سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در دل شهر شلوغ تهران، جایی که خیابانها با صدای زندگی پر شده و هر گوشهاش داستانی ناگفته دارد، کتابخانه فرهنگسرای خاوران به عنوان مکانی آرام و منبعی از دانش شناخته میشود که پناهگاهی برای دوستداران کتاب بهویژه کودکان و نوجوانان در جنوب تهران است.
مجید طبرزدی، مدیر این کتابخانه، آرزوهای زیادی برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی در سطح جامعه داشته است و امروز برای ارتقای این فرهنگ در بین کودکان و نوجوانان تلاش میکند. او در گفتوگو با ایبنا، اندکی از خاطرات سالها تجربه و تلاش در حوزه ترویج کتابخوانی را بازگو کرده است. هنگام گفتوگو با او و شنیدن خاطراتش از ترویج کتاب و کتابخوانی و تأثیراتی که بر روحیه کودکان و نوجوانان داشته است و همچنین، دیدن این حوزه از پنجره نگاه این مسئول، متوجه شدم که علاوه بر درون، در کلام او نیز عشق به کتاب و کتابخوانی موج میزند.
طبرزدی بر این باور است که ارتباط نزدیک با جامعه و مشارکت والدین در برنامههای کتابخانه میتواند چراغی برای مسیر آیندهای پر از دانایی و آگاهی باشد؛ اما مدیریت کتابخانه کار آسانی نیست و در این میان، چالشهایی هم وجود دارد. مجید طبرزدی در این گفتوگو از کمبود منابع و تجهیزات میگوید؛ مسائلی که بر آرزوهای هر دغدغهمندی در حوزه کتاب و کتابخوانی سایهای سنگین انداخته است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید، روایتی از عزم راسخ و تلاشهای این مدیر کتابخانه است در مسیر تحقق آرزوی بزرگش: تبدیل ایران به یکی از کشورهای پیشرو در زمینه مطالعه و ساختن فردایی بهتر از طریق علم و دانش و تربیت نسل جدید کتابخوان.
- آقای طبرزدی چه مدت است که در این کتابخانه مشغول به کار هستید؟
من به مدت چهار سال است که در کتابخانه خاوران فعالیت دارم و حدود ۲۰ سال نیز سابقه مدیریتی در کتابخانههای مختلف شهر تهران دارم. تجربیات جذابی را که در زمینه فرهنگ کتابخوانی کسب کردهام به صورت خلاصه خدمت شما ارائه میکنم. یکی از برنامههای ما «سفیر کتاب» بود؛ به این صورت اجرا میشد که من و کتابداران دیگر به مراکز پُرتردد شهر تهران مانند بیمارستانها، درمانگاهها، فرمانداری و ادارات دولتی مراجعه میکردیم. این برنامه بهصورت منظم، یک روز در هفته انجام میشد. ما به عنوان سفیران مهر یا سفیران کتاب با کولهپشتی و کلاه متحدالشکل به هر اداره یا بیمارستان میرفتیم و این امر باعث میشد، فوری مشخص شود که کتابداران آمدهاند. ما تعدادی کتاب به آنجا میبردیم تا والدین بتوانند برای فرزندان خود انتخاب کنند؛ زیرا میدانستیم آنها نمیتوانند به کتابخانه مراجعه کنند؛ چرا که از صبح تا شب مشغول کار بودند بهویژه در بیمارستانها برای بیماران. کتابها را به آنها تحویل میدادیم و میگفتیم که هفته آینده در همان روز دوباره برای تعویض کتابها خواهیم آمد. در همان مکان، افراد را در کتابخانه عضو میکردیم و خدمات کتابخانه را خارج از فضای آنجا به مردم ارائه میدادیم. ماشین ما به خوبی تجهیز شده بود و لباسهای مناسب نیز داشتیم.
یکی از خاطرات جالب من مربوط به بیمارستان رازی امینآباد است. بسیاری از افرادی که در آنجا بستری بودند، تحصیلکرده بودند و بسیاری از کتابهایی را که برای آنها میبردیم روزگاری خوانده بودند و این نشاندهنده علاقه آنها به خواندن بود؛ اما متأسفانه برخی از آنها بیمار شده و در آنجا بستری بودند و همیشه منتظر ما بودند تا کتابهایی برایشان ببریم. از صبح زود چشمانتظار بودند که ما کی میرسیم تا کتابهایی را که درخواست داده بودند، به آنها تحویل دهیم. علاوه بر بیمارستان رازی، به بیمارستانهای دیگر نیز مراجعه میکردیم بهویژه در جنوب تهران. این تجربه برای من بسیار ارزشمند بود و یکی از برنامههایی بود که در طول این بیستوچندسال سابقه کاریام خیلی به دلم نشست. برنامه دیگری که اجرا کردم، خلاصهنویسی کتابها بود. من برگههایی را در کتابخانه آماده میکردم و به مخاطبان میدادم تا خلاصه کتاب را بنویسند و در انتهای کتاب قرار دهند. نفر بعدی با مطالعه خلاصه، اگر علاقهمند بود، خواندن کتاب را ادامه میداد و مخاطب اینگونه بهطور اجمالی با محتوای کتاب آشنا میشد.
من در تجارب کاری که داشتهام، تلاش کردهام خدمات کتابخانه را به بهترین شکل ارائه دهم و فعالیتهای کتابخانه را دستهبندی کنم. پژوهشی نیز در این زمینه انجام دادهام که به صورت کتاب، تألیف و به چاپ رسیده است. این کتاب به خدمات کتابخانهای پرداخته و آنها را به پنج دسته تقسیم کرده است. من در این کتاب به این موضوع اشاره کردهام که اگر قرار است سرانه مطالعه افزایش یابد، باید در این پنج گروه خدمات ارائه دهیم و سپس تأثیر هر یک از این گروهها بر سرانه مطالعه را بررسی کردهام. این پنج گروه در کتابی که هماکنون در دسترس است، با عنوان «خدمات فوق برنامه کتابخانهها» ارائه شده است. این کتاب را همراه با یکی از دوستانم، حمید قاضیزاده، تألیف کردیم و حدود ۱۰ سال پیش از سوی انتشارات سبزآرنگ منتشر شد.
- درباره محتوای کتاب بیشتر برایمان بگویید.
ما در این کتاب خدمات کتابخانه را به پنج بخش تقسیم کردهایم:
۱- آموزشی: این بخش شامل فعالیتهایی است که مردم باید مهارتهای جدیدی را یاد بگیرند: چه در حوزه کسبوکار و چه در مهارتهای دیگر. به همین دلیل، برخی خدمات باید حتماً آموزشی باشند تا سطح دانایی مردم افزایش یابد.
۲- فرهنگیاجتماعی: این دسته شامل برگزاری مناسبتهای ملی و مذهبی است که در قالب فعالیتهای فرهنگیاجتماعی اجرا میشود.
۳- تخصصیهویتی: وظیفه و رسالت کتابخانه معرفی کتاب و نویسندگان است. ارتباط کتابدار، مخاطب با نویسنده نباید قطع شود. کتابخانه باید جامعه را با نویسندگان و آثار آنها آشنا و رونمایی از کتابها را برگزار کند و خود آنها و آثارشان را به هر شیوهای حتی در شبکههای اجتماعی به مردم معرفی کند.
۴- علمیپژوهشی: این بخش به برگزاری برنامههای علمی و تحقیقاتی مرتبط با حوزه علم اختصاص دارد.
۵ - رفاهی: خدمات رفاهی کتابخانه شامل فضاسازی و شادابسازی محیط کتابخانه و فراهمآوردن امکانات مورد نیاز مخاطبان است. برای مثال، اگر سالمندان یا افراد توانیاب علاوه بر امکانات فیزیکی حتی اگر به آب جوش یا میانوعدهای نیاز دارند، باید این موارد در امکانات رفاهی کتابخانه در نظر گرفته شود. درنهایت، پیشنهاد میکنم مدیران کتابخانهها حتماً این کتاب را مطالعه کنند. همچنین ارزیابی کردیم که کدام یک از برنامههایی که در کتابخانه اجرا میشود، تأثیر بیشتری بر سرانه مطالعه کودکان و نوجوانان دارد.
- بررسی تأثیر فعالیتهای کتابخانه بر سرانه مطالعه کودکان و نوجوانان نشاندهنده علاقه شما به کار با کودکان و نوجوانان است؛ در این بیستوچندسال چه تجربهای از کار با کودکان برای شما بسیار به یادماندنی و ارزشمند بوده است؟
این فعالیت با کودکان و نوجوانان را از کتابخانههای قدیم آغاز کردم و هر هفته بهصورت مستمر تلاش کردم این ارتباط قطع نشود. آنهایی که پای کار بودند، حتماً برایشان برنامهای داشتم. باشگاههای مختلفی مانند «باشگاه باران» در فرهنگسرای بهمن داشتیم که پنجشنبهها برای آنها برنامه برگزار میکردیم. اکنون میبینم بسیاری از بچههایی که در این باشگاه کتابخوانی حضور داشتند، افراد موفقی شدهاند؛ بهعنوان مثال، اکنون مجری تلویزیون شدهاند یا دکتر، مهندس و مدیر. برخی از آنها حتی به مقامهای بالایی مانند معاون وزیر یا رئیس دادگستری رسیدهاند. اینها کسانی هستند که در دوره نوجوانی با ما در کتابخانه بودند.
این موضوع خستگی را از تن آدم بیرون میکند؛ وقتی به جایی میروم و میبینم فردی که زمانی در کتابخانه ما بوده، اکنون در موقعیتهای مؤثری قرار دارد. این افراد کمک حال ما نیز هستند و اکنون گاهی که کارم به مشکل برمیخورد، با آنها تماس میگیرم و کمک میگیرم: چه در زمینه منابع کتاب برای کتابخانه یا مسائل دیگر. بزرگترین سرمایه ما در کتابخانه، خود مردم هستند.
- قطعاً هر روز این بیستوچندسال برای شما یک تجربه جدید بوده است؛ چه توصیهای برای مدیران جوانی دارید که به تازگی میخواهند کارشان را آغاز کنند و علاقهمند هستند با کودکان و نوجوانان کار کنند؟
تجربه شخصی من این است که اگر کسی علاقهای به حوزه کتاب و کتابخانه ندارد و حوصله کار با کودکان را ندارد، نباید وارد این حوزه شود. اگر بتوانیم مخاطبان را به درستی تحویل بگیریم و به آنها اهمیت بدهیم، قطعاً کارمان رونق میگیرد و کتابخانهمان به جایی که باید برسد، میرسد. زمانی در کتابخانهای بودم که رئیس مافوقم به من میگفت: «چه خبر است؟ آنقدر کتابخانه را شلوغ کردهای که خسته شدهایم!». اگر ارتباطتان با مردم خوب باشد، قطعاً کتابخانه رونق خواهد گرفت و نیازی به تبلیغات نخواهید داشت.
- در این سالها که مشغول فعالیت کتابخوانی با کودکان و نوجوانان بودهاید، کودکان خاصی بودهاند که در ذهنتان ماندگار شده باشند؟
افراد بسیاری هستند؛ اما اخیراً خاطرهای که از بچهها دارم مربوط است به النا دوستی که عضوی فوقالعاده از اعضای خانواده است. او در ابتدا روحیه خجالتیای داشت؛ اما اکنون در تلویزیون شاهنامهخوانی میکند. النا از زمانی که بچه بود، به اینجا میآمد و کتابهای شاهنامه را میخواند و اکنون در مقام خوبی قرار دارد. با توجه به اینکه ما در جنوب شرق تهران هستیم و بسیاری از خانوادهها وضع مالی مناسبی ندارند و خیلی از آنها برای تهیه کتاب مشکل دارند؛ اما یکی از اعضای کتابخانهمان، در کنکور رتبه تکرقمی کسب کرد و این موضوع در ذهن من ماندگار شد.
- شما چه لحظهای از کار خود را بیشتر از همه دوست دارید؟
وقتی به سالن مطالعه وارد میشوم و میبینم جمعیت زیادی در حال مطالعه هستند. روزانه ۶۰۰ نفر بهطور همزمان در سالنهای مختلف و بخشهای گوناگون کتابخانه مشغول به مطالعه هستند. هرگاه خسته میشوم، به سالنهای مطالعه سر میزنم و میبینم که نوجوانان و پژوهشگران زیادی در حال مطالعه هستند. گاهی اوقات جا برای نشستن وجود ندارد و از همین رو، به سرعت به دنبال صندلی میگردیم تا فضای بیشتری برای نشستن بچهها فراهم کنیم که آنها بتوانند درس بخوانند. در آن لحظات، بهترین و شیرینترین لحظات زندگی من رقم میخورد؛ وقتی که میبینم بچهها تا ۱۰ شب در حال مطالعه هستند. احساس میکنم که کتاب و کتابخانه به ثمر نشسته است و از این موضوع خوشحال میشوم.
- چه رویایی دارید در این حوزه و مسیری که سالهاست قدم در آن نهادهاید؟
آرزوی من این است که یکی از کشورهایی باشیم که بیشترین مطالعه را دارند و بالاترین سرانه مطالعه را به خود اختصاص دادهاند. وقتی میشنوم که میگویند سرانه مطالعه ایرانیان پایین است، ناراحت میشوم. معجزه دین ما و پیامبر ما، قرآن و کتاب است؛ دوست دارم ما به عنوان کشوری شناخته شویم که کتابخانههایش رونق دارند و مشکلی در خرید کتاب نداریم. دوست دارم منابع ما بهروز باشد و تجهیزات نیز مدرن باشند. آرزو دارم ما یکی از بهترین کشورهایی باشیم که مردمش بیشترین کتابها و مطالعه را دارند و سرانه مطالعهشان انشاءالله در میان کشورهای دیگر در رتبه اول قرار گیرد. یکی از رویاهای من همین است و امیدوارم این اتفاق بیفتد.
- حرف یا درددلی ناگفته مانده است؟
درِ کتابخانه ما، به روی همه باز است. ما در کتابخانه بیصبرانه منتظریم تا همه بیایند و از امکانات استفاده کنند و کمک بدهند. ما نذر فرهنگی قبول میکنیم، کتاب مبادله میکنیم و هر خدمتی که درون و بیرون کتابخانه بتوانیم در حوزه کتاب ارائه دهیم، انجام خواهیم داد. مسئولان نیز تا آنجا که ممکن است به ما کمک کنند تا منابع مورد نیاز را خریداری کنیم؛ بهویژه برای اینکه ما بتوانیم نویسندگان و خوانندگان کتابمان را تحویل بگیریم و با آنها ارتباط برقرار کنیم و کتابها و منابعشان را معرفی کنیم. تجهیزات کتابخانه نیز بسیار مهم است؛ باید صندلیها و امکانات کتابخانه و منابع، بهروز باشند.
نظر شما