سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «آفرودیت» سومین رمان غزاله بزرگزاده است که بهتازگی از سوی نشر روزگار منتشر شده است. غزاله بزرگزاده دانشآموخته رشته مهندسی عمران در مقطع کارشناسی است. از او تاکنون آثار مختلفی در قالبهای شعر، داستان و رمان منتشر شده که شامل «عرفان» (١٣٩٥)، «سودای وصال» (١٣٩٦)، «نقش سایه» (١٣٩٧)، «گمشدهای در مه» (۱۴۰۰)، «راز یک معما» (١٤٠۱)، و «خلجان» (۱۴۰۲) است.«آفرودیت» تازهترین اثر غزاله بزرگزاده، رمانی با مضمونی اجتماعی_ معمایی است و دارای داستانهای فرعی و از دید چند راوی در بازههای زمانی و سنی مختلف روایت میشود. شخصیت اصلی رمان دختری است به نام باران، که حادثهای کابوسها و رنجهای گذشته را برای او زنده میکند. دختری که سرگردان است برای رمزگشایی از گذشته و اتفاقاتی که رنگ و بویی تازه به خود گرفتهاند و او را در مسیری تازه و چالشی سخت سوق میدهند. آنچه میخوانید گفتوگو با نویسنده درباره «آفروردیت» تازهترین رمان او ست.
رمان تازهتان «آفرودیت»، برعکس آثار پیشینتان حجمی بیشتر دارد. از تجربه شعر و داستان و رمان کوتاه، رسیدید به رمان بلند. از این تجربه بگویید؛ سختتر بود یا آسانتر؟
زمانی که شروع به نگارش این رمان کردم گمان نمیکردم تا این حد مرا در خودش غرق کند، تاجاییکه تمام زندگیام تبدیل به جولانگاهی برای این اثر شده بود، در خواب و بیداری تمام شخصیتها و صحنهها مرتب و پیدرپی – یکی پس از دیگری – در پس ذهن و مقابل چشمانم خودنمایی میکردند، بهگونهای که تقریباً از دنیای اطرافم جدا شده بودم و تبدیل به ناظر یک روایت داستانی شده بودم، تماشا میکردم و بیشتر و بیشتر در خود فرورفتهتر میشدم و تبدیل به انسان دیگری شده بودم؛ انسانی دورافتادهتر از انسان پیشین، تاجاییکه درحین نگارش این رمان اضافه وزن پیدا کردم؛ چراکه تمام وقتم در خلوتگاهم - اتاقم- سپری میشد. با تمام وجودم و به قیمت روح رو به زوالم، آن را به نگارش درآوردم و شاید بهصراحت بتوانم بگویم نگارشی سخت توام با دردی شیرین بود. بعد از پایان نگارش این اثر مدت مدیدی صرف پیداکردن خودِ گمشده و یافتن آرامش برای درون ملتهبم شد، بهگونهای که روزی شش تا هفت ساعت از وقت خود را صرف تمرینهای ورزشی بدون وقفه و استراحت میکردم تا شاید کمی تصاویر پررنگ و صدادارِ مقابل دیدگانِ ذهنم رو به خاموشی بگذارند.
در رمان «آفرودیت» داستان در فصلهای مختلف از زبان راویهای گوناگون و شخصیتهای فرعی و اصلی روایت میشود؛ شخصیتهایی که در کشاکش روایت به نوبت به داستان وارد میشوند، داستان خود را روایت میکنند و به واسطه آن، یکی از گرههایی که به داستان افتاده است را باز میکنند و داستان را به جلو سوق میدهند و از راهی دیگر از روایت خارج میشوند. یکجورهایی این چندصدایی، نوعی دموکراسی در داستان ایجاد کرده است. این طور نیست؟
بله، دقیقاً. هر کدام از شخصیتها آزادی بیانی داشتند تا آنطور که میخواهند و از دید خودشان راوی داستانشان باشند و چیزی را که بر ذمه خودشان میبیند به صراحت بیان کنند، بدون هیچ جبر و تحمیلی و هیچ استبدادی در روایتگویی و واژگان زندگیشان ایجاد نشود و هرکدام عدالت را به زبان خودشان فریاد بزنند.
یکی از مهمترین عناصر رمان، «زمان» است. عنصری که در رمانهای مهمی چون «اولیس» جیمز جویس، «در جستوجوی زمان از دست رفته» ی مارسل پروست و «خشم و هیاهوی» ویلیام فاکنر برجسته است. زمان عنصری زنده در «آفرودیت» است؛ به بیانی دیگر، «آفرودیت» زمانی سیال و روان دارد. زمان برای شما و شخصیتهای رمان، چگونه است؟
همانطور که میدانیم بیشک عنصر زمان در شکلگیری داستان نقش حیاتی دارد. با عنصر زمان حوداث و اتفاقات رخ میدهند و گرههای داستانی ایجاد میشوند. در داستان «آفرودیت» سعی بر آن داشتم که از طریق پیریزی طرحی منسجم و اصولی با برهمزدن زمان و توالی حوادث از روش جریان سیال ذهن استفاده کنم. و با این روش «جریان سیال ذهن» زمان گذشته را به زمان حال پیوند بزنم و زمان گذشته را زنده کرده و به زمان حال منتقل کنم.
یکی از ویژگیهای برجسته «آفرودیت»، سفر با شخصیتها به شهرهای مختلف ایران است و هر شخصیت با هر سفرش، خواننده را دنیایی از فرهنگهای گوناگون آشنا میکند و همین، «آفرودیت» را در پیوند با زیست زن ایرانی در دورههای مختلف و شهرهای مختلف قرار داده است. بهنوعی یک ایرانِ فرهنگی در «آفروردیت» جاری است؟
بله سعی بر این داشتم که تمام اتفاقات در یک نقطه مکانی اتفاق نیفتد و به گونهای با اکثر زیست بومهای فرهنگی سرزمینم پیوند داشته باشد.این تجربه برای جالب بود و امیدوارم برای خوانندگان هم جالب باشد.
در اینجایی که «آفرودیت» و خالقش قرار دارد، در نسبت به آثار پیشینتان مثل «خلجان» که در آن هم زنان محوریت دارند، به عنوان یک نویسنده زن، این مسیر را چگونه پیش میبرید؟ چه کسانی مشوقتان هستند، از چه کسانی تاثیر میپذیرید؟
اولین مشوق من برای نوشتن فارغ از بازخورد و مخاطبان و خوانندگان کتابم علاقه وافری که به نوشتن داشتم و دارم بوده و بعد حمایت خانواده و بازخوردهای مثبت خوانندگان کتاب و ناشران کتابهایم بودهاند. در پاسخ به تاثیرپذیری هم باید بگویم عوامل و افراد بسیاری موثر هستند؛ چراکه برای خلق یک اثر نویسنده باید مطالعهای مستمر و مداوم و با انسانها و محیط پیرامونش تعاملاتی گسترده و نزدیک داشته باشد تا با تلفیق همه اینها با یکدیگر بتواند با ذهنی تهی از قضاوت و فقط در جایگاه ناظر و حس و درکی عمیق از آنچه برایش ملموس شده مبدع اثری نو و متفاوت باشد؛ چراکه هرکس درک و برداشتی متفاوت از مطالعات و آدمیان و جامعه پیرامون خود دارد. هر مسیری پستی بلندیها و چالشهای خاص خودش را دارد. تلخیها و سختیهایی که گاه از آستانه تحمل من بالاتر بودهاند و برای لحظهای خودم را باختهام، ولی بعد باعث شدند جرقهای باشند تا با عزمی راسختر به مسیر ادامه دهم و سعی کنم هر اثر از اثر قبلی بهتر نگاشته شود. نوشتن بااینکه مستلزم وقت بسیار زیاد و درخودفرورفتگی و تاثیرات روحی و روانی غیر قابل انکار است، اما از طرفی شوق و علاقه وافر و رهایی که همان دم که تصاویر و پژواکهای ذهنی با قلم بر کاغذ نگاشته میشوند مشعلی در تاریکخانه وجودم روشن میشود تا با شوری وصفناپذیر به نگارش ادامه دهم، بدون توجه به اینکه چه اتفاقی قرار است بیافتد.
نظر شما