سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب: اولین سؤالی که هر ایرانی در تاجیکستان از تاجیکان میپرسد، این است: شما که به فارسی تاجیکی گپ میزنید، چرا به خط سیریلیک که دستاوردی روسی است مینویسید؟ در اینکه تغییر خط مانند آنچه در ترکیه اتفاق افتاد و پیوند با میراث علمی و ادبی گذشته را گسست، بحثی نیست. امروزه نسل جوان ترکیه و تاجیکان قادر به خواندن آثار نیاکان خود نیستند و فقط به آنچه دیگران برای آنها ترجمه و برگردان کردهاند، مراجعه دارند.
خوشبختانه دولت تاجیکستان آموزش خط فارسی را از صنف میانه یعنی کلاس پنجم در کتب درسی گنجانده است و البته این تازه آغاز راه است. ما باید نسبت به روشهای پیوند و ارتباط خود تجدید نظر کنیم. درست است برای آنها تونل چهارکیلومتری در مسیر خجند ساختهایم، اما با کارهای دیگر پلهایی را هم خراب نمودیم. چرا در دو دورۀ اخیر کشور ترکیه دو استاد زبان فارسی را به عنوان سفیر خود به ایران فرستاده، چرا ما از این روش برای تقویت ارتباط با کشور همدل و همزبان بهره نگرفتهایم؟ حدود ۲۰ سال پیش که به تاجیکستان رفتم، سفیری داشتیم که میگفت ما اینجا برای کاریهای اقتصادی فعالیت میکنیم و نگاه ما به فرهنگ از مقولۀ دیگر است و دیدیم که نه اقتصادیاش درست شد و نه سیاسیاش.
خط نیاکان و ضرورت تقویت پیوندهای فرهنگی
نبود ترجمه یا آوانگاری لاتین در تابلوهای خیابانها و اماکن گردشگری موجب سردرگمی گردشگران ایرانی و خارجی میشود. البته شهر دوشنبه به جز شهر قدیمی حصار و مقبرۀ یعقوب چرخی چندان آثار تاریخی باستانی ندارد. کولاب و خجند و بدخشان هم که بسیار از مرکز دور هستند و البته ارزش چندبار دیدن را دارند.
اما قلب تاجیکستان، سمرقند و بخارا بود که در سال ۱۹۲۴ توسط روسیۀ تزاری به ازبکستان واگذار شد. برخی آمارها حاکی است که هماکنون هفتاد درصد مردم این دو شهر تاجیک و فارسیزبان هستند. در این سی سال گذشته، ازبکستان تلاش گستردهای برای ترکیسازی و حذف زبان مادری تاجیکان کرده و به نظر نمیرسد که توفیقی داشته است. صدرالدین عینی پدر ادبیات تاجیک کتابهایی نوشت و با اندیشههای پانترکیستی مبارزه کرد. تاجیکان سمرقند و بخارا برای حفظ هویت ملی خود زبان تاجیکی گپ میزنند، هر چند روسی و ازبکی هم در مدارس خود میآموزند. حتی با یک نفر در این دو شهر مواجه نشدیم که تاجیکی گپ نزند و با گویش شیرین سمرقندی که بسیار نزدیک با گویش دری است، سخن نگوید. پوشش یکدست زنان، لباس بلند و روسری که فقط موها را میپوشاند، حجاب عمومی و سنتی مردمان این شهرهاست و چندان تفاوتی با کسانی که مویافشان هستند، محسوس نیست.
حکومت ازبکستان تلاش گستردهای برای غربیسازی ظواهر شهری خود بکار بسته، اما توفیق چندانی در محو هویت تاجیکان نداشته است. پخش موسیقیهای پاپ ایرانی به تعدیل گویش آنها کمک کرده و گاهی برابرِ کلمهای تاجیکی را به فارسی رایج در ایران بهکار میبرند و این نشاندهندۀ این است که موسیقی، نقش مؤثری در حفظ هویت فرهنگی مردمان فارسیزبان دارد، موضوعی که برخی مسئولان فرهنگی ما چندان بدان وقعی نمینهند.
اینها همه در آینده روابط ما با تاجیکان بیاثر نبوده و باید تلاشهایی کرد که نگرانیها برطرف شود و بعد توقع داشته باشیم چرا آنها خط فارسی را گسترش نمیدهند. فعالیتهای انتشاراتی ما، فعالیتهای کمیتۀ امداد، کتابفروشی بزرگ ما در دوشنبه، چرا تعطیل و روابط سیاسی به مدت چند سال رو به سردی گرایید؟ بحمدالله به لطف دوستانی چون دکتر مجتهد شبستری از ایران و دکتر نظامالدین زاهدی سفیر دانشمند تاجیکستان در تهران، روز به روز روابط بین دو کشور رو به گسترش و احترام متقابل است و رفع روادید بین تهران و دوشنبه یکی از این شواهد است و امیدواریم در آینده شرایط رفت و آمد آسان تر و بهتر شود. پس از سالها فترت و وقفه، مجدداً پژوهشگاه زبان فارسی از طرف بنیاد سعدی در تاجیکستان راهاندازی شده و دکتر رحیمی برای این مأموریت انتخاب شدهاست و در چندین ملاقات همراه هیأت علمی ما بودند و ارتباطاتی برقرار کردند. در این زمینه حرف برای گفتن بسیار است و در جای خود باید مطرح شود و راه حل پیدا شود.
در بخارا اماکن تاریخی بسیاری است که با یک جستجوی ساده در اینترنت میتوان دید و مطالعه کرد. اما حجم گستردۀ گردشگر در این دو شهر تاریخی چشمگیر است گله به گله برای ورود معادل پنج دلار از گردشگران میگیرند و ما هم حسرتبهدل که چرا کشور ما محروم از این سیل گردشگر است؟ کشوری که هر نقطه از آن برای گردشگران جاذبه دارد. هم طبیعتش و هم آثار و ابنیه تاریخیاش، هم آرامگاه اماممحمد غزالیاش که سالهاست در آرزوی ساخت بنای آن هستیم تا گردشگران هجوم آورند و هم پیروان اسماعیلیه که به الموت و میموندژ روانه شوند و هم پیروان بکتاشیه به نیشابور آیند و زادگاه حاجیبکتاش را و یزد شهر گِلین و قناتهایش را و ….
از بازار گذر کردیم و با فروشندۀ نسخ خطی گپ زدیم. تک تک را تورق کردم و یکی از اثر چشمم را گرفت اما توان خریدش را نداشتم. کاش متولیان امور فرهنگی این دو شهر اهتمامی برای جمعآوری این نسخ بکنند. اهمیت برخی از آنها از نسخی که در دانشگاه دولتی بخارا بود بهمراتب بیشتر بود. در سمرقند به کارگاه سنتی کاغذ سازی رفتیم، بیست سال پیش یک آسیای آبی بود و دو نفر مشغول، اما حالا آن را تبدیل به یک مرکز توریستی کرده و چندین اتوبوس از کشورهای مختلف با مسافرانی رنگارنگ و چه درآمد هنگفتی از این محل کسب میکنند و برای مردمان محل هم تولید اشتغال و رونق اقتصادی ایجاد کردهاند.
نظر شما