یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۹
برای «محمود حکیمی» مهربان و دوست‌داشتنی

خراسان‌رضوی- نام زنده‌یاد «محمودحکیمی» برای کتاب‌خوانان سال‌های نه چندان دور بسیار آشنا و ماندگار است؛ کتاب‌هایی که روایت‌گر داستان‌هایی جذاب و نسبتاً روان و بیشتر از دل تاریخ و حوادث اسلام و ایران بود.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سید احسان‌مصطفی‌زاده: ما دهه شصتی‌هایی که بیشتر دور و بر کتاب و کتابخانه بودیم تا در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر و احتمالاً کمی بیشتر از کمی هم دوز مذهبی خانوادگی‌مان بر مطالعه کردنمان سایه انداخته بود؛ بدون تردید با این نویسنده چیره‌دست و فعال آن سال‌ها آشنا هستیم و کتاب‌هایش یا در آن قفسه‌های انتهایی کتابخانه شخصی‌مان هنوز مانده است و دارد خاک می‌خورد یا در ذهن‌مان اسم و آثارش نقش بسته؛ بهرحال کتاب‌های استاد محمود حکیمی مهربان و دوست‌داشتنی را حتماً خوانده‌ایم. مهربان از این جهت که وقتی در سال ۱۳۹۴ چندروزی میزبان او در مشهد بودیم و صبح تا شب برای حضور در جلسات مختلف رونمایی، نقد و بررسی و جشن امضای آثارش همراهی‌ش کردیم، در ترافیک‌های ملال‌آور ماندیم، تاخیرها و بی‌نظمی‌های برنامه‌ها را دیدیم؛ اخم به ابروی این پیرمرد خوش‌رو و باصفا نیامد و با عشق و از صمیم قلب به پرسش‌های متعدد و طولانی اهالی کتاب دل داد و پاسخ گفت و پای حرف‌هایشان نشست. دوست‌داشتنی هم از این جهت که در دیدار با دانش‌آموزان مانند خودشان کودکانه و معصومانه رفتار کرد و در نشست رسمی با کارشناسان جدی و تخصصی سخن گفت. علم و دانش‌ش را بی‌چشم‌داشت در سبد عرضه گذاشت و تجربه ده‌ها سال نویسندگی‌ش را به نوجوانان و جوانانی که علاقمند به پای صحبت‌ش نشسته بودند، تقدیم کرد.

نام «محمودحکیمی» که دیگر باید متاسفانه بنویسیم زنده‌یاد حکیمی؛ برای کتاب‌خوانان آن سال‌های نه چندان دور بسیار آشنا است. کتاب‌هایی که روایت‌گر داستان‌هایی جذاب و نسبتاً روان و بیشتر از دل تاریخ و حوادث اسلام و ایران بود. قصه‌گویی و داستان‌نویسی از متون کهن ایران و تاریخ اسلام از قلم توانای آن سال‌های حکیمی بر باور بسیاری از کتاب‌خوانان نوجوان دهه شصتی ماندگار شده است و شاید همه ما برای اولین بار به نوعی داستان دینی را با روایت‌های جانانه و حکیمانه‌ی حکیمی در دل و جان‌مان ثبت کردیم.

آن سال‌های دور دهه هفتاد وقتی در کتابخانه‌ها به توصیه خانواده و دوستان به دنبال داستان و کتاب با موضوع تاریخی و دینی بودیم، قفسه آثار استاد حکیمی معمولاً خالی بود یا اگر اثری هم برای امانت بردن از وی مانده بود خیلی پاره و غیرمنظم بود؛ یعنی آنقدر هم‌نسل‌های من کتاب‌های او را به خانه می‌بردیم که دیگر نایی برایشان باقی نمانده بود. درست گفتند که: «او نویسنده مذهبی‌نویس برای نوجوانان بود در زمانه‌ای که چنین نویسنده‌ای وجود نداشت.»

دانش‌آموزان کتاب‌خوان آن سال‌ها همه در خاطر داریم که چقدر در مسیر مدرسه و زنگ‌های تفریح مدرسه؛ مجموعه‌های در مدرسه‌های حکیمی را خواندیم؛ در مدرسه مولانا، در مدرسه حکیم توس، در مدرسه پیر نیشابور، در مدرسه اقبال لاهوری، در مدرسه فرمانروای ملک سخن سعدی، در مدرسه ناصرخسرو قبادیانی...

این نویسنده تاریخ ادبیات و محقق دینی حالا از این دنیا رفته است و برای ما «نقابداران جوان»، «اشراف‌زاده قهرمان»، «سوگند مقدس»، «سلحشوران علوی»، «پیام آور محبت» و آثاری از این دست را به یادگار گذاشته است که نسل جدید و دهه نودی‌ها خیلی کم بتوانند با کتاب‌هایش ارتباط برقرار کنند اما بدون تردید یکی از اصلی‌ترین قلم‌ها در مسیر کتابخوان شدن خیلی از دهه پنجاهی‌ها و دهه شصتی‌ها داستان‌ها و قصه‌های استاد حکیمی است. این چند خط به یادگار بماند از عرض ارادت‌مان به نویسنده‌ایی که یکی از پایه‌های اصلی کتاب‌خوان کردن‌مان بود. به یادت هستیم تا کتاب در دست‌مان هست آقای حکیمی عزیز، مهربان و دوست داشتنی…

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها