سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): مسئلهاش، مسئله فلسطین است. رمان حول محور همین مسئله شکل گرفته است و حوادثش نیز، مستقیم یا غیرمستقیم به آن ربط دارند. به گذشته، به تاریخ میرود و هویت مورد هجوم اعراب ساکن فلسطین را جستجو میکند. «یه وقتی اینجا یافا بود. بعد، صهیونیستها اسمش رو تل آویو گذاشتن. پشت پنجره ایستاده بود و چای مینوشید، چشمهایش را در میان شلوغی خفهکنندهای به آسمان خراشها دوخته بود. نوری نمیتابید و همهجا غبارآلود بود؛ البته نه بهخاطر شلوغی و جمعیت و تراکم ساختمانها بهخاطر مشتی غارتگر و غاصب، فساد همهجا را گرفته بود. منذر سعی میکرد بغضش را خفه کند با صدایی لرزان ادامه داد: چهل سال قبل از روز نکبت یهودیها تو محلهای به اسم تلآویو توی یافا زندگی میکردن؛ اما کمکم تلآویو یافا رو بلعید! اون زمان اونها به ما گفتن که ایده نامگذاری محله یهودینشین تلآویو از رمان تنویلاند از تئودور هرتزل رهبر صهیونیست ها الهام گرفته شده؛ رمانی که اون موقعها مشهور بود و بینشون دستبهدست میچرخید.»
از رمان «تلآویو سقوط کرد» صحبت میکنیم. رمانی درباره یک رویا، که زمانی دور و حتی برای عدهای ناممکن به نظر میرسید، اما اکنون بسیاری – حتی از جمع بدبینها – به نزدیکی آن باور کردهاند. رمانی نوشته سمیه علی هاشم که به قلم سعیده سادات حسینی (نشر کتابستان معرفت) به فارسی ترجمه شده است. داستانی که از دنیای بدون اسرائیل، از ممکن بودن وجود این دنیا و نیز راه رسیدن به آن صحبت میکند. سمیه علی هاشم لبنانی است. صهیونیستها را میشناسند. خوب میشناسد. باور دارد که نه فقط منطقه آسیای غربی، که جهان بدون اسرائیل قطعاً جای بهتری خواهد بود.
نه اینکه رسیدن به این جهان بهتر، آسان و بیهزینه – یا کمهزینه – باشد، اما شدنی است. قدرت و جذابیت رمان «تلآویو سقوط کرد» در همین باور راسخ نویسنده نهفته است. جالب اینکه برخی از آنهایی که این رمان را خوانده بودند، چند شب پیش – شب اجرای عملیات وعده صادق ۲ - با دیدن نتانیاهو که با دستهای لرزان چیزهایی را از روی کاغذ میخواند یاد بعضی جملات نویسنده افتادند. خیلیها آن شب در لرزش دستان نتانیاهو و وحشتی که او، یعنی نخستوزیر اسرائیل میکوشید پنهانش کند چیزی را دیدند که سمیه علی هاشم پیشتر دیده بود.
میخوانیم: «مردم تا وارد کافه میشدند، سرزمین فلسطین یکپارچه ازشان استقبال میکرد، با همان نقشه بزرگش و با همان مرزهای پیش از اشغالش در سال ۱۹۴۸؛ آن هنگام که ساکنانش در امنوامان در خانههایشان بودند، فرزندانش بادبادکبازی میکردند و تپهبهتپه بهدنبال بادبادکها میدویدند و تا شب ولوله میکردند؛ همان زمان که با پروانهها مسابقه میدادند و پنهانی وارد خانه همسایه میشدند تا انجیر قرمز بچینند و پیرزن صاحبخانه با عصای چوبیاش بهسراغشان میآمد و آنها را نصیحتباران میکرد که باید حلالخور باشند و میگفت که اگر از خودش انجیر میخواستند، با کمال میل به آنها میداد.»
میخوانیم: «در روح این کافه جوانپسند، کودکیِ شیطنتآمیزی جریان داشت. عمو رضا روی دیوار، در کنار نقشه، عکسهای رنگارنگی از خانههای فلسطینیها آویزان کرده بود که صاحبان آنها خودشان این عکسها را به او داده بودند؛ حس غرورانگیز بعضی از آن عکسها که از شهر قدیمی قدس بود، چشم را به خود خیره میکرد. مردم با همان اولین نگاه احساس میکردند آن خانهها بخشی از وجودشان است و آنها هم جزئی از خانهها هستند؛ انگار که خانهشان در یکی از همان طبقات باشد. به فکر فرومیرفتند و محلی را در گوشهای از عکس برمیگزیدند تا بهزودی خانهشان را در آنجا بسازند. این تصاویر در وجودشان بلوایی علیه اشغال به پا میکرد. وقتی چشمانشان را بهسمت عکسهای دیگری که عمو رضا آویزان کرده بود میچرخاندند تا سکوتشان را با سکوت معنادار جوامع عرب توجیه کنند، کودکی را مییافتند که با سنگهای انتفاضه در مشتش در مقابل تانک صهیونیستیآمریکایی قد علم کرده بود.»
این رمان، چنان که بهدرستی دربارهاش نوشتهاند علاوه بر بازنمایی جنبههای تاریخی و واقعی درگیریها و مبارزات، تلاش میکند تا روحیه مقاومت و امید به پیروزی را نیز تقویت کنند. یکی از محورهای اصلی کتاب، پیوند شخصیتها با گذشته خود و ملتشان است. داستان از پدربزرگها و مادربزرگها و خاطرات آنها با زبانی حزنآلود و در عین حال پر امید حکایت میکند و نسلی را تصویر میکشد که آرزوی بازگشت به سرزمین مقدس را در دل دارد. «تل آویو سقوط کرد» از ادبیاتی بهره میبرد که در کنار روایت سختیها و ناکامیهای گذشته، به دنبال ترسیم آیندهای روشن برای فلسطین و ملت آن است. نویسنده واقعیت و خیال را به یکدیگر پیوند میزند و سقوط تلآویو را به عنوان نماد پیروزی نهایی فلسطینیان و آغاز دوباره زندگی در سرزمینهای اشغالی پیشبینی میکند.
نظر شما