سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سمیه خاتونی: چند دورهای است که در جشنواره فیلم کوتاه تهران، بخش ویژهای با عنوان «کتاب و سینما» تعریف شده است، این بخش به آثاری میپردازد که به هر نحوی با کتاب و نشر ارتباط دارند یا برگرفته از یک اثر ادبی، شعر یا آثار مکتوب تولید میشوند. وجود این بخش بسیار دلگرمکننده و نویدبخش است؛ چراکه موج نوی سینمای ایران در دهه ۴۰ حاصل تعامل کارگردانان آن دوره با ادبیات و کتاب است. موج نویی که در زمان خودش سینمای ایران را متحول کرد و آن را چند گامی جلوتر برد. از همین رو تیزبینی مسئولان جشنواره، انجمن سینمای جوان و خانه کتاب و ادبیات ایران در طراحی این بخش قابل تجلیل است.
امسال طی برگزاری چهل و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران، در این بخش ۲۷ فیلم پذیرفته شد، داوری شد و به نمایش درآمد. یکی از این فیلمها که نظر من، بهعنوان یک خبرنگار کتاب را جلب کرد، «آخرین سواری» به کارگردانی امین قربانزاده و برگرفته از داستان «شبی در مه» از مجموعه داستان «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه» اثر سیامک گلشیری است. نویسندهای شناخته شده در حوزه ادبیات داستانی که سالهاست با فضای داستانی منحصربهفردش مخاطبان خاص خود را دارد.
در سینما ملت بودم و با خودم فکر میکردم که اگر خود نویسنده در هنگام اکران این فیلم حضور داشته باشد، با او گفتوگویی مفصل درباره مباحث اقتباس و تعامل نویسنده و کارگردان انجام دهم. با همین نیت با سیامک گلشیری خالق و مولف «شبی در مه» تماس گرفتم.
گلشیری با صدای گرم جواب داد، اما به محض اینکه هدف خود را برای این تماس مطرح کردم، صدای گرم او به صدایی آمیخته با تعجب و اعتراض همراه شد و عنوان کرد؛ به کلی از این موضوع بیاطلاع است. حالا او بود که با حالتی همراه با تعجب و کنجکاوی از من سوالاتی درباره کارگردان، نام فیلم، داستان آن و نمایش آن در جشنواره میپرسید. وقتی به او نام فیلم را گفتم چندین بار با خودش اسم فیلم را زمزمه کرد تا متوجه ارتباط آن با اثرش شود و در نهایت با ناراحتی و شکوه گفت: از آثار من تاکنون چندین فیلم ساخته شده که در جریان همه آنها بودم. یکی از شروط اصلی من برای اقتباس این است که نام اثر حفظ شود و از این موضوع به راحتی نخواهم گذشت. او گفت که از طریق مدیر نشر چشمه این موضوع را پیگیری خواهد کرد. ناراحتی نویسنده در این مکالمه قابل وصف نبود. مانند مادری نگران که یکی از فرزندانش را بدون اجازه او با خود بردهاند. برای هرکس که دستی در نوشتن شعر و داستان دارد این احساس قابل درک است.
بیشتر زمان آن شب من در سینما ملت به پیدا کردن کارگردان برای شنیدن حرفهای او گذشت. وقتی با قربانزاده تماس گرفتم، متوجه شدم خوشبختانه در همین فاصله خودش با سیامک گلشیری درباره این مسئله صحبت کرده بود و امید داشت که استادش از اشتباه او بگذرد. او عنوان کرد: من یکی از شاگردهای دوره داستاننویسی سیامک گلشیری بودم و شیوه نگاه و نگارش او همیشه برایم الهامآور بود تا اینکه با پایان یافتن دوره، تصمیم گرفتم براساس یکی از داستانهایی که بیشتر از همه ذهن مرا مشغول کرده بود، یک فیلم بسازم که تلفیقی از نگاه خودم به ماجرا و فضا و شخصیت اصلی داستان بود.
پرسیدم پس چرا آقای گلشیری از این موضوع بیاطلاعاند؟ یعنی حتی برای کمک و درک معنای بیشتر داستان به سراغشان نرفتید؟ قربانزاده با صدایی محزون و خجالتزده پاسخ داد: راستش میدانم که استاد خیلی سرشان شلوغ است و نمیخواستم مزاحمشان بشوم و فکر نمیکردم این موضوع ناراحتشان خواهد کرد. این کارگردان در ادامه گفت: به هرحال خوشبختانه حالا که با آقای گلشیری حرف زدم. مرا شناخت و دیگر مشکلی نیست و تنها از من خواسته که لینک فیلم را برایش بفرستم و من هم برایشان همین حالا ارسال کردم.
شب بود و با اینکه سوالات زیادی از چرایی و چگونگی این اتفاق در سرم بود خوشحال بودم که مسئله حل شده است. از طرفی ناراحت برای نادیده گرفته شدن یک نویسنده در اقتباس ادبی بودم و از طرفی نگران جوان تازه کار و پُر انرژیایی که با هزار زحمت و آرزو موفق شده فیلم کوتاهش را در جشنواره فیلم کوتاه امسال شرکت دهد.
برای اطمینان مجدداً با نویسنده اثر تماس گرفتم. او هم صحبتهای کارگردان را تائید کرد هرچند هنوز ناراحتی و شکایت در صدای مهربانش موج میزد. صادقانه از من پرسید که در این شرایط چه باید کرد؟ گلشیری در انتها گفت حالا این دانشجو فیلماش را برای من فرستاده، فیلمی که از روی قصه من ساخته شده و من در پایان کار، فقط تماشاگر آن هستم.
صبح روز بعد متوجه پیامی شدم که اقای گلشیری شب قبل برای من ارسال کرده بود که فیلم برداشتی بسیار سطحی و نازل از اثر اوست و بسیار از این موضوع ناراضی است و این مسئله چیزی جز دزدی ادبی نیست. معنیاش این بود که ماجرا تمام نشده است.
فارغ از این کشمکش که در اقتباس ادبی خصوصاً درباره کارگردان و فیلمنامهنویسان تازهکار محل مجادله و چالش است. سوال شخصی من این بود که آیا اقتباس، خصوصاً از نوع آزاد، نیازی به کسب اجازه از نویسنده و مولف اول را دارد و اگر اینچنین است، چرا در ساز و کار تولید چنین آثاری، تمهیدی بر کسب مجوز کتبی از نویسنده اندیشیده نمیشود؟ با همین سوال ابتدا به سراغ احسان عباسلو، کارشناس و پژوهشگر ادبی رفتم با این طرح پرسش که قانون اقتباس در ایران به چه نحو است و اینکه در اقتباس ادبی از نوع آزاد، آیا رضایت و کسب مجوز از نویسنده اول لازم است یا خیر؟
عباسلو این چالش را در ایران عمیق و پُردامنه خواند و گفت: در اقتباس ادبی مشخصاً باید این کار با رضایت مولف اتفاق بیفتد؛ هرچند در ایران خیلی این مسئله قابل اثبات نیست، اما بودند کسانی که با پیگیری و اثبات ادعا، مولف دوم را در دادگاه محکوم و ملزم به پرداخت غرامت کردهاند. عباسلو به صورت خلاصه اشاره کرد در این مسئله میزان اقتباس و نحوه بهرهگیری از اثر اصلی مورد اقتباس مهم است و معمولاً کارشناس قضایی با خوانش و بینش در هر دو اثر، میتواند مشخص کند که اثر دوم تا چه میزان و در چه نسبت وامدار از اثر قبلی است و تنها پس از آن است که میتواند بنا بر ادعای شاکی رای و حکم مورد نظر را صادر کند.
بعد از صحبت با احسان عباسلو و جویا شدن نظر کارشناسی او در اینباره به دنبال آخرین حلقه از این زنجیره یعنی انجمن سینما جوان رفتم با طرح این موضوع که اگر در فرآیند دریافت آثار در بخش کتاب و سینما، ارائه نامه مجوز کتبی نویسنده را در مدارک پذیرش اثر بگذارند قطعاً دیگر شاهد این اتفاقات نخواهیم بود، خصوصاً اینکه در جشنواره امسال این دومین اقتباسی است که منبع اقتباسی آن در همه رسانهها منتشر شده، درحالی که نویسنده و مولف اول آن از این موضع اظهار بیاطلاعی میکند.
همانطور که پیش از این احمد یوسفزاده، نویسنده کتاب «باران گرفته است»، در فضای مجازی و صفحه شخصیاش نوشته بود که اگر کارگردان فیلم کوتاه «سیزده سالگی» به او اطلاع میداد که قصد دارد از روی این کتاب فیلمی بسازد، حتماً برای بهتر شدن اثر به او کمک میکرد. هرچند مطلع شدیم سازنده فیلم «سیزده سالگی» که در این دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور دارد، از ناشر کسب اجازه کرده و ساخت فیلم، طی هماهنگی کامل با ناشر کتاب انجام شده است.
با سیدجواد میرهاشمی که در دورهای متوالی جشنواره همواره حضوری موثر داشته و در این دوره هم از داوران بخش کتاب و سینما است به گفتوگو نشستم؛ میرهاشمی ابتدا از آشنایی، دوستی دیرینه و همکاری خوبی که سیامک گلشیری با انجمن سینمای جوان و سایر فیلمسازان داشته، صحبت کرد و گفت: گلشیری از آن دست نویسندههایی نیست که اگر کارگردان به سراغش میرفت، دست رد به سینه او بزند. من در این چند سال شاهد تعامل خوب او با فیلمسازان بودهام. حتی در پرداخت فیلمنامه و طرح نو در روند اقتباس قطعاً کمک حال فیلمسازان است. آقای گلشیری بیشتر یک معلم مهربان داستاننویس است تا بگوییم صاحب اثری است برای تولید اثر اقتباسی باید از او کسب اجازه گرفت.
او در ادامه گفت؛ فارغ از اینکه قانون مالکیت چه برخوردی با این موضوع خواهد داشت، کار این فیلمساز کاملاً خطاست و به هیچ عنوان قابل دفاع نیست، کار هنری میکنیم برای تولید اثر فرهنگی، پس معنی ندارد که برای یک کار فرهنگی مرتکب اعمالی شویم که مصداق زیر پا گذاشتن فرهنگ و حقوق هنرمند است. بنده هم به تصور اینکه فیلمساز شخصاً از نویسنده اثر دعوت میکند تا در جشنواره حضور داشته باشد. به ایشان اطلاع ندادم و بدتر از آن اینکه شنیدم فیلمساز از شاگردان جناب گلشیری است.
مدیر انتشارات و پژوهش انجمن سینمای ایران، در پاسخ به این سوال که چرا انجمن تمهیدی برای جلوگیری از این اتفاقات در جشنواره نمیاندیشد، پاسخ داد: دخالت در این مسئله به هیچ عنوان وظیفه جشنواره نیست و ما از همان ابتدا فرض را بر صحت ادعای کارگردان میگذاریم که مدعی است، مسئله را با مولف اثر حل کرده است. اما درباره آثاری که خود انجمن به هر نحو و نسبتی در ساخت آن شریک و یا صاحب آن بوده، مسیر قانونی این مسئله حتماً قبل از اقدام به نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم، به صورت مکتوب مشخص و روشن است و از نویسنده کسب اجازه شده است.
میرهاشمی در توضیح بیشتر این مسئله گفت: در انجمن، اردوهایی به نام فیلمسازی داریم، اتفاقاً یکی از این اردوها مربوط به سینما، کتاب و اقتباس ادبی است. در این دوره، قبل از شروع، امتیاز این آثار داستانی و … را از نویسندگان با رضایت کامل میگیریم و سپس در اختیار هنرجویان قرار میدهیم تا به دلخواه خود و زیرنظر استاد، دوره اقتباس و نگارش انجام شود.
یک مسئله که انجمن و خانه کتاب آن را مصمم به تداوم آن کرده «همنشینی کتاب و سینما» است. یعنی با احترام به حقوق یکدیگر؛ اقتباس شیرین و لذتبخش است اما به آن شرط که ابتدا از صاحب اثر کسب اجازه کنید وگرنه هیچ طرفی از سامان نمیبندد.
آنچه از این ماجرا برای من حاصل شد این بود؛ از مقصدی که در حال مشاهده آن هستیم گاهی چقدر دور و گاهی چقدر نزدیکیم. در شرایطی که میکوشیم با برداشتن موانع، تعامل نویسنده ادبی و فیلمساز را برقرار کنیم، با اتفاقاتی روبهرو میشویم که نشان میدهد هنوز تلاش زیادی نیاز است تا این فاصله پُر شود.
این شکاف آنقدر هست که فیلمساز به دلایل مختلف یا از خِیرِ اقتباس میگذرد، یا نام کتاب در اثر اقتباسی درج نمیشود؛ یا اینکه مانند سوژه جوان این گزارش، خجالت کشیده و سعی میکند خودش به تنهایی این مسیر را طی کند اما دچار چالشهای دیگر میشود.
به دلیل ابهام بسیار زیاد در فرآیند تولید آثار، سازوکار قانونی، بحث حقوق مولف و اقتباس، تعامل فیلمساز و نویسنده ادبی در بیشتر موارد آنقدر مسیر پُرمرارتی است که به ندرت به نتیجه میرسد. اما تاریخ سینما و آثار ماندگار گویای این حقیقت است که هرگاه این تعامل و اتصال به خوبی رخ داده است، شاهد شاهکارهایی در قاب سینما بودهایم که همگی بیبدیل هستند، آثاری که در آن رد پای پررنگی از هر دو مولف قابل حس است و مانند سریال «قصههای مجید» که بویی از هوشنگ مردای کرمانی دارد و رنگ و نوری از مرحوم کیومرثپوراحمد. یا فیلم «میهمانی مامان» شبیه یک سفره همیشه باز است که آن را داریوش مهرجویی چیده اما همه غذاها طعم مرادی کرمانی را دارد.
نظر شما