چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۵
«کابوس‌های خنده‌دار»؛ روایتی دلهره‌آور در دلِ قحطی شدید دوره قاجار

رمان «کابوس‌های خنده‌دار» اثر حمیدرضا شاه‌آبادی از نشر افق، توانسته است نشان چهار لاک‌پشت پرنده برای آثار منتشرشده در زمستان ۱۴۰۰ را کسب کند. در این مطلب به معرفی این کتاب تألیفی پرداخته‌ایم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا رمان «کابوس‌های خنده‌دار» داستان عطا، پسر خانواده حبیب‌سلمونی است که در زمان قحطی شدید قاجار، کنار دیگر اعضای خانواده‌اش به انجام نمایش‌های روحوضی مشغول است. زمانی که قحطی بیداد می‌کند و امرار معاش سخت‌تر از همیشه است، آن‌ها از یک غریبه، پیشنهادی وسوسه‌انگیز دریافت می‌کنند که در ازای دریافت غذا، چندروزی در عمارت او سیاه‌بازی کنند؛ پیشنهادی که قبول‌کردن آن، اتفاقات عجیب و دلهره‌آوری را رقم می‌زند.

قلم روان و بیان شیوای حمیدرضا شاه‌آبادی، نویسنده و پژوهشگر تاریخی، در کتاب «کابوس‌های خنده‌دار» با طنزی تلخ، اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران قدیم را به تصویر می‌کشد و هر مخاطبی را به اعماق لحظات زیسته ایرانیان قاجار می‌برد. این رمان ماجرایی است که از قدرت هنر و تاریخ مبارزه می‌گوید. حمیدرضا شاه‌آبادی در این داستان احوالات دوران قاجار و قحطی بزرگ در ایران را در قالب داستانی تاریخی و کمی‌تاقسمتی معمایی و جنایی نوشته است. وقایعی پیش‌بینی‌ناپذیر، ماجراهایی پی‌درپی و اشاره‌های تاریخی و جنبه‌های نمایشیِ این اثر باعث می‌شود که زندگیِ عطا و خانواده‌اش یکی از به یادماندنی‌ترین روایت‌های داستانی ایرانی باشد که از ظلم، خشونت، مبارزه و هنر می‌گوید و شجاعت، ذکاوت، سرسختی و دوستی را ستایش می‌کند. پرداختن به تاریخچه نمایش‌های روحوضی در ایران در قالب یک داستان جذاب و پرکشش یکی دیگر از امتیازهای رمان «کابوس‌های خنده‌دار» است که مخاطب را با یکی از تأثیرگذارترین و مردمی‌ترین آیین‌های نمایشی ایرانی آشنا می‌کند و صحنه‌هایی شاد، انتقادی و تفکربرانگیز را می‌سازد.

در بخشی از متن این کتاب می‌خوانیم:

ننه‌عفت نشسته بود روی زمین و گریه می‌کرد. بابا توی اتاق دور خودش می‌چرخید و با کف دست گاهی به پیشانی‌اش می‌کوبید و گاهی به ران پایش. ننه‌عفت گفت: «یعنی می‌شه دوباره تو خواب راه رفته باشه؟ می‌شه رفته باشه یه جای دیگه خوابیده باشه؟»

بعد انگار چیزی یادش آمده باشد، از جا بلند شد و به دیوارهای دورتادور اتاق نگاه کرد. شک نداشتم دارد دنبال دولابچه می‌گردد. همان چیزی که من هم آرزو داشتم روی دیوار بود و نجیبه از توی آن بیرون می‌افتاد. وقتی که دید همه‌ی دیوارها صاف‌اند و هیچ دولابچه‌ای میان آن‌ها نیست، دوباره نشست روی زمین و آرام گفت: «کاش تو خواب راه رفته باشه.»

بابا دوباره کوبید به پیشانی‌اش و گفت: «من نمی‌فهمم چرا این بی‌همه‌چیز منکر شد که ما بچه داریم… چرا همچین می‌کنه!»

ننه‌عفت گفت: «خدا کنه تو خواب راه رفته باشه، خدا کنه این بلا نباشه.»

بابا آهی کشید و رفت نشست روی صندوقچه. سرش را انداخت پایین و کمی به زیر پایش نگاه کرد و گفت: «عجب بساطیه… ما رو بگو روز اول فکر کردیم اومدیم این‌جا یه حقیقتی رو برملا کنیم؛ حالا خودمون هم نمی‌دونیم چی راسته و چی دروغ، کی هست و کی نیست.»

اطلاعات بیشتر:

نشر افق، کتاب «کابوس‌های خنده‌دار» را که حمیدرضا شاه‌آبادی نوشته در ۲۵۶ صفحه و به بهای ۲۳۰ هزار تومان برای مخاطبان بالای ۱۲ سال منتشر کرده است. این اثر به فهرست چهل‌وچهارم لاک‌پشت پرنده راه یافته و نشان «۴ لاک‌پشت پرنده زمستان ۱۴۰۰» را دریافت کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط