پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۸
خورشاهیان: مخالف مطرح‌کردن مسائل عاشقانه در کتاب نوجوان هستم

یک منتقد ادبی در نشست نقد کتاب «تو خواب میکائیل هستی» گفت: میکائیل نمی‌خواهد خودش را به آوا نشان بدهد؛ او دارد خودش را به خودش نشان می‌دهد؛ از این منظر، راه فراری برای من باقی می‌ماند که به این علاقه‌مندی جواب مثبت بدهم؛ وگرنه من کلاً مخالف مطرح‌کردن مسائل عاشقانه برای نوجوان در کتاب‌ها هستم.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در دنیای ادبیات، ژانر عاشقانه همواره جایگاه ویژه و تأثیرگذاری داشته است. این ژانر با بافتی لطیف و عاطفی، دنیای پیچیده احساسات و روابط انسانی را با کلمات به تصویر می‌کشد. رمان‌های عاشقانه به‌ویژه در ادبیات معاصر ایران، به عنوان پلی میان تخیل و واقعیت عمل کرده است و مخاطبان زیادی دارد. نوجوانان نیز به این آثار جذب می‌شوند و خود را به دنیایی از رویاها و آرزوها می‌برند؛ اما این پرسش مطرح می‌شود که می‌توان به عشق نه در ادبیات بزرگسال بلکه در ادبیات نوجوان پرداخت؟ به بیانی دیگر، ژانر عاشقانه در رمان نوجوان ایرانی آری یا خیر؟

نشست «ژانر عاشقانه در رمان نوجوان ایرانی» که به کوشش ایبنا برگزار شد، فرصتی برای بررسی این موضوع فراهم آورد. محور این نشست، نقد کتاب «تو خواب میکائیل هستی» اثر تیمور آقامحمدی بود که نمونه‌ای از این ژانر در ادبیات نوجوان شناخته می‌شود. در این نشست، تیمور آقامحمدی، نویسنده کتاب و هادی خورشاهیان، منتقد ادبی حضور داشته و به بررسی وضعیت کلی ژانر عاشقانه در رمان‌های تألیفی ایران و تحلیل ابعاد مختلف کتاب «تو خواب میکائیل هستی» پرداختند.

- آقای آقامحمدی، چرا شما به سمت نوشتن یک داستان در ژانر عاشقانه برای قشر نوجوان رفتید؟

تیمور آقامحمدی: قبل از اینکه برای نوشتن به ماجرای عاشقانه فکر کنم به دنبال این بودم که چرا انسان، انسانِ ایرانی، در مقاطعی از رویاهای شخصی خودش دست می‌کشد؟ چرا ما دنبال آنچه که وجود ما با او همسو است و درون ما آن را می‌خواهد، نمی‌رویم؟ چرا این اتفاق میفتد؟ آیا زندگی باعث می‌شود؟ جامعه باعث می‌شود؟ یا ما خود، مسبب آن هستیم؟ ما در این کتاب، افرادی را داریم که در گذشته خود، در آن نقطه‌ای که باید یک انتخاب می‌کردند، تصمیم می‌گرفتند که مسیر همسو با رویاهای خود را پیش بگیرند، این کار را انجام ندادند و جای اینکه بلند شوند، نشستند و جریان زندگی آن‌ها را با خودش برد؛ یعنی مشخصاً پدر میکائیل، مادر میکائیل و دایی او، این سه نفر این ویژگی را دارند و میکائیل به دنبال این است که «من هم اکنون در این مقطع با این مسئله مواجه شده‌ام و ناگهان متوجه شده‌ام که به ادبیات علاقه‌مندم و می‌خواهم درک درستی از مفهوم هنر داشته باشم». یک ماجرای عاشقانه هم بر سر راه پیش می‌آید. هادی خورشاهیان دقیقاً این داستان را دسته‌بندی خواهد کرد و ما استفاده خواهیم کرد؛ اما در این رمان آن ماجرای عاشقانه پشت ماجرای این اتفاقات است؛ یعنی من نخواستم که این موضوع را محور اصلی رمان قرار دهم. آن مسئله پیش‌برنده رویاهای شخصی و گذشته است. حتی در دوران مهدکودک اتفاقاتی برایش افتاده که حالا می‌گوید من چرا باید آن کاری را که دوست دارم انجام ندهم و کاری را که دیگران می‌خواهند انجام بدهم. یکی از دوستان ما، جمله خیلی خوبی گفته بود که این مضمون را داشت: «اگر ما رویای شخصی خودمان نباشیم، در رویای دیگران بازی می‌کنیم.». این مسائل باعث می‌شود که میکائیل به بهانه عشق و جذبه و کشش عشق، انرژی‌ای بگیرد و سعی کند نسخه بهتری از خودش باشد. میکائیل ابتدای رمان با میکائیل انتهای رمان به دلایل مختلف متفاوت است و تغییر کرده است. یکی از دلایل این تغییرات، عشق است. دلیل دیگرش اندیشیدن به زندگی اطرافیان است. او حتی از بزرگ‌ترهای خودش پرسش می‌کند که چرا این اتفاق افتاده و آن را نقد می‌کند؛ اما قاعدتاً هر ماجرایی یک وجه ندارد و وجوه مختلف دارد. میکائیل به ذات ۱۵ سالگی خودش یکی از وجوه را می‌بیند؛ اما آن‌ها هم دلایل خاص خود را دارند. من سعی کردم به این ماجرایی که چرا ما از رویای شخصی خودمان در زندگی دست می‌کشیم، فکر کنم.

به طور کل، چیزی که من به دنبال آن بودم این بود که یک نوجوان کاملاً امروزی با تمام ویژگی‌ها خلق کنم. ما گریزی از عشق نداریم و انسان از بدو تولد در معرض عشق است. مثلاً عشق به مادر و عشق به زندگی و عشق به پدر و در دوره نوجوانی هم ناخواسته درگیر ابتلائات مختلف می‌شود. در واقع، اگر منظری که ما داریم اهمیت دارد، می‌توانیم از عشق به عنوان یک نیروی پیش‌برنده و معناآفرین استفاده کنیم. در مقاطعی از تاریخ نیروی عارفانه‌ای، جلوی رشد و توسعه انسان ایرانی را گرفت و به جای اینکه او به بیرون رجوع کند به درون رجوع کرد. این نیرو درون ما را از بیرون باز می‌دارد؛ من می‌گویم که این عشق، این موجود بیرونی، باید مابه‌ازای بیرونی هم داشته باشد یعنی ما را در زندگی پیش ببرد و به زندگی معنا بدهد.

خورشاهیان: مخالف مطرح‌کردن مسائل عاشقانه در کتاب نوجوان هستم

- آقای خورشاهیان نظر شما چیست؟ آیا عشق در کتاب «تو خواب میکائیل هستی» پیش‌برنده است؟

هادی خورشاهیان: بسیار سپاسگزارم از شما که فرصتی را در اختیار ادبیات قرار دادید تا درباره این کتاب صحبت کنیم. ببینید، من از دو وجه می‌توانم به این کتاب نگاه کنم که از یک وجه آن نگاه نمی‌کنم؛ به دلیل اینکه شیوه من با شیوه تیمور آقامحمدی متفاوت است؛ یعنی من در رمان‌های نوجوانم برعکس رمان‌های بزرگسالم سعی‌ام بر این بوده است که همیشه خانواده‌محور باشد و خانواده، خانواده موفقی باشند، دوستان دوست‌های موفقی باشند و اگر ایرادات کوچکی یا اشتباهات کوچکی هم وجود داشته باشد در همین رمان جبران شود. این بخش دوم در اثر تیمور آقامحمدی دیده می‌شود؛ یعنی میکائیل نه‌تنها خودش را ارتقا می‌بخشد بلکه به دایی خود هم کمک می‌کند و اصلاً به آدم‌بزرگ‌ها کمک می‌کند و این نکته خیلی جالبی است که یک نوجوان ۱۵ ساله (البته هر ۴ نوجوان این کتاب، دو دختر و دو پسر، ۱۵ ساله هستند) دارد هم به خودش کمک می‌کند و هم به نوعی به دوستش کیا کمک می‌کند. به نوعی هم دارد به دایی‌اش کمک می‌کند؛ اما نکته‌ای که هست این است که پشت جلد کتاب نوشته، «بیایید با پدر سهل‌انگار، مادر لجباز و دایی چاقم که عاشق زبان مردگان است، آشنا شوید». این‌ها صفت‌هایی است که میکائیل به خانواده‌اش می‌دهد. ادبیات من این‌طور نیست، تفکر من اینطور نیست. دایی در زندگی شکست خورده است به خاطر همین سهل‌انگاری داشته و شجاعت نداشته؛ مادر نیز شکست خورده و می‌توانسته هنرمند بنامی شود اما نشده و پدر نیز طوری شکست خورده است. کیا به عنوان نوجوان نیز یک طور دیگر شکست‌خورده است. میکائیل بین این افراد، بهتر و شجاع‌تر است. بقیه ویژگی‌ها و خصلت‌های منفی دارند؛ مثلاً کیا به راحتی دوستش را می‌فروشد، کامی از هر فرصتی استفاده می‌کند تا به آن‌ها ضربه بزند. میکائیل یک شکل دیگر است. خب، این ادبیات من نیست و آن را خیلی نمی‌پسندم؛ اما واقعیت است.

طرف دوم قضیه چیست؟ این واقعیت وجود دارد که ممکن است در خانوده‌های مختلف در این جامعه حتی خانواده‌هایی هم که فرهیخته هستند، هنرمند و کتابخوان‌اند، مشکلات این‌شکلی وجود داشته باشد. یعنی چه مشکلاتی؟ منظورم این نیست که معتاد باشند، طلاق گرفته باشند و…؛ بلکه از نظر شخصیتی به آن شکل آرمانی خود نرسیده باشند. خانوده این داستان از آن خانواده‌ها است؛ کما اینکه این امکان را داشته‌اند. یک وقتی پیش می‌آید که ما می‌بینیم آن آدم، فرزند طلاق است. پدرش کارگر بوده و از داربست افتاده و مهره‌های کمرش شکسته است، مادرش خانه‌دار بوده و این بچه مثلاً رفته دزد شده است؛ اما می‌توانسته نرود. اما این خانواده چنین مشکلاتی ندارند و مشکلات‌شان این است که اعتمادبه‌نفس لازم را ندارند. از این منظر این کار، کار درخور توجهی است. البته که من با این حجم از آدم‌های ناموفق در رمان نوجوان مخالفم؛ اما می‌گویم این‌ها هر کدام‌شان نماد یک چیز هستند. تیمور آقامحمدی می‌خواهد از این‌ها استفاده کند.

در رمان «تو خواب میکائیل هستی» با محوریت میکائیل، عشق واقعاً مسئله اصلی نیست؛ اما در واقع هست! عشق به خویشتن، عشق به خانواده، به ترقی، عشق به ارتقا و موقعیت‌هایی که دارد؛ مثلاً حتی عشق دوستانه است، میکائیل می‌توانست کلاً با دوستش قطع رابطه کند؛ اما این کار را نکرد و با اینکه دوستش به‌راحتی میکائیل را فروخت و در شرایط مختلف خیلی راحت در مواجهه با مخاطره، شانه خالی کرد؛ اما میکائیل این‌طور نبود. درباره مسئله عشق میکائیل به آوا نیز باید بگویم که خیلی نمی‌شود اسمش را عشق گذاشت. البته این را هم من بعداً توضیح می‌دهم که اگر میکائیل با آن مخاطرات روبه‌رو نمی‌شد، اصلاً درگیر نمی‌شد. این علاقه‌مندی‌اش به آوا باعث شد چیزی درونش زنده شود؛ همان چیزی درونش وجود داشت ولی ممکن بود او هم مثل پدر، مادر و دایی‌اش آن را نادیده بگیرد. حالا در مورد عشق توضیحی بدهم که عنوان نشست نیز همین است. ما در ادبیات کلاسیک وقتی با موضوع عشق روبه‌رو هستیم، معمولاً آدم‌های آن داستان‌ها، آدم‌بزرگ هستند؛ به این معنا که در سنی هستند که می‌توانند ازدواج کنند: مثل بیژن و منیژه، لیلی و مجنون و… هرکدام از این‌ها؛ اما در ادبیات نوجوان این مسئله لبه تیغ است. وقتی به مسئله عشق می‌پردازیم تاحدودی کار خطرناکی کرده‌ایم و عملاً با مشکلاتی روبه‌رو هستیم. به چه معنا؟ به این معنا که به نظر من این عشق نیست؛ این یک علاقه‌مندی برای نوجوانی است. به نظر من عشق وقتی شکل می‌گیرد که امکان وصل وجود داشته باشد. دو نوجوان ۱۵ ساله به هم علاقه‌مند شده‌اند؛ این موقعیت باید زمانی مطرح شود که به ازدواج ختم شود. برای دو نوجوان ۱۵ ساله ممکن است در برخی موقعیت‌ها و یک‌سری از شرایط، این اتفاق بیفتد؛ اما در این رمان، آن آدم‌ها به این مسئله نمی‌رسند. اجازه بدهید که من آن را به عنوان عشق مطرح نکنم؛ این یک علاقه‌مندی است، علاقه‌مندی به نشان‌دادن خود. حتی آن صحنه که سوار ماشین می‌شوند، کمک می‌کنند و وسایل را می‌برند، آن‌ها می‌خواهند یک چیزی را تعریف کنند؛ آنجا اوج این است که هرکسی می‌خواهد خودش را طوری به دیگری نشان بدهد. میکائیل نمی‌خواهد خودش را به آوا نشان بدهد؛ او دارد خودش را به خودش نشان می‌دهد؛ از این منظر، راه فراری برای من باقی می‌ماند که به این علاقه‌مندی جواب مثبت بدهم؛ وگرنه من کلاً مخالف مطرح‌کردن مسائل عاشقانه برای نوجوان در کتاب‌ها هستم. اگر در حد گذری باشد بله؛ اما در این حد که قرار بگذارند و ابراز علاقه کنند نمی‌پسندم. البته این را هم بگویم که اینجا اصلاً آن‌طور پیش نرفته و مسئله علاقه میکائیل به آوا، راه نجاتی برای آدم‌بزرگ‌ها شده است. نکته قوت رمان هم دقیقاً همین‌جاست؛ اینجا در واقع همان جایی است که شاید تیمور آقامحمدی عمداً همه آدم‌ها را در شرایط نامناسب نشان می‌دهد؛ نامناسب نسبت به خودشان و می‌گوید در همین شرایط و در این خانواده هم یک نفر می‌تواند پیدا شود که سن کمتری دارد اما با عشق دارد زندگی می‌کند و به خاطر آن علاقه، حضور کتابخانه و وجود موسیقی و… می‌تواند هم خود را نجات بدهد هم بزرگ‌ترهایش را.

خورشاهیان: مخالف مطرح‌کردن مسائل عاشقانه در کتاب نوجوان هستم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها