خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _مظفر شاهدی، پژوهشگر و تاریخنگار: کتاب حاضر که عنوان آن «برخیز و اول تو بکش»، علیالظاهر از دستور تلمود بابلی (رساله سنهدرین، بخش ۷۲، آیه ۱) مبنی بر «اگر فردی برای کشتن تو اقدام کرد برخیز و اول تو او را بکش» وام گرفته شده است، روایت مبسوط و طولانی بیش از یک سده ترورهای تبهکارانهِ خونین اشغالگران فلسطین در فاصله زمانی سالهای دهه ۱۹۰۰- دهه ۲۰۱۰ م را دربرمیگیرد. مطالعه این کتاب بهصراحت و آشکارا نشان میدهد که اشغالگرانِ یهودیِ سرزمین فلسطین (ابتدا سازمانهای تروریسیتی یهودی و سپس ترورهای سیستماتیک حکومت اسرائیل) از همان آغاز و تا سالهای اخیر (و همچنان که اکنون شاهدش هستیم تا همین الان) نفوذ، حضور و تسلط گام بهگام، تداومیابنده و البته غاصبانه و ستمکارانه خود بر فلسطین را در درجه اول مرهون اقدامات خشن، خونین و بیرحمانهِ تروریستیِ روزافزون و پایانناپذیرِ تیمهای ترور سازماندهیشده و سیستماتیک بودهاند. دستورالعملی که بر مبنای آن، غاصبان یهودی فلسطین، از همان آغاز و تا همین امروز، خود را مقید و ملزم میدانستهاند تمام کسانی را که بههر عنوان و در هر موقعیتی مانعِ سلطه تبهکارانه و زورگویانه آنها بر سرزمین اسلامی فلسطین و پیشبرد اهدافشان در سطوح و شئون گوناگون، تشخیص میدادهاند، نهایتاً، با قتل و ترور فیزیکی حذف کرده و از سر راه خود بردارند.
نویسنده در بخشی از پیشگفتار در معرفی موضوع کتاب حاضر مینویسد: «این کتاب اساساً بهترورها و قتلهای هدفمند موساد و سایر شاخههای دولت اسرائیل هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ میپردازد. ضمناً در فصلهای اولیه بهترورهایی نیز اشاره میکند که توسط شبهنظامیان زیرزمینی پیش از تشکیل دولت اسرائیل صورت گرفته است. سازمانهایی که قرار بود پس از تشکیل دولت بهارتش و سرویسهای اطلاعاتی تبدیل شوند. اسرائیل از جنگ جهانی دوم بیش از هر کشور دیگری در جهان غرب ترور انجام داده است. رهبران آن در موقعیتهای زیادی بهترین راه برای دفاع از امنیت ملی [؟!] خود را بررسی کردهاند و از بین تمام گزینهها عملیات مخفی و ترور را برگزیدهاند. آنها اعتقاد داشتند این روش مسائل مشکلی که این دولت با آنها روبرو شده را حل کرده و گاهی مسیر تاریخ را تغییر میدهد. رهبران اسرائیل در بسیاری از موارد حتی بهاین نتیجه رسیدهاند که برای کشتن هدفی خاص اخلاقی و قانونی است [؟!] که جان غیرنظامیان بیگناهی را بهخطر بیندازند که ممکن است در خط آتش قرار بگیرند. آنها اعتقاد دارند آسیب زدن بهاین افراد شر ضروری است» (برخیز و اول تو بکش: ۲۳)
نویسنده کتاب درباره استراتژی دیرپای ترور در نزد غاصبان سرزمین اسلامی فلسطین برای از میان برداشتن مخالفان، مینویسد: «ریشههای این استراتژی» یعنی «این ایده که بازگشت مردم اسرائیل بهسرزمین اسرائیل تنها با زور و اعمال قدرت امکانپذیر است را میتوان در اندیشههای هشت مردی که در ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۷ در آپارتمان یک خوابهای مشرف بهباغ پرتقالی در یافا جمع شده بودند جستجو کرد… آن زمان فلسطین هنوز بخشی از امپراتوری عثمانی بود. این آپارتمان را ییتژاک بن زای اجاره کرده بود. او یک سال پیش از روسیه بهفلسطین مهاجرت کرده بود و صهیونیستی متعهد [متعصب؟] بود. صهیونیسم بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی در سال ۱۸۹۶ توسط تئودور هرتزل روزنامهنگار یهودی اهل وین با انتشار کتاب دولت یهود پایهگذاری شد… بن زای و هفت نفر دیگر از همراهان او همچون اکثر یهودیان روسی صهیونیست عملگرا بودند. آنها اعتقاد داشتند بهجای اینکه منتظر دنیا بمانند تا سرزمینی بهآنها اعطا کند خودشان آن را ایجاد کنند… بعضی از آنها اعضای سابق جنبشهای انقلابی چپگرای روسی بودند که از اراده مردم، جنبش چریکی ضدتزار که از تاکتیکهای تروریستی چون قتل استفاده میکرد الهام گرفته بودند… آنها نام ارتش [تروریستی] خود را بارجیووا گذاشتند و آینده خود را چنین پیشبینی کردند: "یهودیه در آتش و خون سقوط کرد. یهودیه در آتش و خون بهپا خواهد خواست". یهودیه نهایتاً بهپا خواست و بن زای دومین رئیس جمهور یهود شد و تا آن زمان آتش زیادی برپا و خون زیادی ریخته شد» (همان: ۳۲- ۳۴).
طبق یافتههای کتاب نام گروه تروریستی بارجیووا در سال ۱۹۰۹ بههاشومر (در عبری بهمعنای سرباز) تغییر کرد و تا سال ۱۹۲۰ که اقدامات تروریستی قابل توجهی انجام داده بود نام آن به هاگانا (در عبری بهمعنای دفاع) تغییر یافت که توسط بنگورین هدایت میشد. هاگانا در تمام سالهای منتهی بهجنگ جهانی دوم و بعد از آن قتلها و ترورهای سیاسی پرشماری از اعراب و دیگرانی که بهنحوی مانع تسلط روزافزون صهیونیستها بر سرزمین فلسطین تشخیص داده میشدند انجام داد (همان: ۳۶- ۴۱). از اوایل نیمه دهه ۱۹۴۰ که مقدمات تشکیل دولت غاصب اسرائیل فراهم میشد هاگانا علاوه بر ترور و کشتن اعراب حتی مقامات انگلیسیِ عهدهدار قیمومیت فلسطین را هم که بهنحوی مانع اعلام تأسیس حکومت اسرائیل تشخیص داده میشد ترور و بهقتل میرساند. بنا بهنوشته نویسنده کتاب: «در ابتدا واحدهای هاگانا اعرابی را بهقتل میرساندند که شهروندان یهودی را کشته بودند، سپس فرماندهی ارشد این گروه بهشرکت ویژه دستور دادند تا عملیات ترور شخصی را آغاز کنند. آن زمان این اصطلاح برای قتلهای هدفمند افسران بریتانیایی که… علیه مهاجرت یهودیان بهسرزمین فلسطین اقدام میکردند استفاده میشد… بن گورین پیشبینی میکرد بهزودی دولت یهودی در فلسطین تشکیل میشود و این دولت فوراً ناچار بهجنگ با همسایگان عرب خود خواهد شد. رهبری هاگانا بهطور مخفی برای این جنگ همهجانبه آماده شد و بهعنوان بخشی از این آمادگی دستوری با اسم رمز زارزیر یا استارلینگ صادر شد که آمادگی برای قتل سران عرب فلسطین بود. در حالی که استفاده از قتل هدفمند بهآرامی توسط هاگانا توسعه مییافت گروه های زیرزمینی رادیکال… کمپین ترور خود را بهسریعترین شکل ممکن بسط میدادند» (همان: ۴۶) بنابر آنچه نویسنده کتاب تصریح میکند: «افرادی که جنگ خونین زیرزمینی را پیش بردند، قاتلان و تروریستها نقشی اساسی در ایجاد نیروی نظامی و جامعه اطلاعاتی دولت [در دست تأسیس] اسرائیل ایفا کردند» (همان: ۴۹).
با اعلام تأسیس اسرائیل که با مقاومت و حملات خونین بهویژه اعراب مسلمان در فلسطین بهیهودیان غاصب روبرو گردید، تروریسم دولتی و سیستماتیک اسرائیلِ جدیدالتأسیس که هنوز بن گورین و سازمان تروریستی تحت هدایت او (هاگانا) در رأس همه آنها جای داشت، آماده واکنش بود. در واقع: «بن گورین برای چنین حملاتی خود را آماده کرده بود. از نظر او اعراب فلسطینی دشمن بودند و یهودیان فقط میتوانستند بهخود متکی باشند… نقشه هاگانا… استفاده از نیروی منتخب و انتخاب اهدافی با بیشترین کارآیی بود. یک ماه قبل از جنگ داخلی فرماندهی ارشد هاگانا بهعنوان بخشی از این طرح عملیات استارلینگ را آغاز کرد که طی آن بیست و سه نفر از رهبران اعراب فلسطینی بهعنوان هدف [ترور) در نظر گرفته شده بودند. طبق نظر یاکوف دوری رهبر عملیات نظامی هاگانا این مأموریت سه لایه داشت: اول نابودی یا دستگیری رهبران احزاب سیاسی عرب، دوم حمله بهمراکز سیاسی و سوم حمله بهمراکز اقتصادی و تولیدی اعراب» (همان: ۵۲)
بنابر آنچه نویسنده کتاب آورده است، بن گورین رهبر هاگانا که خود اولین نخستوزیر و وزیر دفاع دولت اسرائیل شده بود خیلی زود دریافت که برای تقویت و تحکیم موقعیت اسرائیل (که اعراب یکسره خواستار نابودی آن بودند)، در درجه اول نه بر دیپلماسی و دستگاه سیاسی بلکه باید بر یک نظام اطلاعاتی- امنیتی و بهتبع آن تروریستی کارآمد و قدرتمند اتکا پیدا کند. بدین ترتیب بود که مقدمات تأسیس موساد و دیگر سازمانهای انسجامیافتهتر و امروزین اطلاعاتی جاسوسی اسرائیل فراهم گردید: «بن گورین در ۱۴ مه ۱۹۴۸ تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد و اولین نخستوزیر و وزیر دفاع آن شد. او میدانست باید در مرحله بعد منتظر چه رویدادی باشد. سالها پیش بن گورین دستور تشکیل شبکهای عمیق از منابع اطلاعاتی در کشورهای عرب ر ا صادر کرده بود… بن گورین میدانست نمیتواند بهنیروهای نظامی اسرائیل برای دفاع طولانی مدت از یهودیها امیدوار باشد او مجبور بود از بقایای عناصر اطلاعاتی شای مربوط بههاگانا سیستم مناسب اطلاعاتی برای اسرائیل ایجاد کند… شیلوا مشاور ارشد بن گورین در یادداشتی بهبن گورین نوشت: اطلاعات یکی از ابزارهای نظامی و سیاسی است که ما قطعاً برای این جنگ [علیه اعراب] بهآن نیاز داریم. این امر باید حتی در سیستم سیاسی ما در زمان صلح ابزاری همیشگی باشد… بن گورین در دسامبر ۱۹۴۹ بخش سیاسی را از کنترل وزیر خارجه خارج کرد و تحت فرمان خود قرار داد. او بعداً برای این آژانس نام دیگری انتخاب کرد: مؤسسه اطلاعات و عملیات ویژه. اگرچه معمولاً تنها با نام "موساد" شناخته میشود. با تأسیس موساد سرویسهای اطلاعاتی با سه شاخه تبدیل شدند که امروزه نیز کمابیش بههمین صورت است: آمان، شاخه نظامی که برای نیروهای نظامی اسرائیل اطلاعات فراهم میکند؛ شینبت که مسئول اطلاعات داخلی، ضدترور و ضدجاسوسی است و "موساد" که بهعملیات مخفی در خارج از مرزهای اسرائیل میپردازد. این امر پیروزی کسانی بود که آینده دولت اسرائیل را بیشتر وابسته بهارتش و جامعه اطلاعاتی آن میدانستند تا دیپلماسی آن» (همان: ۵۶ و ۶۲- ۶۳).
نویسنده کتاب تصریح میکند که بهویژه موساد و شینبت تا هنگام تألیف و انتشار کتاب (و ما میتوانیم استنباط کنیم که تا همین الان) بههدف فعال مایشاء بودن در ترور، حذف و از میان برداشتن بیحرف و حدیثِ اهداف و کسانی که دشمن تمامیت موجودیت اسرائیل شناسانده و تعریف میشوند موقعیت فراقانونی و عدم پاسخگویی بهدستگاههای قضایی، سیاسی و نظایر آن را حفظ کردهاند و صرفاً بهشخص نخستوزیر پاسخگو بودهاند. حتی تا یکی دو دهه بعدی ذکر نام موساد و شینبت در میان افکار عمومی ممنوع بود. بنابه تحقیق رونن برگمن نویسنده کتاب: «بن گورین همه آژانسها را تحت کنترل خود نگه میداشت. موساد و شینبت بهعلت جایگاه او در نخستوزیری تحت کنترل او بودند… بن گورین همه را از افشای این نکته که این مؤسسات رسماً وجود دارند منع کرده بود. در واقع تا دهه ۱۹۶۰ اشاره بهنام شینبت و موساد در عرصه عمومی ممنوع بود. چون این سازمانها بهرسمیت شناخته نمیشدند بن گورین از ایجاد مبنای قانونی برای عملیات آنها ممانعت میکرد. هیچ قانونی در مورد اهداف، مقررات، مأموریتها، قدرت، بودجه یا روابط میان آنها تصویب نشد. بهعبارت دیگر حوزه امنیت در اسرائیل از آغاز حوزهای مبهم بود و تاکنون نیز مجزا از مؤسسات دموکراتیک نقش ایفا کرده است. فعالیتهای جامعه اطلاعاتی بیشتر از همه شینبت و موساد تحت فرمان مستقیم نخستوزیر بدون هرگونه نظارت مؤثر از طرف کنست، مجلس اسرائیل یا هر نهاد مستقل دیگری انجام شده است. در این حوزه مبهم و پنهان اصطلاح امنیت کشور استفاده میشد تا اقدامات و عملیات زیادی را که مشمول تعقیب جزایی و زندانهای طولانی مدت میشد توجیه کند… برجستهترین مثال در این مورد قتلهای هدفمند است. در قوانین اسرائیل مجازات اعدام وجود ندارد، اما بن گورین با اعطای مجوز بهخود برای صدور احکام اعدام خارج از صلاحیت دادگاه بهنوعی سعی کرد این اقدام را قانونی جلوه بدهد. حفظ آن حوزه پنهان با این توجیه بود که هر وضعیت دیگری غیر از پنهانکاری کامل میتوانست بهشرایطی ختم شود که موجودیت اسرائیل ر ابهخطر بیندازد. اسرائیل سیستم حقوقی خود را که شامل مقررات وضعیت اضطراری میشد تا بتواند اعمال قانون کرده و شورشیان را سرکوب کند را… تا زمان نگارش این کتاب لغو نکرده است» (همان: ۶۳- ۶۵)
نویسنده اتحاد مخفی میان موساد و سازمان سیا در اواسط دهه ۱۹۵۰ م را موفقیتی قابل توجه برای آنها ارزیابی میکند، اما دستاورد و موفقت بزرگتر برای موساد را زمانی میداند که آن سازمان اطلاعاتی- جاسوسی با دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی ایران و ترکیه اتحادی سهجانبه برقرار کردند: «اتحاد مخفی میان سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل آغاز شد… سیا از این طریق اطلاعات زیادی در مورد خاورمیانه بهدست میآورد، امری که تا امروزه نیز ادامه دارد… دستاورد برجسته استراتژی پیرامون در موساد اتحاد اطلاعاتی سه جانبه با اسم رمز نیزه سه شاخه، میان اسرائیل، شاه ایران و ترکیه بود. رؤسای سازمانهای جاسوسی این سه کشور هر چند وقت یکبار با هم ملاقات میکردند و اطلاعات زیادی بین خودشان ردوبدل میکردند. همچنین اعضای این اتحاد اطلاعاتی عملیات مشترکی علیه روسها و عربها انجام میدادند» (همان: ۹۸)
بنابر تحقیق نویسنده کتاب حاضر تروریستها و آدمکشان موساد و دیگر واحدهای ترور، در طی دوران فعالیت، بهانحاء گوناگون توجیه میشدند تا اقناع شوند قتلها و ترورهایی را که انجام میدهند، کاملاً ضروری و اخلاقی است و تردید در ترور و کشتن هدفهای تعیینشده میتواند اسرائیلیهای بیشتری را بهکام مرگ بکشاند: «وقت قابل توجهی صرف مأموران موساد و آمان میشد تا قتلهای هدفمند برای آنها اخلاقی جلوه کند. چنین اقداماتی مهم بود تا حداقل از نگاه قاتلان اعمالشان اخلاقی بهنظر آید. حتی پس از چهل سال هراری و مأمورانش بهعملیاتی که در آن درگیر بودند اعتقاد راسخ داشتند. هراری بهمن گفت: مأموران کیزریا قاتل بهدنیا نمیآیند. آنها افراد معمولی مثل من و شما بودند. اگر بهکیزریا نیامده بودند قاتل قراردادی در دنیای زیرزمینی نمیشدند. مأموران من در کیزریا برای دولت مأموریت انجام میدادند. آنها میدانستند [بلکه شستشوی مغزی شده بودند] فردی باید بمیر چرا که یهودیان را کشته بود و اگر نمیمرد یهودیان بیشتری را میکشت. بنابراین مأموران چنین اقدامی را انجام میدادند هیچیک از آنها کوچکترین تردیدی در مورد انجام دستور نداشتند» (همان: ۲۲۲- ۲۲۳)
نویسنده در این کتاب حجیم از صدها عملیات ترور و کشتار فلسطینیها و دیگرانی که بهانحاء گوناگون و در کشورهای مختلف جهان، از سوی اسرائیل بهمثابه مصادیق ترور و کشتار هدفگذاری شده بودند، از سوی موساد و دیگر دستگاههای اطلاعاتی و نظامی اسرائیل سخن بهمیان میآورد که طی آن دهها هزار نفر و بلکه بیشتر بهقتل رسیدند.
در این کتاب نویسنده با اشاره بهمذاکرات فیمابین رئیس شینبت و مشاوران ارشد آن سازمان، از دستگیری و قتل دیپلماتهای ایرانی در تیر ۱۳۶۱ بهدستور موساد و توسط فالانژیستهای تبهکار در لبنان سخن بهمیان آورده و مینویسد: «شالوم [رئیس شینبت] در اواخر ماه مه [۱۹۸۶] با یوسی گینوسار [مشاور ارشد شینبت] و مشاوران حقوقی در اتاق گینوسار در هتل گرند بیچ در تلآویو دیدار کرد. آنها با هم شروع بهجمعآوری لیستی از افراد کشته شده کردند. آنها از پروندهها و حافظه خود کمک میگرفتند تا اسامی، اماکن و تاریخ افراد کشته شده توسط موساد، آمان و شینبت را در سالهای قبل از رویداد اشکلون بنویسند. گینوسار گفت زمان زیادی را در آنجا صرف کردیم. همه چیز با اجازه آورام مستند میشد. در این لیست نام چهار دیپلمات ایرانی که موساد اجازه شکنجه کردن و کشتن آنها را در بیروت بهرابرت حاتِم قصاب فالانژیست با اسم مستعار کبری داده بود نیز وجود داشت… این لیست بههیچوجه کامل نبود فقط سه صفحه و شصت و هفت نام و تنها کشتهشدههایی از لبنان، کرانه باختری و غزه را پوشش میداد، اما مجموعهای ویرانگر بود. گینوسار آن را پرونده جمجمهها مینامید» (همان: ۳۹۹- ۴۰۰)
نظر شما