به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، روز یکشنبه ۱۵ مهرماه آیین اختتامیه «همایش ملی فرهنگ شهرت؛ تحولات هنر، رسانه و جامعه»، با همکاری دانشکده علوم اجتماعی و با مشارکت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در تالار ابنخلدون دانشگاه تهران برگزار شد. در این مراسم آرتور آسابرگر، سید سعیدرضا عاملی رنانی و ابراهیم فیاض سخنرانی کردند و برترین پژوهشها در حوزۀ «فرهنگ شهرت» در ده محور «رسانههای جمعی و فرهنگ شهرت»، «رسانهها و شبکههای اجتماعی و فرهنگ شهرت»، «فرهنگ و شهرت»، «هنر و فرهنگ شهرت»، «سیاستگذاری سلبریتیها و فرهنگ شهرت»، «سواد رسانهای و فرهنگ شهرت»، «گروههای جنسیتی و نسلی و شهرت»، «مرجعیت فکری و رفتاری سلبریتی»، «فرهنگ هواداری» و «دین و شهرت» معرفی شد.
ابراهیم فیاض در سخنرانی خود گفت: بحث، بحث بسیار مهمی است. همواره در جامعهشناسی یا رشتههای دیگر به «گروههای مرجع» به عنوان یک بحث مهم و جدی پرداخته شده است. امروزه دیگر از گروههای مرجع به شخصیتهای مرجع رسیدهایم. به واسطهی تکنولوژیها در واقع عدول از جامعهشناسی به ارتباطات رخ داده است و اینها بحثهای مهمی است که باید مورد بررسی قرار بگیرند.
او افزود: ما قبلاً هم شخصیتهای الگو داشتهایم. در تراژدیها و اسطورهها شخصیتهای مرجع حضور داشتهاند و شخصیتهای مرجع به عنوان الگو شناخته میشدند. تفاوت در اینجاست که شخصیتهای الگو در دوران گذشته بر اساس فضیلت از دیگران متمایز میشدند اما فرهنگ شهرت در حال حاضر ضد فضیلت است.
فیاض گفت: در دوران ما تکنولوژی سبک زندگی را شکل میدهد. سبک زندگی همان رابطه انسان و تکنولوژی است. سبکزندگی هم در واقع به انسانها شکل میدهد. این یک فرمول مهم است. با ورود تکنولوژی جدید و کامپیوترها از سال ۱۹۹۰ وارد ارتباطات دوسویه شدهایم. بحث از دیالکتیک، دیالوگ و ارتباطات دوسویه از مقولهای به نام عرفان نشأت میگیرد. امروزه ما به پستمدرنیسم رسیدهایم. ما پستمدرنیسم را یک نوع عرفان میدانیم. اگر بخواهیم با یک اضافهی هرمنوتیکی متوجه این بحثها شویم و در واقع با ادبیات خودمان به بحث نزدیک شویم، میتوانیم بگوییم وارد یک نوع عرفانِ الحادی یا غیر الحادی یا اعم از الحادی و غیر الحادی شدهایم.
او ادامه داد: در مدرنیسم ما با سوژه مواجهیم. ما در دوران مدرن با شخصیتی مواجهیم که ستارهی سینما است و سعی میکند زیستِ فضیلتمندانهای داشته باشد. در پست مدرنیسم ستاره به سلبریتی تبدیل میشود. سلبریتی ضد فضیلت است. وقتی بحث از فلسفه میکنیم ساختار برای ما مهم است. در بحث از عرفان، کاراکتر و شخصیت اولویت پیدا میکند و ساختار کنار میرود. در فرهنگهایی که در آنها عرفان ریشه دارد، زمینهی بیشتری برای رشد سلبریتیها وجود دارد. در کشورهایی مانند هند و ایران، سلبریتیها اوج میگیرند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: ما با این توضیحات وارد مقولهای دیگر میشویم به نام بیگانگی. سلبریتیها از خودشان بیگانهاند. زندگیهای زناشوییِ فروپاشیده یکی از خصیصههای زیست سلبریتیها است که به راحتی قابل مشاهده است. آنها حتی ابایی ندارند که این زندگیِ فروپاشیده را به رخ بکشند و به نمایش بگذارند. پناه آوردن به مشروبات الکلی و مواد مخدر هم که به وفور در زندگی این افراد دیده میشود. سلبریتیها هم بیگانگی از خود و هم بیگانگی از دیگری دارند. دیگری را نمیتوانند برای زندگی بلندمدت بپذیرند. این افراد ظاهری خندان و باطنی خشن دارند.
فیاض ادامه داد: سلبریتی متوجه نیست که وقتی فرد دیگری به او احترام میگذارد و میخواهد با او عکس بگیرد، در اینجا خود سلبریتی اهمیتی ندارد او میخواهد از شهرت فلان سلبریتی برای خودش استفاده کند. اگر ستارهها سرمایه اجتماعی و مشارکت عمومی ایجاد میکردند و با این مشارکت اجتماعی، خلاقیتهای اجتماعی را شکل میدادند امروزه با حضور سلبریتیها شرایط برعکس شده است. سلبریتیها به واسطهی خودمحوریهایی که دارند سرمایههای اجتماعی را نابود میکنند. بعد از جنگ ما با نوسازی غربی در کشور مواجه شدیم. این نوسازی به رشد سلبریتیها در جامعه ما کمک کرد.
او اضافه کرد: مفهوم سلبریتی در فوتبالیست و هنرپیشه خلاصه نمیشود، یک استاد هم میتواند سلبریتی باشد که در ایران هم اینگونه اساتید حضور دارند. دانشگاههای ما مصون از حضور این افراد نیست و ممکن است دانشگاههای ما را با بحران مواجه کنند. همین فرهنگ دارد به دانشجویان ما منتقل میشوند. ما در مسئلهی سلبریتیها با یک فرمالیسمی مواجه هستیم که این فورمالیسم جامعه را تهی میکند به واسطهی اینکه ضد رشد و ضد فکر است.
ابراهیم فیاض در پایان گفت: یکی از مهمترین مشکلات جامعه ما این است که رابطهای میان فرهیختگان و زندگی روزمره وجود ندارد. فرهیختگان ما از زندگی روزمره فاصله دارند و غرقِ در فضای انتزاعی هستند. در این حالت زندگی روزمره بستری میشود برای جولان سلبریتیها که ضد ارزشهای خود را در جامعه گسترش دهند. امروزه در برخی نقاط دنیا به دنبال این مسئله هستند که رابطهای بین نخبگان و زندگی روزمره ایجاد کنند که سر و سامانی به به زندگی روزمره بدهند. این موضوع را به خوبی میتوان در کشور آلمان مشاهده کرد. یکی از بحثهایی که به تازگی دیدم مطرح شده این بود که چگونه این رسانههای اجتماعی را اجتماعی کنیم؟ چگونه رسانههای اجتماعی را سوشالایز کنیم؟ یعنی رسانههای اجتماعی را از این حالت بیمرزی و عدم تعین خارج کنیم.
نظر شما