صورت بگیرد، اما قابل تصور است که این لقاح‌ها، ژنوم یک مسئله را تغییر دهند و ژنوم عبارت است از آنچه برای ساخت و پیشبرد و نگهداری یک موجود زنده لازم است و در اینجا آن موجود زنده، مسئله است. از این رهگذر است که زبان ما برای سخن‌گفتن یا نطق درباره‌ی مسئله باز می‌شود و آماده می‌شویم ما را به چالش بکشانند و به چالش بکشانیم. مهم در این میان، بُرد و باخت هیچیک از طرفین نیست. نتیجه هر چه باشد، به سود مسئله خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط