سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در بازدید از بخش کودک و نوجوان کتابخانه فرهنگسرای خاوران، جایی که بوی کاغذ و داستانهای ناگفته در فضا پیچیده و انتظار ورود کودکان و نوجوانان را میکشد، خانمی را ملاقات کردم که چشمانش پر از اشتیاق و قلبش سرشار از عشق به کتاب بود. لیلا فروغی راد، معلمی که با دارا بودن مدرک دکتری و سالها تجربه در تدریس زیستشناسی، این روزها پس از بازنشستگی به دنیای ادبیات کودک و نوجوان پا گذاشته است و دبیری برگزاری نشستهای کودک و نوجوان «پاتوق کتاب» کتابخانه خاوران را بر عهده دارد.
نشستهای «پاتوق کتاب» فضایی برای همخوانی، دورهمیهای شاد و چالشهای نویسندگی فراهم میآورد. فروغی راد با برگزاری این فعالیتها سعی در تقویت تخیل و خلاقیت کودکان دارد. او معتقد است که کتابخوانی میتواند به بهبود وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه کمک کند و از این رو، برنامههای مختلفی را در کتابخانهها و مدارس ترتیب میدهد. نگاه او به دنیای کتابهای کودک و نوجوان در فضای کتابخانه خاوران مانند چراغی روشن میدرخشد.
او با لبخندی گرم و صمیمی ما را به گفتوگو و شنیدن از دنیای فعالیتهای ترویجیاش دعوت کرد. لیلا فروغی راد برایمان از جلسات هفتگی پاتوق کتاب و صدای خندهها و گفتوگوهای کودکانهای که در این پاتوق به گوش میرسد، سخن گفت. او با مهارتهای قصهگویی خود، بچهها را به دنیای داستانها میبرد و آنها را در ماجراهایی شگفتانگیز غرق میکند. همچنین، در کنار فعالیتهای ترویجیاش با تأسیس نشر «برکه کاشی» سعی دارد کتابهای کاغذی را به دست کودکان برساند و آنها را از دنیای پرزرق و برق فضای مجازی دور کند.
به گفته این مروج کتاب، کتابخوانی میتواند زندگی کودکان را متحول کند و به آنها کمک کند تخیل و خلاقیت خود را شکوفا کنند. این نویسنده و مروج کتابخوانی کودک و نوجوان در کلاسهای نویسندگیاش چالشهای جالبی برای بچهها ترتیب میدهد و به آنها یاد میدهد چگونه با کلمات بازی کنند و با شوق و ذوق، قلم به دست بگیرند و دنیای خیال خود را روی کاغذ بیاورند. لیلا فروغی راد در «پاتوق کتاب» به فعالیتهای گروهی و هنری نیز توجه ویژهای دارد. او میخواهد کودکان یاد بگیرند که چگونه در کنار یکدیگر کار کنند و ایدههای خود را به اشتراک بگذارند. همچنین، فروغی به والدین نیز توصیه میکند با فرزندان خود در زمینه مطالعه همکاری و آنها را به دنیای کتابها دعوت کنند.
این نویسنده کودک و نوجوان در گفتوگویی که با ایبنا داشته، از تجربیات مثبتش در تعامل با کودکان و تأثیرات شگفتانگیز کتابخوانی بر آنها سخن گفت و تأکید کرد: «هر صفحه کتاب یک دریچه به دنیای جدید است و هر کودک باید این فرصت را داشته باشد تا از این دریچهها عبور کند و به دنیایی پر از رنگ و خیال قدم بگذارد.». او با تأکید بر اهمیت تخیل در کودکان، به دنبال ایجاد فضایی برای رشد و شکوفایی استعدادهای آنهاست و بر این باور است که کتابخوانی میتواند به آنها در یادگیری و رشد شخصیتی کمک کند.».
برای شنیدن تجربههای لیلا فروغی راد در تعامل با کودکان و عشق و اشتیاق او برای هدیهدادن دنیای ادبیات به کودکان، این گفتوگو را میتوانید در ادامه بخوانید:
- خانم فروغی راد، لقب «خانم قصهگو» چگونه به شما رسید؟
یک سال است که در دوره بازنشستگی به مدارس میروم و برای کودکان قصه تعریف میکنم. بچهها به من لقب «خانم قصهگو» دادهاند. ابتدا تمامی مدارس منطقه خود را بازدید کردم و اکنون با عنوان «خانم قصه» شناخته میشوم. همچنین، یک گروه تقریباً هزار نفری در شبکه اجتماعی ایتا تشکیل دادهایم که در ابتدا استقبال چندانی از آن نشد؛ اما اکنون حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ کودک با من همراه هستند. هر روز برای آنها برنامهریزی میکنم و نویسندگی را به آنها آموزش میدهم. برای آن کودکان چالشهایی نیز مطرح میکنم. به عنوان مثال، امروز موضوعی را مطرح کردم: «در مقابل اژدها ایستادهام و به او میگویم که من اژدهاکُش هستم و از تو قویترم. اژدها از من ترسید…» سپس از آنها خواستم ادامه داستان را بنویسند.
هدف اصلی من این است که بچهها را با کتابهای کاغذی آشنا کنم تا لذت ورقزدن کتاب را دوباره تجربه کنند و از فضای مجازی دور شوند. خودم نیز با اینکه گاهی کتاب صوتی گوش میدهم؛ اما از کتابهای کاغذی بسیار بیشتر لذت میبرم و آنها را خیلی ارزشمند میدانم. متأسفانه، در دوران کرونا، کودکان ما بیشترین آسیب را دیدند. ما به کودکانی که گوشی همراه نداشتند، تلفن دادیم تا در کلاسهای آنلاین شرکت کنند. این اتفاقات باعث شد که بچهها از فضای واقعی به فضای مجازی منتقل شوند. پلتفرمهای فارسی و ایرانی که برای جبران این امر تولید شدند، نتوانستند مشکلات را حل کنند. یکی از اهداف من این است که کمک کنم بچهها دوباره به تخیل خود برگردند. در کلاسهایم، تخیل را به آنها آموزش میدهم؛ زیرا تخیل منبع ایدههای تمامی داستانهاست.
من دو شخصیت خیالی به نامهای «دینا» و «مانی» دارم که همیشه در کیف من هستند. در کلاسها به بچهها میگویم «به دینا و مانی سلام کنید!» و آنها پاسخ میدهند. سپس از آنها میخواهم هر جا که برویم، «دینا» و «مانی» را ببینند و بالاترین نقطه کلاس را نشان دهند. بچهها با این شخصیتهای خیالی ارتباط برقرار میکنند و عکسهایشان را برای من میکشند. بارها پیش آمده است که در کلاسهایی که برای بچهها قصه میگویم، شاگردانم نقاشی کشیده و آنچه را که برایشان تعریف کردهام، به تصویر کشیدهاند.
راستش را بخواهید، من فقط میخواهم بچهها دوباره خلاقیت را تجربه کنند. وقتی ما کوچک بودیم، در تخیلاتمان با آدمکوچولوها و مورچهها صحبت میکردیم. یک بار به بچهها گفتم: «با گلها صحبت کنید.» اما آنها گفتند: «خانم، دیوانه شدهاید؟!» یعنی بچهها اصلاً این حس را ندارند. سپس برایشان دلیل علمی آوردم؛ گفتم علم ثابت کرده است که در گلخانههایی که افراد با گلها صحبت میکنند، گلها بهتر رشد میکنند. گفتم: «دو گل را امتحان کنید و با آنها صحبت کنید.» صبح که بیدار میشوید، بگویید: «خدایا شکرت که دوباره روزی نو را دیدم.» متأسفانه، بچهها از آن بدو بدوهای پدرها و مادرها دور شدهاند. ما سیاست و اقتصاد را باهم قاطی کردهایم و بچهها را درگیر مسائل اقتصادی و سیاسی کردهایم؛ در حالی که نباید اینگونه باشد. بچههای ابتدایی فقط باید تخیل کنند و بازی کنند.
- در حال حاضر به غیر از «پاتوق کتاب» در کتابخانه، به چه فعالیتهای ترویجی دیگری مشغول هستید؟
در حال حاضر به عنوان خانم قصهگو در اینستاگرام فعالیت میکنم و در همین پاتوق کتاب فرهنگسرای خاوران و کانون دارالقرآن یاسین، واقع در محله کمبرخودار هاشمآبادِ تهران که یکی از مکانهایی است که من دوست دارم هر هفته به آنجا بروم. آنجا محلهای است که بچهها واقعاً در شرایط سختی زندگی میکنند.
- بچهها چگونه از برنامههای کلاسهای شما باخبر میشوند و در آن شرکت میکنند؟
ما در فضای مجازی با بچهها در ارتباط هستیم و گروهی به نام نویسندگی خلاق داریم. هر بار که کلاس برگزار میشود، سریع اعلام میکنم و بچهها فوراً میآیند. به عنوان مثال، سال گذشته به مدارس ابتدایی زیادی در منطقه ۱۵ مراجعه کردم و به صورت رایگان کلاسهایی برگزار کردم. از مدیران خواهش کردم که به من ۱۵ دقیقه، وقت بدهند و در هر کلاسی نیز همین زمان را صرف کردم. امسال قصد دارم به دبیرستانها هم مراجعه کنم.
- استقبال کودکان از این جلسات کوتاه قصهگویی در مدرسه چگونه بود؟
واقعاً عالی است؛ زیرا بچهها بسیار مشتاق هستند و پس از برگزاری جلسات اولیه، مدیران به طور مداوم تماس میگیرند و میگویند: «خانم فروغی، بدبختمان کردید! بچهها مدام به دفتر میآیند و سراغ شما و کلاس قصهگویی را میگیرند!». آنها همواره از غیبت من نگراناند و دوست دارند دوباره پیششان بروم و برایشان قصه بگویم. کلاسهای من به صورت داوطلبانه برگزار میشود.
- در این کلاسها چه قصههایی برای بچهها میخوانید؟ آیا قصهگویی شما مبتنی بر کتابهای کودک است؟
قصهها را از حفظ میخوانم؛ اما سعی میکنم کتاب را نیز در دستم نگه دارم تا بچهها با آن ارتباط برقرار کنند. من تلاش میکنم داستانها را به شکل تخیلی روایت کنم یا قصههای تخیلی بیشتری برای بچهها بخوانم. مثلاً سال گذشته کتابی را برای بچهها خواندم که بسیار جذاب بود. نام این کتاب «جلسه در جاکفشی» بود و بچهها این کتاب را بسیار دوست داشتند. هنوز هم اگر آن کتاب را برایشان بخوانم، واکنشهای بسیار خوبی به آن نشان میدهند. در داستان این کتاب، کفشهای داخل یک جاکفشی با یکدیگر صحبت میکردند. به بچهها گفتم: «ببینید، دمپاییها و کفشهای شما هم میتوانند حرف بزنند! به نظر شما آنها چه خواهند گفت؟». این موضوع تخیل آنها را فعال کرد و الگوی همین داستان باعث شد که یکی از بچهها داستانی درباره آشپزخانه بنویسد که در آن قابلمهها و ملاقهها باهم صحبت میکردند.
- به غیر از فعالیتهای داوطلبانهتان در مدارس و کتابخانههای دیگر، حضور شما در کتابخانه خاوران چگونه است؟ از چه زمانی به این مجموعه اضافه شدید و چه فعالیتهایی را در بخش کودک و نوجوان کتابخانه خاوران انجام میدهید؟
راستش من از قدیم عضو کتابخانه خاوران و هاشمآباد بودهام؛ زیرا در همین محل زندگی میکنم. سال گذشته در یکی از کلاسهایی که برای قصهگویی داوطلبانه به آن مراجعه کرده بودم، یکی از دختران فعال کتابخانه خاوران به نام آنیتا را ملاقات کردم و او مرا به مدیر کتابخانه معرفی کرد. در اولین جلسهای که با آقای طبرزدی آشنا شدم، به عنوان نویسنده دعوت شده بودم و این جلسه بسیار خوب بود. خلاصه اینکه یکی از بچهها رابط من و مسئولان کتابخانه خاوران شد و من از آن زمان به عنوان شرکتکننده در جلسات پاتوق کتاب حضور داشتم تا به عنوان مربی فعال و دبیرِ پاتوق کتاب مشغول به کار شوم.
- در جلسات پاتوق کتاب، چه فعالیتهایی را دنبال میکنید؟
ما در پاتوق کتاب، سه هدف اصلی را مد نظر قرار دادهایم؛ نخست، عادت به مطالعه را به کودکان آموزش میدهیم، دوم، بازی، سرگرمی، کار گروهی و مهارتهای اجتماعی را تدریس میکنیم و سوم، به شناسایی استعدادها میپردازیم. همچنین تلاش میکنیم با والدین ارتباط برقرار کنیم و در کنار آن، دریابیم که کودکان چه استعدادهایی دارند. در این جلسات، کودکان خلاصه کتابها را بیان و حتی نمایشهایی را اجرا میکنند. جالب است که کودکان ما بسیار مستعد هستند. من در آغاز هر جلسه به آنها میگویم: «بچهها، ما قصد داریم چنین فعالیتی را انجام دهیم.» و آنها به خوبی از عهده این فعالیت برمیآیند. به عنوان مثال، یک بار نمایشی درباره افراط و تفریط در دوستیابی اجرا کردیم که در آن یکی از کودکان نقش یک پیرزن را ایفا کرد که فرزندانش به او سر نمیزدند و این اجرا بسیار زیبا بود.
ما همچنین برنامههایی برای معرفی کتاب داریم. هر هفته کتاب جدیدی را که به بازار نشر وارد شده است برای کودکان معرفی میکنم. دو هفته پیش کتابی به نام «اردو در قبرستان ژغاره» را خواندم که بسیار جذاب بود و من تا پایان آن از جایم بلند نشدم. پس از اتمام کتاب، آنقدر از آن تعریف کردم که کتابداران ما نیز مشتاق شدند این کتاب را بخوانند. این کتاب برای کودکان نیز بسیار جذاب بود و من معتقدم که این علاقه باعث میشود کودکانمان در خواندن کتاب فعالتر شوند.
علاوه بر این، آموزش نویسندگی کوتاه به مدت ۱۰ دقیقه داریم تا کودکان خسته نشوند. مثلاً به آنها میگویم: «اگر بخواهید داستان تخیلی بنویسید، باید این مراحل را طی کنید.» انشاءالله از هفتههای آینده در این جلسات کوتاه، آموزش نویسندگی را هدفمندتر و موضوعات خاصی را دنبال خواهیم کرد: مانند ژانر پلیسی و غیره. قصهگویی، همانطور که ذکر شد، از روی کتاب انجام خواهد شد؛ اما تمام کتاب را نمیخوانم تا کودکان ترغیب شوند خودشان بقیه کتاب را مشاهده کنند و بخوانند. همچنین، شعرخوانی نیز داریم. به عنوان مثال، خانم النا دوستی که در شاهنامهخوانی واقعاً ماهر است، از طرف ما دعوت شده و به دیگر شرکتکنندگان آموزش میدهد. کودکان دیگری مانند سارینا رنجبر نیز شاهنامهخوانی به روش نقالی را در کلاسها انجام میدهند و این فعالیتها موجب شده که کودکان فعالتر شوند.
- در برههای قرار داریم که کودکان و نوجوانان ما کمتر به سراغ کتابهای شعر میروند. استقبال بچههای پاتوق کتاب شما از جلسات شعر چگونه است؟
واقعاً عالی است. البته نوع شعر هم بسیار مهم است؛ مثلاً بچهها شعرهای مولانا را بسیار دوست دارند. حتی تصمیم گرفتیم کلاسهای نقالی را دوباره برای بچهها برگزار کنیم؛ زیرا آنها بهشدت ترغیب شدهاند. سارینا همچنین در کنار فعالیت در زمینه نقالی شاهنامه فردوسی، موضوعهای اسلامی را به صورت نقالی اجرا میکند؛ مثلاً یک بار نمایش «لیلةالمبیت» را اجرا کرد که بسیار جالب بود و استقبال خوبی از آن شد. در حین اجرا، هیچیک از بچهها صدایی از خود درنیاوردند که نشاندهنده توجه کامل آنها به دختر نقال و سخنانش بود.
- اگر کودک یا نوجوانی علاقهمند باشد به جلسات پاتوق کتاب ملحق شود و با شما و بقیه همراه باشد، باید چه کاری انجام دهد؟
بچهها همدیگر را در مدارس خبر میکنند و من خودم به مدارس میروم و به آنها میگویم که اگر دوست دارند، به پاتوق کتاب بیایند. خواهناخواه، آنها عضو کتابخانه خواهند شد؛ زیرا وقتی به آنجا بیایند، ترغیب میشوند کتاب بخوانند و کمکم این اشتیاق در آنها شکل خواهد گرفت.
- به غیر از فعالیتها و زیرگروههای پاتوق کتاب، اجرای چه برنامههایی را در فرهنگسرای خاوران برعهده دارید؟
من کلاسهایی به عنوان مربی آموزش نویسندگی برگزار میکنم. تابستان گذشته نیز کلاسهای نویسندگی با بچهها برگزار کردم و انشاءالله قصد داریم این برنامه را گسترش دهیم. به دلیل استقبال بچهها، تصمیم دارم آموزشی در زمینه نقالی، شاهنامهخوانی و قصهگویی برای آنها ارائه دهم تا فن بیانشان نیز بهبود یابد.
- از مواجهههای خاص و به یاد ماندنیتان در مسیر ترویج کتابخوانی کودک و نوجوان و رویاهایی که در مسیرتان دارید، برای ما بگویید.
رویاهای همه ما به عنوان افراد کتابخوان، مشابه یکدیگر است؛ همهمان دوست داریم جامعهمان کتابخوان شود. متأسفانه، از زمانی که کتاب از دست بچههای ما گرفته شد، بسیاری از ارزشها نیز از آنها سلب شد. اگر بتوانیم فرزندانمان را کتابخوان کنیم، بسیاری از مسائل جامعه حل خواهد شد. وقتی هدف بچهها کتابخواندن باشد، از موضوعاتی که ممکن است منجر به انحرافات مختلف شود، جلوگیری میشود؛ زیرا آنها در کتابها یاد میگیرند و مهارتهایشان افزایش مییابد و با دنیای کتاب آشنا میشوند. این آشنایی به آنها کمک میکند از تصورات خاصی که متأسفانه در دنیای مجازی شکل گرفته فاصله بگیرند. برای مثال، تصور اینکه من اکنون سلبریتی یا بلاگر میشوم و موفق میشوم، تصوری نادرست است. وقتی بچهها با کتاب آشنا شوند، این تصورات از ذهنشان پاک خواهد شد و انشاءالله آینده بهتری خواهند داشت. رویای من این است که بچهها کتابخوان شوند. دوست دارم به آنها بقبولانم که وعده «از شنبه…» را کنار بگذارند. برخی از ما مدام میگوییم «از شنبه» اما درواقع هیچگاه این کار را انجام نمیدهیم؛ اما وقتی بگویید من همین امروز یک دقیقه کتاب میخوانم، این کار آسانتر خواهد بود. میتوانید به تدریج تعداد صفحات را افزایش دهید؛ مثلاً فردا دو صفحه بخوانید و پسفردا سه صفحه.
- برخی راهکارها وجود دارد که به صورت کلیشهای برای تشویقکردن کودکان و نوجوانان به کتابخوانی مطرح میشود. شما به عنوان فردی که از نزدیک با این مخاطبان در ارتباط هستید چه توصیهای برای کتابخواندن کودکان و نوجوانان دارید؟
اگر میخواهید کودکی را به سمت کتاب هدایت کنید، باید بدانید چه کاری انجام دهید تا کتاب برایش جذاب باشد. میخواهم کمی خشن باشم و بگویم اگر روی بچهها فشار نباشد، معمولاً آنها کاری انجام نمیدهند. من به بچهها میگویم که به اجبار تشویق و جایزه، این کارها را انجام دهند. مثلاً به آنها میگویم این کتاب را خلاصه کنید و این جایزه را دریافت کنید و آنها به سرعت این کار را انجام میدهند؛ اما اگر به آنها بگویید مطالعه خوب است یا بیایید یک دقیقه کتاب بخوانید، معمولاً بیتوجهی میکنند. وقتی من در شبکه اجتماعی اعلام میکنم که فلان کتاب را برایشان گذاشتهام و از آنها میخواهم آن را مطالعه کنند، بلافاصله پیامهای زیادی دریافت میکنم که نشاندهنده اشتیاق آنهاست.
به عنوان مثال، من چالشهایی مانند «دستبوسی پدر و مادر» برگزار میکنم و بچهها به سرعت عکسهایشان را ارسال میکنند یا از کتابی که میخوانند خلاصهای برایم ارسال میکنند. جوایز ما نیز معمولاً سنگین نیست و صرفاً تشویقکننده است: مانند تشویق با یک لوازمالتحریر ساده. برخی اوقات جایزه من این است که به بچهها میگویم اگر این فعالیت را انجام بدهید به مدرسه شما میآیم و در آنجا برنامه قصهگویی انجام میدهم و بچهها بسیار خوشحال میشوند و خیلی زود آن فعالیت را انجام میدهند.
- میزان مشارکت بچهها در فعالیتها چقدر است؟ آیا آنها برای انجام کارها و مشورت برای تصمیمگیریها داوطلب هستند؟
بله؛ ما به همت آقای طبرزدی و فرهنگسرای خاوران موکبی برای اربعین داشتیم. من خودم فرزند دارم و متوجه هستم که بسیاری از بچهها اهل کار نیستند و حتی باید آب و غذا نیز برایشان آماده باشد؛ اما در یکی از فعالیتها، بچهها سیبزمینی پوست کندند و این تجربه باعث شد که احساس مشارکت و عشق در آنها شکل گیرد. پس از این فعالیت، از آنها تجلیل شد و هدیههایی مانند چفیه به آنها اهدا شد. فیلم و عکسهایی از این لحظات تهیه کردیم و این موجب شد که بچهها در پاتوق کتاب هم فعالتر شوند. در پاتوق کتاب، ما به بچهها نمیگوییم که حتماً کتابی را بخوانند؛ بلکه از آنها میخواهیم هر کتابی را که خواندهاند، برای ما تعریف کنند. این کار به آنها کمک میکند ترس از جمع را کنار بگذارند و اعتمادبهنفسشان افزایش یابد. تشویقهایی که دریافت میکنند، روحیهشان را بالا میبرد و باعث میشود بیشتر بخوانند و دوستان بیشتری را به جمع خود بیاورند.
همچنین، بچههای کوچکتری داریم که شاید هنوز سواد نداشته باشند؛ اما با شوق میآیند و میگویند که مادرشان کتابی را برایشان خوانده و خلاصهاش را برای دیگران تعریف میکنند. من از شنیدن صحبتهایشان بسیار خوشحال میشوم. بچهها در پاتوق کتاب، کتابهای خود را معرفی میکنند و در چالشهایمان نیز توضیحات مفیدی ارائه میدهند. مثلاً در مورد مهارت «نهگفتن» با خانم کشاورز صحبت کردند و بچهها انواع نهگفتن را در محیطهای مختلف برای ما تعریف کردند. مدیر کتابخانه پیشنهاد داد که بازیهای سنتیقدیمی را نیز در حیاط انجام دهیم. این بازی بسیار لذتبخش بود. در تابستان، در همان سالنی که بودیم، بازی «زو» را انجام دادیم. بچهها اصلاً با این بازی آشنا نبودند، اما وقتی دیدند مادرانشان هم علاقه دارند، استقبال خوبی کردند. برای آنها توضیح دادم که بازی زو یک ورزش گروهی است که در مسابقات جهانی نیز برگزار میشود. من داستان «عمو زنجیرباف» را نیز برای بچهها خواندم. این کتاب از انتشارات کانون، جدید بود و خودم نیز نمیدانستم داستانش چیست. بچهها با زنجیربافتن در حیاط بسیار خوشحال شدند. هدف ما این است که هم فرزندانمان مطالعه داشته باشند، هم علمشان افزایش یابد و هم مهارتهای بدنی خود را تقویت کنند.
- درباره فضای نویسندگی و نشر کودک و نوجوانی هم که راهاندازی کردهاید برایمان بگویید. چه کتابهایی را تا به امروز منتشر کردهاید؟
چون من تازه مجوز نشر خود را دریافت کردهام و هنوز یک سال نشده، فقط چهار کتاب منتشر کردهام. کتابیهایی که منتشر شده، تألیف خودم هستند. اولین کتابی که نوشتم و بسیار به آن علاقهمندم، «پروانه» نام دارد. این کتاب قبلاً نوشته شده و حالا در نشر خودم با عنوان «دختری به نام پروانه» منتشر شده است. سال ۹۳ در جشنواره «امیرحسین فردی» که در خانه مهر سوره مهر برگزار میشد، مدرک نویسندگی و زندگینامهنویسی خودم را از آنجا دریافت کردم. این جشنواره به دهه فجر و موضوعات انقلابی اختصاص دارد. من نیز طبق دستورالعملها، داستانی انقلابی نوشتم. در ادامه (با توجه به فضای نامناسب داستانهای عاشقانه در آن زمان) تصمیم گرفتم رمان نوجوان با موضوع عشق سالم بنویسم و نشان دهم که عشق چیز خوبی است و عاشقبودن بخشی از زندگی است. اگر عشق نباشد، هیچچیز وجود ندارد. نمیتوان عشق را از نوجوانان گرفت. جوانان به جنس مخالف علاقه دارند و باید درباره آن صحبت کنند؛ اما این موضوع اصولی دارد. تصمیم گرفتم روی عشق و عاشقی کار کنم: اما با اصول مشخص. رمان «پروانه» یک داستان عاشقانه نوجوان است که دارای اصولی است؛ نوجوانان در این داستان عشق و احساسات را تجربه میکنند. نباید صورت مسئله را پاک کنیم و نوجوانان را از آن منع کنیم. نمیتوانیم دیواری بکشیم که بگوییم: «نه، این اتفاق نباید بیفتد.» این اتفاق میفتد و باید بیفتد؛ زیرا خلقت خداوند، آدم و حوا با عشق بوده و این موضوع جزو ضروریات جهان هستی است؛ اما نکته مهم این است که فرزند ما به انحراف کشیده نشود و مسیر صحیحی را در این موضوع طی کند. کتاب من در جشنواره امیرحسین فردی در سال ۱۳۹۳ برگزیده شد؛ اما آن سال به هیچکس نه جایزهای اعطا کردند و نه دیپلم افتخاری. اعلام شد که برگزیده شدهایم و فقط دعوتنامهای برای شرکت در مراسم دریافت کردیم. داستانهای کوتاه من هم، واقعی هستند و بیشتر در مورد نوجوانان نوشته شدهاند. اتفاقاتی که برای من در مدت سه سال تدریس در مدرسه کودکان بدسرپرست رخ داد، الهامبخش این داستانها بود.
- اکنون که مدارس شروع شدهاند، متأسفانه برخی از والدین فکر میکنند کتابخوانی فعالیتی مازاد است. آیا شما نیز مثل ما معتقدید که کتابخوانی میتواند به بهتر درسخواندن بچهها کمک کند؟
والدینی که به کتابخانه فرهنگسرای خاوران میآیند خودشان کتابخوان هستند و نیازی نیست که این موضوع را به آنها یادآوری کنیم؛ اما برای والدینی که در فضاهای غیر از کتابخانه، ملاقات میکنم توضیح میدهم که اگر فرزند شما میخواهد درسش را بهتر یاد بگیرد، باید کنارش کتابهای جنبی نیز بخواند. این کتابها به او کمک میکنند ببیند شخصیتهای داستان چگونه از درسخواندن به موفقیت دست یافتهاند. به عنوان مثال، یکی از دوستان کتابخوانم که عضو پاتوق کتاب نیز است، اخیراً گفت که مطالعه کتاب «مغازه جادویی» باعث شده است بیشتر تلاش کند و درس بخواند. نویسنده این کتاب یک جراح مغز و اعصاب است و نوجوان کتابخانه ما نیز با خواندن این کتاب تصمیم گرفته بیشتر تلاش کند و مثل این نویسنده به اهدافش برسد.
- حرفی یا درددلی ناگفته مانده است؟
خیر؛ گفتوگوی ما بسیار عالی و دلنشین بود و فقط دوست دارم بگویم هدف ما این است که بچهها بیشتر به کتابخانه بیایند و سر بزنند. ما سعی کردیم چهارشنبه بعدازظهر را برای این فعالیتها تعیین کنیم؛ چرا که فردایش تعطیل است و بچهها میتوانند در خانه استراحت کرده و به تفکر بپردازند. ما در اینجا تلاش میکنیم تخیل و تفکر آنها را فعال کنیم.
نظرات