جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۴
طلبه‌ای که تیربار به دوش گرفت

از همان شروع کار، سنگین‌ترین اسلحه را انتخاب کرد و تیربار را برداشت. روحیه‌اش چنین بود. تا به آخر، سخت‌ترین‌ها و سنگین‌ترین‌ها را قبول می‌کرد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): طلبه بود، اما تیربار روی دوشش گذاشت و نوار فشنگ دور کمرش بست. زمانه این را از او می‌طلبید. امتحانش همین جنگ بود، همین پوشیدن لباس رزم، همین رفتن تا خط مقدم و ایستادن مقابل دشمن متجاوز. سرش را بالا گرفت و در این امتحان سربلند شد. «روزهای آموزش که تمام شد، نوبت پذیرش اکبر شد، اما بعد از آموزش گفتند: چند روز برو مرخصی و شنبه بیا سپاه. وقتی بعد از دو سه روز آمد سپاه، دید خبری نیست. هر روز می‌‏آمد و تا ظهر در آسایشگاه می‌نشست؛ ولی کسی کاری به او نمی‌‏سپرد. دیگر خسته شده بود. یک روز آمد آسایشگاه و دید تعدادی نیرو آمد. پرسید: خبریه؟! گفتند: قراره توی میدون آستانه رژه بریم. تعدادی کلت و کلاش تاشو بود که بچه‌ها سرش دعوا داشتند. یک تیربار هم کناری افتاده بود؛ ولی کسی به آن محل نمی‌‏گذاشت. شیخ ‏اکبر تیربار را برداشت و روی کولش گذاشت و دو سه ردیف نوار فشنگش را دور کمرش بست و آماده شد برای رژه.»

تیربار را چنان روی دوشش گذاشت که همه عزمش را دیدند. دیدند که آمده است برای جنگ، مصمم است تکلیفش را به عنوان رزمنده ادا کند. «وقتی با آن تیربار سنگین جلوی فرمانده آن وقت سپاه، مرحوم حجت‌الاسلام ایرانی رژه رفت، از اکبر خوشش آمد و مشخصاتش را از بچه‌ها گرفت.» در جبهه، در سخت‌ترین روزها و بدترین دشواری‌ها نیز همچنان راسخ ماند. مسئولیت‌هایی را به او سپردند. در عملیات بیت‌المقدس، فرمانده گردان بود. بعد مسئول آموزش شد و مدتی کار آماده‌سازی نیروهای داوطلب را به عهده گرفت. در این کارها نیز، آنچه از دستش برمی‌آمد انجام داد. بسیجی‌ها را مهیای رزم کرد و همه آنچه را که باید از جنگ می‌دانستند به آنان آموخت. اما آدم ماندن در پادگان نبود. تا زمستان ۱۳۶۵، اینجا و آنجا، هر خدمتی در توانش بود به جبهه و جنگ کرد. سرانجام نوبتش رسید. در کربلای چهار آسمانی شد.

کتاب «خواب‌های زنگ‌دار» رضا وحید درباره این شهید، شهید اکبر شیرازی است. این کتاب ۲۲۴ صفحه‌ای که با عنوان فرعی «زندگی و خاطرات شهید حاج اکبر شیرازی فرمانده یگان دریایی لشگر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع)» از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر شده، کاری از رضا وحید است. اینجا خاطرات این شهید مرور می‌شوند و خصوصیات اخلاقی و سلوک شخصی‌اش پیش چشم خواننده قرار می‌گیرد.

از انقلاب صحبت می‌شود و نقشی که حاج اکبر در روزهای پیش و پس از آن در ده‌بید فارس ایفا کرد. اینکه چه شد سر از پادگان حمزه تهران درآورد و بعد در قم، مسئولیتی در پایگاه شهدای خیبر را پذیرفت. اصلاً اینکه جنگ و رزمندگی برایش چه معنایی داشت و در مواجهه با مصائب این راه، چه می‌گفت و چه می‌کرد. اساساً چرا همیشه سمت سخت‌ترین کارها می‌رفت و از راحتی گریزان بود. اینکه دیگران، آن‌هایی که او را می‌شناختند درباره‌اش چه می‌گویند و چه تصویری از او ارائه می‌کنند. کتاب «خواب‌های زنگ‌دار» تأملی درباره تمام این موضوعات است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها